جدول جو
جدول جو

معنی بهرم - جستجوی لغت در جدول جو

بهرم
بهرمان، گلرنگ، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی شکل و گل های نارنجی که گاه به جای زعفران به کار می رود، کاجیره، کاژیره، احریض، کابیشه، عصفر
تصویری از بهرم
تصویر بهرم
فرهنگ فارسی عمید
بهرم
(بَ رَ)
عصفر. (از ذیل اقرب الموارد). بهرمان. عصفر. احریض. (ابن البیطار). عصفر است که گل کاجیره باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). گل کاجیره. (ناظم الاطباء). اسم فارسی گل عصفر است. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن). گل کاجیره. بهرمان. (الجماهر بیرونی ص 35). کافشه. گل رنگ. کاغاله. (یادداشت بخط مؤلف) ، بافایدگی. بهره داری، سودبرندگی، کامیابی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بهرم
پارسی تازی شده گل کاجیره بهرم کاجیره
تصویری از بهرم
تصویر بهرم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهرام
تصویر بهرام
(پسرانه)
پیروز، فاتح، ایزد پیروزی درآئین زردشت، لقب برخی از پادشاهان ساسانی، نام ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام فرشته موکل بر مسافران و روز بهرام، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرزندان گودرز گشواد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کهرم
تصویر کهرم
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهرخ
تصویر بهرخ
(دخترانه)
زیبا چهره، قشنگ، آنکه چهره ای خوب و زیبا دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برهم
تصویر برهم
(پسرانه)
نگارش کردی: بهرههم، برهم حسن، بهره، حاصل، نام خوانندهکرد زبان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهره
تصویر بهره
سود بانکی، سود، فایده، قسمت، نصیب، بخش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهرام
تصویر بهرام
مریخ، روز بیستم از هر ماه خورشیدی، برای مثال ای روی تو به خوبی افزون ز مهر و ماه / بهرام روز بادۀ بهرام رنگ خواه (مسعودسعد - ۵۴۹)، در ایران باستان، فرشتۀ موکل بر مسافران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهرمن
تصویر بهرمن
بهرمان، یاقوت سرخ، پارچۀ ابریشمی رنگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهرمه
تصویر بهرمه
اسکنه، وسیلۀ فلزی دسته داری که نجاران برای سوراخ کردن چوب و یا ایجاد شیار به کار می برند، ماهه، برمه، پرماه، برماه، پرمه، پرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارم
تصویر بارم
دیلم، میلۀ آهنی ضخیم برای سوراخ کردن یا حرکت دادن چیزهای سنگین، بیرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیرم
تصویر بیرم
دیلم، میلۀ آهنی ضخیم برای سوراخ کردن یا حرکت دادن چیزهای سنگین، بارم
نوعی پارچۀ نخی نازک، برای مثال به تیر با سپر کرگ و مغفر پولاد / همان کند که به سوزن کنند با بیرم (فرخی - ۲۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برهم
تصویر برهم
درهم، آمیخته، انباشته، انبوه
برهم خوردن: به هم خوردن، پریشان شدن، پراکنده شدن، مخلوط شدن
برهم زدن: زیر و رو کردن، مخلوط کردن، خراب کردن، شوریده کردن
به هم زدن: زیر و رو کردن، مخلوط کردن، خراب کردن، شوریده کردن، برهم زدن
برهم شدن: کنایه از برهم رفتن، پریشان خاطر شدن، آشفته شدن
برهم نهادن: روی هم گذاشتن، روی یکدیگر نهادن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
تبهرم رأس، بسیار سرخ گردیدن سر. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ رَ)
رنگ کرده به گل کاجیره. و منه ثوب مبهرم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). ثوب مبهرم. (از کلمه بهرمان) ، ای معصفر والبهرمان، العصفر. (الجماهر بیرونی ص 35، از یادداشت دهخدا). به گل کاجیره رنگ کرده، ثوب مبهرم، جامۀ بهرمانی. (یادداشت دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ مَ)
بتخانه. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بتکده. (اوبهی).
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ مَ / مِ)
افزاری است که درودگران بدان چوب و تخته سوراخ کنند و بعربی مثقب خوانند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). برمه، پرمه. پرما. آلتی که نجار با آن چوب و تخته را سوراخ کند. متۀ درودگران. (فرهنگ فارسی معین) ، کندر هندی. (برهان) (جهانگیری) (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). رجوع به بهروج و بهروجه و بهروز شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ مَ)
شکوفه. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: اعجبتنی بهرمه النور، ای زهره. (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
میله آهنی محکمی است چون محوری بنام محور اتکا با یک نقطه اتکا و بوسیله اهرم با قوه کمتری میتوان اجسام سنگینی را بحرکت درآورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهرج
تصویر بهرج
پارسی تازی شده بهره ناسره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهرم
تصویر کهرم
کهرمان زرده مند شاهبوی زرد (مند شاهبوی عنبر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهرام
تصویر بهرام
نام روز بیستم از هرماه شمسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرم
تصویر بیرم
پارچه نخی نازک
فرهنگ لغت هوشیار
پوست کف دست یا پا که بسبب بسیاری کار کردن سفت و سخت شده پینه پرگاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهره
تصویر بهره
حظ و قسمت، نصیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهیم
تصویر بهیم
سیاه و تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برهم
تصویر برهم
با همدیگر، با هم، با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بظرم
تصویر بظرم
انگشتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهرمن
تصویر بهرمن
بتخانه، بتکده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهرمه
تصویر بهرمه
شکوفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهرمه
تصویر بهرمه
((بَ رَ مَ یا مِ))
برمه. پرمه. پرما، (نج) مته درودگران
فرهنگ فارسی معین
((اَ رُ))
میله آهنی محکمی که می توان به وسیله آن با انرژی کمتری اجسام سنگین را به حرکت درآورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهرام
تصویر بهرام
مریخ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهره
تصویر بهره
سهمیه، فیض، سهم، فایده، نفع
فرهنگ واژه فارسی سره