جدول جو
جدول جو

معنی بوالفضایل - جستجوی لغت در جدول جو

بوالفضایل
(بُلْ فَ یِ)
لقب خاقانی است:
افضل الدین بوالفضایل بحر فضل
فیلسوف دین فزای کفرکاه.
رشید وطواط
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بوالفضل
تصویر بوالفضل
صاحب فضل، دارای فضیلت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوالفضول
تصویر بوالفضول
کسی که سؤال بیجا بکند
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بُلْ فُ ضَ)
نوعی از قواطع طیور چند گنجشکی. زرزور. ملوکی. صفراغون. عصفورالشوک. عصفورالسیاح. طرغلودیس. طروغلودقس
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَبْ با)
محمد بن محمد نسفی. رجوع به محمد... شود، دینار. (السامی فی الاسامی) (دهّار) (مهذب الاسماء) ، کنیتی از کنای عرب، ودر فارسی گاه نام و علم مرد آید: میرزا ابوالفضل
سعیدالدوله بن سعدالدوله بن سیف الدوله. از ملوک آل حمدان حلب (381- 392 هجری قمری). رجوع به سعیدالدوله شود
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ فَ ءِ)
احمد بن محمد بن القاسم بن احمد بن خدیوالا خسیکتی ملقب به ذوالفضائل. او ادیبی فاضل و بارع بود و در نحو و لغت ید طولی و در نظم و نثر قدح معلی داشت بیشتر فضلاء خراسان عهد او تلمذ وی کرده اند و وی از ابوالمظفر سمعانی سماع دارد. او راست: زوائد شرح سقط الزند و التاریخ و کتاب ٌ فی قولهم کذب علیک کذا و او را ردودی است بر جماعتی از قدماء فضلاء و منافراتی با فحول کبراء، مولد او در سال 420 و وفات وی بفجاءه در مرو به سال 526 است. (روضات الجنات از بغیه). و یاقوت در معجم الأدباء گوید: احمد بن محمد بن القاسم بن احمد بن خدیو الاخسیکتی، ابورشاد، ملقب بذی الفضائل. وفات او به شب یکشنبه هشتم جمادی الأولی از سال 528 بود و اخسیکث قریه ای است از فرغانه که آن را بثاء و تاء هر دو نویسند و او وبرادرش ذوالمناقب دو ادیب مرو باشند بی مدافعی و همه مردم مرو در این همداستانند. هر دو برادر به مرو آمدند و بدانجا اقامت گزیدند و هم بدآنجا درگذشتند. ذوالفضائل شاعری ادیب و کاتبی مصنف و مترسل دیوان سلاطین است و او را تصانیفی است از جمله کتابی در تاریخ و کتابی در قول عرب ’کذب علیک کذا’ و کتابی بنام زوائد در شرح سقط الزند و غیر آنها در دیوان او بخط خود او خواندم که این دو بیت ابی العلاء را نوشته بود:
هفت الحنیفه والنصاری ما اهتدت
و مجوس حارت والیهود مظله
اثنان اهل الأرض ذوعقل بلا
دین و آخر دین لاعقل له.
وسپس نویسد و من در جواب این دو بیت گفته ام:
الدین آخذه و تارکه
لم یخف رشدهما و غیهما
رجلان اهل الأرض قلت فقل
یا شیخ سوء انت ایهما.
و سمعانی او را در مشیخۀ خویش آورده و گوید او ادیبی فاضل و بارع و صاحب ید طولی در معرفت نحو لغت و نظم و نثر است و بصحبت جماعتی از فضلاء قدما رسیده و وی را با فحول و کبراء فن مشاعرات و منافراتی است و بیشتر فضلاء خراسان شاگردی او کرده و ادب از وی فراگرفته اند و باز سمعانی گوید احمد در اخسیکت از ابوالقاسم محمود بن محمد صوفی و به مرو از جدّ من ابوالمظفر سمعانی سماع دارد. و من کتاب الاداب والمواعظ قاضی ابی سعد الخلیل بن احمدسجزی را بروایت او از محمود صیرفی از ابوعبید کروانی و او از مصنف کتاب از وی سماع دارم ولادت ذوالفضائل در حدود سال 466 و وفات او به مرو فجاءه به چهارشب از جمادی الاخره مانده به سال 528 بود. و رجوع به احمد... شود
لغت نامه دهخدا
(بُلْ فُ)
کنایه از یاوه گو. (آنندراج). بیهوده گوی. (ناظم الاطباء) :
این ابلهان که بی سببی دشمن منند
بس بوالفضول و یافه درای وزنخ زنند.
سنایی.
همه جور زمانه بر فضلاست
بوالفضول از جفاش زاستر است.
خاقانی.
ای بسا بوالفضول کز یاران
آورد کبر درپرستاران.
نظامی.
چو من خرسندم و بخشنده خشنود
تو نقد بوالفضولی خرج کن زود.
نظامی.
از آن بوالفضولان بسیارگوی
و از آن بوالحکیمان دیوانه خوی.
نظامی.
گفت مکشوف و برهنه بی غلول
بازگو رنجم مده ای بوالفضول.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(بُلْ فَ)
نوعی از تراش و اندام قلم. (نوروزنامه، یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بوالفضول
تصویر بوالفضول
یاوه گو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوالفضل
تصویر بوالفضل
دارای فضل فاضل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوالفضول
تصویر بوالفضول
((بُ لْ فُ))
بیهوده گو
فرهنگ فارسی معین