جدول جو
جدول جو

معنی بهرمه

بهرمه((بَ رَ مَ یا مِ))
برمه. پرمه. پرما، (نج) مته درودگران
تصویری از بهرمه
تصویر بهرمه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بهرمه

بهرمه

بهرمه
اِسکنِه، وسیلۀ فلزی دسته داری که نجاران برای سوراخ کردن چوب و یا ایجاد شیار به کار می برند، ماهِه، بَرمه، پَرماه، بَرماه، پَرمه، پَرما
بهرمه
فرهنگ فارسی عمید

بهرمه

بهرمه
افزاری است که درودگران بدان چوب و تخته سوراخ کنند و بعربی مثقب خوانند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). برمه، پرمه. پرما. آلتی که نجار با آن چوب و تخته را سوراخ کند. متۀ درودگران. (فرهنگ فارسی معین) ، کندر هندی. (برهان) (جهانگیری) (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). رجوع به بهروج و بهروجه و بهروز شود
لغت نامه دهخدا

بهرمه

بهرمه
شکوفه. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: اعجبتنی بهرمه النور، ای زهره. (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا