- بهدانه
- دانه میوه به (آبی) که در طب قدیم مستعمل بوده تخم بهی
معنی بهدانه - جستجوی لغت در جدول جو
- بهدانه ((بِ نِ))
- دانه میوه به که در طب قدیم مستعمل بوده
- بهدانه
- تخم به که دارای مادۀ لعابی است و در امراض حلق و سینه و برای لینت مزاج در آب جوش می ریزند و می خورند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بی هسته بدون دانه
دانه به که میوه ولایتی است و گویند که برای سرفه حاد و تب، مفید می باشد
زن سبک روح خندان
بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپی، گپی
نوعی نان سفید روغنی
دستاویز
عذر بی جا، دست آویز
تناوریدن فربهی تناوریدن فربهی
دانا، داننده، آگاه، عالم، برای مثال نه با آنت مهر و نه با اینت کین / که بهدان تویی ای جهان آفرین (فردوسی۲ - ۱۰۱۰)
عذر، دستاویز، عذر بی جا، ایراد و بازخواست بی جا، دلیل، سبب، علت
بهانه آوردن: برای سرپیچی از کاری عذر آوردن
بهانه آوردن: برای سرپیچی از کاری عذر آوردن
پیش پرداخت
معقول، منطقی
پیشخانه کریاس جلوخان
تکمه، گوی گریبان
نابخردانه کم خردانه بطور بلاهت و بی تمیزی، شبیه و مانند بله
بی علم نادان، بی عقل
ویرانه
قسمتی از بهای شیئی را گویند که اول پرداخت گردد، پیش بها
مرکز ومعبد بتها، بتکده
بطور دزدی دزدکی
مروارید بزرگ و گرانبها که به تنهایی درون صدف را پر کرده باشد، کنایه از فرزند عزیز