- بولدان
- شاشدان ظرفی که در آن بول کنند گمیزدان
معنی بولدان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ظرفی که در آن چیزهای معطر نهند
جمع بلد، شهرها جایباش ها جمع بلد شهرها
بلدها، شهرها، سرزمین ها، جمع واژۀ بلد
ولیدها، مولودها، کودک ها، نوزادها، بنده ها، جمع واژۀ ولید
جمع ولید، کودکان پسران
آبادان
پرنده و هر چیز که صاحب بال باشد، دارای بال
تف دادن چیزی روی آتش
دارای بو دارای رایحه با بوی، سگ شکاری بوی پرست
میدان و خیابانی که باغچه ها و چمن ها و درختان بسیار دارد و محل گردش عموم است، بلوار
آشوب فتنه شور و غوغای بسیار
فلان و بهمان وبسیار، از کلمات و اسما مهمله است
پارسی تازی گشته پهلوان، بند باز
جانی که گلهای خوشبو در آن بسیار باشد، باغ باصفا
شیر زا از داروها گیاهی است که از آن دارویی به جهت فربهی سازند مستعجل ثعلب
داناتر
بچه دان زهدان رحم
خورجین، جای بار
الماس بی رنگ و شفافتراش یافته
جعبه ای که در آن دوکهای نخ ریسی را جا دهند (در چرخ جراب بافی)
فرانسوی غلت
محلی که خوکان را درد آن نگهداری کنند
خاشکدان
جمع تولد
غنی، ثروتمند
قبرستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، مروزنه، مرزغن، ستودان
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، مروزنه، مرزغن، ستودان
ظرف فلزی که در آن بخور دود کنند