معنی بخسیده - فرهنگ فارسی معین
معنی بخسیده
- بخسیده((بَ دِ))
- گداخته، پژمرده، رنجیده
تصویر بخسیده
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با بخسیده
بخسیدن
- بخسیدن
- پژمردن، رنجیدن، گداختن، بخس، پخسیدن، پخس، برای مِثال ای نگارین ز تو رهیت گسست / دلش را گو ببخس و گو بگداز (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۳)
فرهنگ فارسی عمید