جدول جو
جدول جو

معنی بواطن - جستجوی لغت در جدول جو

بواطن
باطن ها، پنهان ها، اندرون ها، درون چیزها، داخل چیزها، جمع واژۀ باطن
تصویری از بواطن
تصویر بواطن
فرهنگ فارسی عمید
بواطن
(بَ طِ)
جمع واژۀ باطن. (از منتهی الارب) (آنندراج). جمع واژۀ باطن و باطنه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بواطن
جمع باطن، درون ها، نهان ها
تصویری از بواطن
تصویر بواطن
فرهنگ لغت هوشیار
بواطن
باطن ها، درون ها، نهان ها
متضاد: ظواهر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باطن
تصویر باطن
پنهان، اندرون، درون چیزی، داخل هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواطن
تصویر مواطن
موطن ها، وطن ها، میهن ها، زادگاه ها، جمع واژۀ موطن
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
ستون پیشین خیمه. ج، ابونه، بون، بون. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
محلی است در حوالی دژسفید فارس. بخوبی معروف، چنانکه یکی از جنات اربعۀ دنیا شمارند. (انجمن آرا) (آنندراج). بوان، شهر کوچک است و غله بوم و میوه روی و هوای معتدل و آب روان دارد. (نزهه القلوب ص 122). نام شهری است که مویز و ناردان در آنجا بسیار باشد. (شرفنامۀ منیری). بوان شهرکی است باجامع و منبر. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 125). و رجوع به بوانات و شعب بوان و مرآت البلدان ج 1 ص 296 شود
لغت نامه دهخدا
(طِ)
پنهان. (آنندراج) (منتهی الارب). خلاف ظاهر. (تاج العروس). نهان. (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ج، بواطن. (مهذب الاسماء). ناپیدا. مقابل ظاهر:
شعر تو شعر است لیکن باطنش پر عیب و عار
کرم بسیاری بود در باطن در ثمین.
منوچهری.
هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیی ٔ علیم، اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و اوست بهمه چیز دانا. (قرآن 3/57). فضرب بینهم بسورله باب باطنه فیه الرحمه و ظاهره من قبله العذاب، پس کشیده شد میان ایشان دیواری که مر او راست دری که باطنش در اوست رحمت و ظاهرش از پیش آن است عذاب. (قرآن 13/57). و ذروا ظاهر الاثم و باطنه، ان الذین یکسبون الاثم سیجزون بما کانوا یقترفون، و واگذارید بیرون گناه و درونش را بدرستیکه آنها که کسب میکنند گناه را زود باشد که جزا داده شوند بآنچه که کسب میکردند. (قرآن 120/6). واسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه، و تمام گردانید بر شما نعمتهایش را ظاهری و باطنی. (قرآن 20/31).
لغت نامه دهخدا
شهری است در طرف شرقی عکا، در قسمت اشیر. (از قاموس کتاب مقدس) ، دورشونده، هالک. (اقرب الموارد). ظاهراً از بعد بمعنی هلاک چنانکه در صحاح و غیره آمده است. قال تعالی: الا بعد المدین کما بعدت ثمود. (قرآن 95/11) (از تاج العروس).
- بعد باعد، بر سبیل مبالغه، یعنی بسیار دور. (از اقرب الموارد) (تاج العروس). دوری بسیار دور. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ طِ)
جمع واژۀ موطن. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن جرجانی ص 96) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ موطن: مواطن مکه، مواقف آن. مواطن حرب، مشاهد آن. (یادداشت مؤلف) : لقد نصرکم اﷲ فی مواطن کثیره. (قرآن 25/9). رجوع به موطن شود
لغت نامه دهخدا
(عَ طِ)
جمع واژۀ عاطنه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به عاطنه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ ءِ)
جمع واژۀ بائنه. رجوع به بائنه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ طِ نَ)
جمع واژۀ باطنی. باطنیان. باطنیه: و همان جایگاه برسق شهید گشت از زخم کارد بواطنه. (مجمل التواریخ). و او را بواطنه بکشتند. (مجمل التواریخ). رجوع به باطنی و باطنیه شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
کوههای جهینه که بر چند منزل از مدینه است و ازآن است غزوۀ بواط که آن حضرت صلی الله علیه و سلم کاروان قریش را متعرض گشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 54 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مواطن
تصویر مواطن
جمع موطن، جایباش ها میهن ها زاد بومان جمع موطن وطنها میهن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطن
تصویر باطن
پنهان، خلاف ظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواطن
تصویر مواطن
((مَ طِ))
جمع موطن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باطن
تصویر باطن
((طِ))
پنهان، درون چیزی، جمع بواطن، حقیقت، اصل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باطن
تصویر باطن
درون
فرهنگ واژه فارسی سره
موطن ها، وطن ها، میهن ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پنهان، ناپدید، نهان
متضاد: آشکار، آشکارا، عیان، معلوم، اندرون، داخل، درون، دل، ضمیر، طینت، قلب، نیت
متضاد: برون، ظاهر، اصل، حقیقت، صریح، ظاهر، خلوت
متضاد: جلوت
فرهنگ واژه مترادف متضاد