- بهش
- مقل، صمغ درختی به همین نام با طعمی تلخ که مصرف دارویی دارد، خشل، مقل ازرق، مقل مکی، مقل عربی، مقل یهود، وقل، وقل، راحة الاسد
معنی بهش - جستجوی لغت در جدول جو
- بهش ((بَ))
- مرد خندان و گشاده رو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باغی که از خوشی و خرمی نظیر نداشته باشد، جنت، فردوس
جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، جنّت، فردوس، مینو، گشتا، سبزباغ، ارم، باغ ارم، باغ بهشت، رضوان، سرای جاوید، اعلا علّیین، خلد، باغ خلد، خلدستان، دارالخلد، دار قرار، دارالقرار، دارالسّرور، دارالسّلام، دارالنّعیم، علّیین، فردوس اعلا، قدس، نعیم
جایی که از خوبی و خرمی نظیر نداشته باشد
جایی که از خوبی و خرمی نظیر نداشته باشد
((بِ هِ))
فرهنگ فارسی معین
جایی خوش آب وهوا و سرسبز و خرم و سرشار از خوبی ها و لذت ها که پاداش پس از مرگ است، فردوس، جنت، مینو، خلد
فراهم آمدن
ترجیح
خوبرو، خوش صورت
اهل بهشت
رها کردن، از دست دادن
مانند بهشت بهشت آسا: باغی بهشت آسا: باغی بهشت آیین
بهشت آیین
مربوط به بهشت، کنایه از مورد پسند، برای مثال خیز ای بت بهشتی آن جام می بیار / کاردیبهشت کرد جهان را بهشت وار (عمعق - ۱۶۲) اهل بهشت مثلاً حوری بهشتی، نیکوکار، نوعی انگور
خوب رو، زیبا
گیجی
قیمت
قسمت، واحد، سهم، کسر، تقسیم، قطعه
مقطع
عطا، ابتار
قرار، وضع
حمله کردن وسخت گرفتن به کسی
خوش سای
عظمت وشکوه وکر و فر باشد
دیوانه، بیشعور، ناتوان
زیادتی و افزونی، بسیار، بس، علاوه، کثیر
با او، او را، با او را
سهم، قسم، قسمت، پاره، حصه، قسط، نصیب، بهره
هوشمند، خردمند، عاقل