معنی بواطن بواطن باطن ها، پنهان ها، اندرون ها، درون چیزها، داخل چیزها، جمع واژۀ باطن تصویر بواطن فرهنگ فارسی عمید
بواطن بواطن جَمعِ واژۀ باطن. (از منتهی الارب) (آنندراج). جَمعِ واژۀ باطن و باطنه. (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا
بواطنه بواطنه جَمعِ واژۀ باطنی. باطنیان. باطنیه: و همان جایگاه برسق شهید گشت از زخم کارد بواطنه. (مجمل التواریخ). و او را بواطنه بکشتند. (مجمل التواریخ). رجوع به باطنی و باطنیه شود لغت نامه دهخدا
عواطن عواطن جَمعِ واژۀ عاطنه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به عاطنه شود لغت نامه دهخدا