به فارسی اترج را گویند. (فهرست مخزن الادویه). نوعی از ترنج باشد که بسیار شیرین و نازک شود و از آن مربا سازند. (برهان قاطع) (آنندراج). جنسی است از ترنج بزرگ. (شرفنامۀ منیری). قسمی از مرکبات کشیده اندام که از پوست گوشت آلود آن مربای بالنگ کنند. (یادداشت مؤلف). نوعی از ترنج بود که بغایت نازک و شیرین شده از آن مربا پزند. نوع ترنج و شیرین تر از آن. (ناظم الاطباء). قسمی از مرکبات که شکل درازی دارد و پوست سفید داخلیش کلفت است و از آن مربی میسازند. (فرهنگ نظام) : به شیخ و سیب مفتی و ریواس محتسب بالنگ شد کلو و ترنجش مشیر گشت. بسحاق اطعمه (از جهانگیری). گر مرکب پرورش در سرکه یافت همچو بالنگ عسل پرورد نیست. بسحاق اطعمه.
به فارسی اترج را گویند. (فهرست مخزن الادویه). نوعی از ترنج باشد که بسیار شیرین و نازک شود و از آن مربا سازند. (برهان قاطع) (آنندراج). جنسی است از ترنج بزرگ. (شرفنامۀ منیری). قسمی از مرکبات کشیده اندام که از پوست گوشت آلود آن مربای بالنگ کنند. (یادداشت مؤلف). نوعی از ترنج بود که بغایت نازک و شیرین شده از آن مربا پزند. نوع ترنج و شیرین تر از آن. (ناظم الاطباء). قسمی از مرکبات که شکل درازی دارد و پوست سفید داخلیش کلفت است و از آن مربی میسازند. (فرهنگ نظام) : به شیخ و سیب مفتی و ریواس محتسب بالنگ شد کلو و ترنجش مشیر گشت. بسحاق اطعمه (از جهانگیری). گر مرکب پرورش در سرکه یافت همچو بالنگ عسل پرورد نیست. بسحاق اطعمه.
پشلنگ. نام قلعه ای است در هندوستان. (برهان) (اوبهی) (از ناظم الاطباء) (سروری). نام قلعه ای است که بر کوهی بلند بوده و سلطان محمود آنرا فتح نموده. (انجمن آرا) (آنندراج). حصاری بوده است درتخوم سیستان و ولایت غور و بدست محمود غزنوی فتح شد و نباید گمان کرد که معرب پوشنگ باشد چه پوشنج جزو هرات است. (تاریخ سیستان بهار حاشیۀ ص 28). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 175 و 205 شود: بشلنگ از غور است جایی با کشت و برز بسیار. (از حدود العالم). آنکه زیر سم اسبان سپه خرد بود بزمانی در و دیوار حصار بشلنگ. فرخی (از انجمن آرا) (از آنندراج). بکوه ساوه ز تو مرگ برنخواهد گشت همی درآید در روی تو از آن آژنگ اگر نخواهی بر دشت ساوه شو بنشین. وگر بخواهی در شو بقلعۀ بشلنگ. عنصری (دیوان چ دبیرسیاقی بیت 3 و 2992 و سروری). و رجوع به پشلنگ شود
پشلنگ. نام قلعه ای است در هندوستان. (برهان) (اوبهی) (از ناظم الاطباء) (سروری). نام قلعه ای است که بر کوهی بلند بوده و سلطان محمود آنرا فتح نموده. (انجمن آرا) (آنندراج). حصاری بوده است درتخوم سیستان و ولایت غور و بدست محمود غزنوی فتح شد و نباید گمان کرد که معرب پوشنگ باشد چه پوشنج جزو هرات است. (تاریخ سیستان بهار حاشیۀ ص 28). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 175 و 205 شود: بشلنگ از غور است جایی با کشت و برز بسیار. (از حدود العالم). آنکه زیر سم اسبان سپه خرد بود بزمانی در و دیوار حصار بشلنگ. فرخی (از انجمن آرا) (از آنندراج). بکوه ساوه ز تو مرگ برنخواهد گشت همی درآید در روی تو از آن آژنگ اگر نخواهی بر دشت ساوه شو بنشین. وگر بخواهی در شو بقلعۀ بشلنگ. عنصری (دیوان چ دبیرسیاقی بیت 3 و 2992 و سروری). و رجوع به پشلنگ شود
با ثانی مجهول، حیز و مخنث و پشت پایی را گویند. (از برهان). به واو مجهول، به معنی هیز و مخنث و مأبون. (آنندراج). حیز و مخنث. (فرهنگ رشیدی). حیز و مخنث و مأبون. (ناظم الاطباء). مخنث. هیز. پشت پایی. امرد. (فرهنگ فارسی معین) : آن مرد مردگای که کولنگ کنگ را در حین فروبرد به کلیدان کون مدنگ کولنگ پیش او چون نهد سینه بر زمین فریاد و نعره دارد چون بر هوا کلنگ. سوزنی (از فرهنگ رشیدی). شید کافی سهمگین کولنگ بی هنجار شد بر ره هموار او خس رست و ناهموار شد. سوزنی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
با ثانی مجهول، حیز و مخنث و پشت پایی را گویند. (از برهان). به واو مجهول، به معنی هیز و مخنث و مأبون. (آنندراج). حیز و مخنث. (فرهنگ رشیدی). حیز و مخنث و مأبون. (ناظم الاطباء). مخنث. هیز. پشت پایی. امرد. (فرهنگ فارسی معین) : آن مرد مردگای که کولنگ کنگ را در حین فروبرد به کلیدان کون مدنگ کولنگ پیش او چون نهد سینه بر زمین فریاد و نعره دارد چون بر هوا کلنگ. سوزنی (از فرهنگ رشیدی). شید کافی سهمگین کولنگ بی هنجار شد بر ره هموار او خس رست و ناهموار شد. سوزنی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
مخنث هیز پشت پایی امرد: آن مرد مرد گای که کولنگ لنگ را در حین فروبرد بکلیدان کون مدنگ. کولنگ پیش او چو نهد سینه بر زمین فریاد و نعره دارد چون بر هوا کلنگ. (سوزنی)
مخنث هیز پشت پایی امرد: آن مرد مرد گای که کولنگ لنگ را در حین فروبرد بکلیدان کون مدنگ. کولنگ پیش او چو نهد سینه بر زمین فریاد و نعره دارد چون بر هوا کلنگ. (سوزنی)