- بوسیده
- کسی که او را بوسیده باشند مقبل
معنی بوسیده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گداخته مذاب، پژمرده، رنجیده
دستاویز
ماچ و بوسه کردن
افرا
آنکه ببوسد بوسه زننده
چسبیده، ملصق برای مکیدن، وابسته (بدیگری)، لغزیده، معقد لخته شده
متخلخل و سبک شده بر اثر طول زمان یا علتی دیگر، عفن متعفن
پژمرده، رنجیده، گداخته
بوسه زدن، بوسه گرفتن، ماچ کردن
چسبیده، چیزی که به چیز دیگر چسبیده باشد، برای مثال چو الماس دوسیده شد بر کباب / به جنبش درآمد ز هر سو عقاب (نظامی۶ - ۱۱۱۸)
ازهم دررفته، پوده شده در اثر کهنگی و فرسودگی
بوسه کننده
Shabbily
поцеловать
поношенно
küssen
zerlumpt
поцілувати
недбало
całować
niedbale
de maneira descuidada
beijar
baciarsi
in modo trasandato
de manera desaliñada
embrasser