جدول جو
جدول جو

معنی بهنام - جستجوی لغت در جدول جو

بهنام
(پسرانه)
مشهور، نیک نام، دارای نام نیک
تصویری از بهنام
تصویر بهنام
فرهنگ نامهای ایرانی
بهنام
خوشنام، نیکنام
تصویری از بهنام
تصویر بهنام
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهناز
تصویر بهناز
(دخترانه)
خوش ناز و ادا، با ناز و کرشمه، مرکب از به (زیباتر، خوبتر) + ناز (کرشمه، غمزه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهفام
تصویر بهفام
(پسرانه)
مرکب از به (بهتر یا خوب) + فام (رنگ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهنام
تصویر شهنام
(پسرانه)
دارای نام شاهانه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهنام
تصویر مهنام
(پسرانه)
آنکه نامش چون ماه است، دارای نام زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهرام
تصویر بهرام
مریخ
فرهنگ واژه فارسی سره
بی اسم بدون نام، نوعی شرکت که بنام هیچیک از شرکا نامیده نمیشود بلکه بنام شیئی که تجارت کنند خوانده شود مانند شرکت بینام پشم و پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهرام
تصویر بهرام
(پسرانه)
پیروز، فاتح، ایزد پیروزی درآئین زردشت، لقب برخی از پادشاهان ساسانی، نام ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام فرشته موکل بر مسافران و روز بهرام، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرزندان گودرز گشواد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بینام
تصویر بینام
آنونیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهرام
تصویر بهرام
نام روز بیستم از هرماه شمسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
معروف به بدی، بی آبرو، رسوا
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته گهنام چاه ژرف گهنام کهنام مرتبه ای از همه مراتب بدی و بدتر و معرب آن جهنم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهرام
تصویر بهرام
مریخ، روز بیستم از هر ماه خورشیدی، برای مثال ای روی تو به خوبی افزون ز مهر و ماه / بهرام روز بادۀ بهرام رنگ خواه (مسعودسعد - ۵۴۹)، در ایران باستان، فرشتۀ موکل بر مسافران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
((بَ))
دارای شهرت بد، معروف به بدی
فرهنگ فارسی معین
((بَ))
در آیین زردشتی یکی از ایزدان است وی یار ایزدمهر و پاسبان عهد و پیمان و موکل به روز بیستم هر ماه شمسی (موسوم به بهرام) است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
Disreputable, Infamous, Notorious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
сомнительный , позорный , печально известный
دیکشنری فارسی به روسی
von schlechtem Ruf, berüchtigt
دیکشنری فارسی به آلمانی
сумнівний , ганебний , відомий у поганому сенсі
دیکشنری فارسی به اوکراینی
podejrzany, haniebny, notoryczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
声誉差的 , 恶名昭彰的 , 臭名昭著的
دیکشنری فارسی به چینی
de má reputação, infame, notório
دیکشنری فارسی به پرتغالی
di cattiva reputazione, infame, noto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
de mala reputación, infame, notorio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
de mauvaise réputation, infâme, notoire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
van slechte reputatie, berucht
دیکشنری فارسی به هلندی
มีชื่อเสียงไม่ดี , เสื่อมเสียชื่อเสียง , เสื่อมเสีย
دیکشنری فارسی به تایلندی
memiliki reputasi buruk, terkenal buruk
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تفوّقٌ , يتقن , تفوّق
دیکشنری فارسی به عربی
बदनाम , कुख्यात
دیکشنری فارسی به هندی
מפוקפק , ידוע לשמצה , מפורסם לרעה
دیکشنری فارسی به عبری
評判が悪い , 不名誉な , 悪名高い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
평판이 나쁜 , 악명 높은
دیکشنری فارسی به کره ای
kötü şöhretli, adı kötüye çıkmış, kötü ünlü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی