- بوقه
- رگبار
معنی بوقه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آقطی، گیاهی از تیره بداغ ها که به طور خودرو در نواحی شمال ایران می روید و گل های آن سفید و معطر و مغز ساقه اش نرم است و برای تهیه مقاطع گیاهی در آزمایشگاه ها به کار می رود، اقطی، اقتی، بیلسان، بیلاسان، خمان کبیر، یاس کبود
نفحه
پیسگی، سیاهی و سفیدی
انتظار کردن و نگهبانی نمودن
هدهد
خشتک گریبان
دخترک: جدا بریده خرسنگماهی
کلمه تمنی کاشکی کاش، کلمه استثنا مگر، امید
دستمال بزرگی که در آن جامه و انواع قماش پیچند
محل فروش نوشابه و مواد خوراکی در رستورانها و اماکن عمومی
پارسی تازی شده بوته
تماس لبهای کسی بر لب گونه دست و پای دیگری یا چیزی مقدس از روی محبت و احترام بوس قبله ماچ
ملح آبدار برات سدیم که فرمول شیمیایی آن میباشد. وزن مخصوصش 7، 1 و سختیش بین 2 تا 5، 2 است. بوره طبیعی مزه گس دارد تنگار ملح الصناعه. براکس، شکر سفید
وجود داشته موجود، واقع شده حادث گشته
به روش به گونه ی
گیاهی که پر شاخ و برگ باشد و تنه ضخیم نداشته و بلند هم نشود
پارسی تازی شده بوته بوته زرگری بوته زرگری
امیدواری، آرزومندی
باک بیم
از لاتینی دوشس والاگاه میرو مونث دوق
خوبروی، اندک، برگزیده خوبرویی زیبایی
به گونه رمن بان نگاران نگارگربان (بان سقف)
گروه، مردم، جماعت مردم
گروه مردم مغاک
رعیت، مردم فرومایه
مخفّف واژۀ بود که، بوک
مردم فرومایه، مردم بازاری، رعیت
شرابی که از برنج، ارزن یا جو تهیه می شود، برای مثال ز دونان چون طمع داری کرم های جوانمردان / خرد داند که در عشرت شرابی ناید از بوزه (ابن یمین - مجمع الفرس - بوزه)
آرزو، امید، چشمداشت، آرمان، خواهش، درخواست برای مثال که را بویۀ وصلت ملک خیزد / یکی جنبشی بایدش آسمانی (دقیقی - ۱۰۷)
محل مخصوص برای فروش مواد خوراکی، از قبیل نوشابه ها، تنقلات در مکان های عمومی چون مدرسه، اداره، هتل، سینما و مانند آن، کمد یا قفسه ای با در شیشه ای که ظروف و وسایل زینتی را در آن قرار می دهند
تکمۀ کلاه یا پیراهن و مانند آن، قوقو، برای مثال بر جیب و کله نهند پس تر / آن قوقۀ لعل و گویک زر (خاقانی۱ - ۲۴۵)
جای بی مو از سر انسان
جای بی مو از سر انسان
گیاه پرشاخ و برگ که تنۀ ضخیم نداشته باشد و زیاد بلند نشود، نوعی نقش و نگار که روی پارچه، جامه یا چیزهای دیگر نقش کنند، زلف، گیسو، نغوله
ظرف کوچکی که در آن طلا و نقره ذوب می کنند، بوتۀ زرگری
ظرف کوچکی که در آن طلا و نقره ذوب می کنند، بوتۀ زرگری