مجمر بخور. (ناظم الاطباء). مجمر. (آنندراج). بوی سوز. مجمره. (یادداشت مؤلف). و رجوع به نشوءاللغه ص 98 ح 1 شود، پارچۀ دوخته شده. (ناظم الاطباء) ، شکاف. (فرهنگ فارسی معین) ، (اصطلاح پزشکی) کوکهایی که با نخ معمولی یا نخهای متداول در پزشکی در محل شکافتگی انساج پس از عمل جراحی می زنند. (از فرهنگ فارسی معین). - بخیۀسنجاقی، (اصطلاح پزشکی) بخیه ای که در جراحی بوسیلۀ آگراف زده می شود. آگراف. (از فرهنگ فارسی معین)
دهی از دهستان چارکی بخش لنگۀ شهرستان لار. در 66 هزارگزی شمال باختر لنگه. سکنه 121 تن. محصول خرما. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). دوفرسخ ونیم میانۀ شمال و مشرق چارک است. (از فارسنامۀ ناصری)
گیاهی از تیره رامناسه وقسمت قابل مصرف آن پوست ساق و مواد مؤثرۀ آن گلوکزیدهای آنتراکینونیک و عصارۀ مایع بوردن، تیزان بوردن مورد استعمال است، (از کارآموزی داروسازی ص 187)