جدول جو
جدول جو

معنی بهبهانی - جستجوی لغت در جدول جو

بهبهانی
(بِ بَ)
سیدعبدالله (آیهالله). از روحانیان طراز اول تهران و رهبر شجاع آزادیخواهان، در انقلاب مشروطیت. وی رهبری مشروطه طلبان را برعهده داشت و با همکاری سید محمد طباطبائی با نیروهای استبداد مبارزه کرد و پس از پیروزی انقلاب و استقرار حکومت مشروطه در تیرماه 1288هجری شمسی بوسیلۀ چندین ناشناس در خانه خود بقتل رسید. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بهبهانی
(بِ بَ)
نام قسمتی از موسیقی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بددهانی
تصویر بددهانی
بددهان بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصبهانی
تصویر اصبهانی
از مردم اصفهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهرمانی
تصویر بهرمانی
به رنگ بهرمان، سرخ، برای مثال چو پیروزه گشته ست غم کش دل من / ز هجران آن دو لب بهرمانی (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
امیرالشعراء عبدالملک برهانی نیشابوری. از شاعران اوایل عهد سلجوقی و معاصر و مورد علاقۀ الب ارسلان و پدر معزی شاعر معروف است. وی در آغاز دولت ملکشاه (جلوس 465 هجری قمری) در قزوین درگذشت. تخلص برهانی ظاهراً از لقب الب ارسلان (برهان امیرالمؤمنین) مأخوذ است. اشعاری از او در تذکره ها و کتب ادبی ثبت است. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
یا رضای بهبهانی، میرزا محمدرضا خلف الصدق میرزا قوامای بهبهانی. گاهی شعر می گفت. از اوست:
جفا برون مبر از حد و جور کمتر کن
که آه خسته دلان بی گمان اثر دارد.
(از فارسنامۀ ناصری ج 2 ص 270).
و رجوع به فرهنگ سخنوران و مرآه الفصاحه (حرف ’م’) شود
یا رضا خوانساری. از گویندگان متأخر ایران بود. بیت زیر او راست:
چون گلرخان به جانب عشاق رو کنند
صد چاک دل به ناز نگاهی رفو کنند.
(از قاموس الاعلام ترکی).
و رجوع به صبح گلشن ص 174 و 175 و تذکرۀ نصرآبادی ص 381 شود
ابوالحسین بن زکی بن حسن... بن علی بن ابیطالب که به هفت واسطه نسبش به حضرت امام حسن می رسد و از طرف مادر نوۀ صاحب بن عباد وزیر نامی بود و سادات همدان نسبشان به این خاندان می رسد. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 459 شود
یا رضا اصفهانی، مولانا آقا رضا خلف مولانا محمد گیلانی مشهور به سراب (متوفی در حدود 1135 هجری قمری). از گویندگان قرن 12 هجری بود. رجوع به تذکره المعاصرین ص 109 و نجوم السماء ص 204 و فرهنگ سخنوران شود
یا رضای تبریزی، میرزا رضا خلف میرزا رضی، متخلص به بندۀ تبریزی. در سنه 1243 هجری قمری درگذشت. (از دانشمندان آذربایجان ص 159). و رجوع به فرهنگ سخنوران شود
یا رضای قمی، میرزا محمدرضا خلف آقا رضی وزیر قم. از گویندگان قرن یازدهم هجری قمری بود. رجوع به تذکرۀ نصرآبادی ص 112 و روز روشن ص 247 و فرهنگ سخنوران شود
یا رضای بروجردی، میر محمدرضا خلف میر عبدالحی و قاضی بروجردی. از گویندگان قرن یازدهم هجری بود. رجوع به تذکره المعاصرین صص 116-118 و فرهنگ سخنوران شود
یا رضای تتوی، رضا بن عبدالواسعبن داروغه کهر، ساکن تته. متوفای 1038 هجری قمری از گویندگان قرن یازدهم هجری قمری بود. رجوع به مقالات الشعراء ص 251 شود
یا رضا هاشمی، محمدرضا. از گویندگان قرن دوازدهم هجری قمری و در سال 1127 هجری قمری زنده بود. رجوع به تذکرۀ قاری ص 253 و 254 و فرهنگ سخنوران شود
یا رضای طهرانی، آقا محمدرضا، خواهرزادۀ امیدی. از گویندگان قرن دهم هجری بود. رجوع به عرفات العاشقین نسخۀ خطی کتاب خانه ملک و فرهنگ سخنوران شود
یا رضا کازرونی، حاج میرزا محمدرضا ملقب به ’صدرالسادات’. از گویندگان قرن سیزدهم هجری بود. رجوع به مرآه الفصاحه (حرف ’ر’) و فرهنگ سخنوران شود
یا رضای بروجردی، میرزا محمدرضا، از اولاد جهانشاه ترکمان. از گویندگان قرن دوازدهم هجری بود. رجوع به فرهنگ سخنوران و تذکرهالمعاصرین ص 124 شود
یا رضا اصفهانی. از گویندگان اصفهان که در اوایل پیشۀ جولاهی داشت. رجوع به فرهنگ سخنوران و تذکره المعاصرین ص 120 و 121 و شمع انجمن ص 170 شود
یا رضا قاجار، محمدرضا میرزا فرزند فتحعلی شاه قاجار. از گویندگان قرن سیزدهم هجری بود. رجوع به بستان السیاحه ص 413 و 414 و فرهنگ سخنوران شود
یا رضا هروی، رضاعلی شاه. از مریدان سیدمعصوم دکنی و از گویندگان قرن دوازدهم هجری بود. رجوع به فرهنگ سخنوران و ریاض العارفین ص 260 شود
یا رضای بلگرامی، محمدرضا. از دوستان محمدصادق خان اختر و از گویندگان قرن سیزدهم هجری بود. رجوع به فرهنگ سخنوران و روز روشن ص 247 شود
یا رضا ملایری، میرزا رضا آریان. از گویندگان قرن چهاردهم هجری بود. رجوع به تذکرۀ شعرای معاصر اصفهان ص 485 و 486 و فرهنگ سخنوران شود
یا رضای جوینی، خواجه محمدرضا خلف خواجه ملک وزیر. از گویندگان قرن یازدهم هجری بود. رجوع به روز روشن صص 245-246 و فرهنگ سخنوران شود
یا رضای قمشه ای، آقا محمدرضا (متوفای 1306 هجری قمری). از گویندگان متأخر بود. رجوع به فرهنگ سخنوران و طرائق الحقائق ج 3 ص 237 شود
یا رضای شیرازی، میرزا محمدرضا. از نویسندگان ایلخان فارس و از گویندگان بود. رجوع به مرآه الفصاحه (حرف ’ر’) و فرهنگ سخنوران شود
یا رضای بروجردی، حکیم محمدرضا عرب. از گویندگان قرن دوازدهم هجری بود. رجوع به فرهنگ سخنوران و تذکره المعاصرین ص 87 و 88 شود
یا رضای سمنانی. از سادات هرات و قاضی سمنان و از گویندگان فارسی زبان بوده. و رجوع به فرهنگ سخنوران و روز روشن ص 246 شود
یا رضایی نوربخشی یا رضایی طهرانی یا رازی. رجوع به رضایی طهرانی در فرهنگ سخنوران و رضایی (شاه رضا...) شود
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ)
تناور و بزرگ. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
یوسف بن اسماعیل بیروتی. از محدثان ومؤلفان متأخر عرب است، مؤلف ریحانهالادب با ذکر نام ده جلد از مصنفات وی آرد: ’تا چهل وهشت کتاب بدو منسوب و تماماً در مصر یا بیروت چاپ شده’. او راست:
آل طه یا آل خیر نبی
جدکم خیره و انتم خیار
اذهب اﷲ عنکم الرجس اهل ال
بیت قدما و انتم الاطهار
لم یسل جدکم علی الدین اجرا
غیر ود القربی ونعم الاجار.
(از ریحانهالادب ج 4 ص 164).
و نیز رجوع به معجم المطبوعات ص 1728 و کنی و القاب قمی ج 3 ص 197 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
منسوب است به نبهان که پدر قبیله ای است از بطون بنی طی. رجوع به نبهان شود
لغت نامه دهخدا
(صُ)
منسوب است به صهبان که بطنی است از نخع. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نگهبانی ده. کدخدایی. رجوع به دهبان شود
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
منسوب به ذهبانه بطنی از حضر موت. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
منسوب به ’بابان’ که محلۀ بزرگی است در سمت پائین مرو، (سمعانی)، رجوع به بابان شود،
سلسله ای از سلاطین مغول هندی، مؤسس آن ظهیرالدین بابر است، رجوع به بابر (ظهیرالدین) شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
آنکه بلبان بنوازد. (از آنندراج) :
شوخ بلبانی که چو شیرینی جانی
کان شکر و قند ملاحت به لبانی.
سیفی (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
کنایه از دو چیز یا دو شخص غیرمعین که آنرا پاستار و پیستار گویند. (آنندراج) :
به تخلص نتوان همسری من کردن
چه اگر نام فلانی شده یا بهمانی.
سنجر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ یِ بِ بِ)
از شاعران معاصر با نصرآبادی است و به روایت او ’کمال صلاح و درویشی داشت، فی الجمله تحصیلی کرده، مدتی در اصفهان بود... سپس به شیراز رفت و در آنجا ساکن شد’. او راست:
خدنگ غمزه به نظمی زدی و آه کشید
زبان بریده مگر آفرین نمی دانست.
هر صفحۀ رخسار تو سردفتر نازی است
هر مصرع ابروی تو سرمشق نیازی است.
رجوع به تذکرۀ نصرآبادی ص 287 شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
منسوب به برهان. مدلّل. مبرهن. (یادداشت دهخدا) :
حجتی بپذیر برهانی ز من زیراکه نیست
آن دبیرستان کلی را جزین جزوی گوا.
ناصرخسرو.
- دلیل برهانی، دلیل الزام آور. (ناظم الاطباء). رجوع به دلیل شود
لغت نامه دهخدا
در نصیبین مردی بابهای نام که از دودمان سلطنتی بوده افتخاراً برای امنیت سرحد سمت استانداری یافت، (ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 86)
لغت نامه دهخدا
(اِ بَ)
ابوربیعه مموله بن عبدالله خویی اصفهانی نحوی. نزیل دمشق بود و بسال 230 هجری قمری درگذشت. صاحب عیون التواریخ آرد: او را تصنیفات بسیاریست که از آنجمله است الجماهر، در نحو. (از اسماءالمؤلفین ج 2 ستون 472). و رجوع به ابوربیعه و مموله شود
قاسم بن فضل حافظ ابوعبدالله اصبهانی. متوفی بسال 489 هجری قمری از محدثان بود. او راست: اربعون فی الحدیث. التثقیفات طائفه من اجزاءالحدیث. الفوائد المنقاه فی الحدیث. (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 827). و رجوع به ابوعبدالله و قاسم ثقفی شود
احمد بن سعد کاتب ابوالحسین اصفهانی. متوفی بسال 350 هجری قمری او راست: فقرالبلغاء. کتاب الحلی و الثیاب. کتاب المنطق. کتاب الهجاء. (از اسماءالمؤلفین ج 1ستون 63). و رجوع به احمد بن سعد و ابوالحسین شود
خواهرزادۀ کورتکین بود و کورتکین از رجال عصر المتقی بالله (اوایل قرن 4 هجری) بشمار میرفت. و اصبهانی را به واسط فرستاد و او جوانی زیباروی بود و سپاهی باوی به واسط رفت. رجوع به الاوراق ص 204 و 205 شود
محمد بن یحیی بن منده عبدی، مکنی به ابوعبدالله. متوفی 301 هجری قمری از مورخان بنام و حافظان موثق حدیث بود. او راست: تاریخ اصفهان. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 1000). و رجوع به ابوعبدالله و بنی منده شود
حافظ ابوجعفر احمد بن مهدی بن رستم اصبهانی. از زاهدان و محدثان بود و بسال 272 هجری قمری درگذشت. او راست: المسند فی الحدیث. (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 50). و رجوع به احمد و حافظ و ابوجعفر شود
ابوالمنذر نعمان بن عبدالسلام تمیمی اصبهانی. محدث بود و بسال 183 هجری قمری درگذشت. او راست رساله هایی در حدیث. (از اسماءالمؤلفین ج 2 ستون 495). و رجوع به ابوالمنذر و نعمان بن عبدالسلام شود
خالد بن ابی الفرج علی اصبهانی. از فقیهان و ادیبان بود و تاریخ وفات او بدست نیامد. او راست: مراتب الفقها. منهاج التعبیر. (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 343). و رجوع به خالد شود
اسماعیل بن عبدالله بن مسعود عبدی اصبهانی، مکنی به ابوبشر حافظ متقنی بود. متوفی 267 هجری قمری او راست: الفواید در حدیث در هشت جزء.. و رجوع به اسماعیل شود
ابوطاهر احمد بن محمد بن احمد بن محمد بن ابراهیم سلفی اصفهانی. رجوع به ابوطاهر و احمد و عیون الانباء ج 2 ص 191 شود
علی بن حسین. رجوع به ابوالفرج اصفهانی و معجم المطبوعات و اسماءالمؤلفین و اعلام زرکلی و فهرست عیون الانباء شود
لغت نامه دهخدا
(اِ بَ)
از دیه های ساوه. (تاریخ قم ص 140)
لغت نامه دهخدا
(اِ بَ)
نسبتی است به مشهورترین شهر جبال. و چنانکه برخی گفته اند کلمه فارسی است مرکب از سپاه و ’ان’ علامت جمع، چون گروههای سپاهیان ساسانیان (اکاسره) مانند لشکریان فارس و کرمان و اهواز و جبال هنگامی که برای آنان واقعه و پیکاری روی میداد در آن شهر گرد می آمدند. (از انساب سمعانی). و رجوع به اصباهان و اصبهان و اصفهان و اصفهانی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ)
طعامی است ترکان را. (شرفنامۀ منیری) (از آنندراج). و برخی گویند حلوایی است. (آنندراج) : حلوای بلبلانی تا نخوری ندانی. (رشیدی) ، دادن و بخشیدن. (از اقرب الموارد). بل ّ. و رجوع به بل شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
یاقوت بهرمانی، شبیه به رنگ بهرمان. از انواع یاقوت سرخ است. (الجماهر صص 34-35) :
بیک مدحت او هم دهانش بیا کند
به یاقوت وبیجادۀ بهرمانی.
منوچهری.
شنیدم که ریگ سیه را بگیتی
نکرده ست کس حمری بهرمانی.
منوچهری.
چو پیروزه گشته ست غمکش دل من
ز هجران آن دو لب بهرمانی.
بهرامی.
سرشک حسودت پراکنده بر رخ
چو برخاک بیجادۀ بهرمانی.
امامی هروی.
افضل یواقیت یاقوت احمر است و احمر را انواع بسیار است بهتر از همه بهرمانی است. (خواجه نصیرالدین طوسی) ، کندر هندی را نیز گویند. (برهان). و رجوع به بهروج و بهروز شود
لغت نامه دهخدا
(بِ بَ)
نام شهری است از بلاد فارس... که در نزدیکی رود خانه خیرآباد واقع شده است. و آن ولایت بیشتر کوهستانی و رعایای آن طوایف الوارند و آن کوهستانات را کهکیلویه گویند... و از آن شهر علمای معروف به رخاسته اند چون از گرمسیرات است نارنج بزرگ ممتاز در آنجا بعمل می آید و پارسی آن بمعنی به از بهتران است. (از انجمن آرا) (آنندراج). یکی از شهرستانهای ده گانه استان ششم است که از طرف شمال برود خانه کارون از باختر به شهرستان اهواز و خرمشهر و از جنوب به خلیج فارس و شهرستان شیراز و از خاور به شهرستان شیراز محدود است. هوای شهرستان بهبهان نسبت به موقعیت محل و بخش ها متفاوت است. بدین ترتیب که هوای شهر بهبهان با حومه و بخش بویراحمد گرم سیری است و بخش آغاجاری و گچساران گرمسیر و بخش کهکیلویه سردسیر است. آب مصرفی این شهرستان از رودخانه ها و چشمه سار تأمین میشود و چون اغلب ارتفاعات شهرستان دارای معادن گچ است لذا آب آشامیدنی آنها دارای املاح و سنگین می باشد. این شهرستان را ارتفات زیادی احاطه نموده که قسمت عمده آن در قسمت شمالی شهرستان واقع و مهم ترین آنها بقرار زیر است: 1-کوه پس شانه به ارتفاع 3320 گز. 2- کوه سردوک به ارتفاع 3025 گز. 3- کوه سفید به ارتفاع 2770 گز. مهمترین رودخانه های شهرستان رود خانه مارون است که از کویر کوه و کوه لخت ده سرچشمه گرفته و پس از مشروب نمودن آبادیهای زیادی از شهر بهبهان گذشته و در محل قامه شیخ با رود خانه رامهرمز یکی شده و پس از عبور از خلف آباد در باختر بندر معشور به خلیج فارس منتهی میگردد. 2- رود خانه خیرآباد که از ارتفاعات چلخور سرچشمه گرفته پس از مشروب نمودن خیرآباد و دهستان زیدون برود خانه هندیجان ملحق و پس از عبور از ده ملا و هندیجان به خلیج فارس میریزد. سازمان اداری شهرستان بهبهان دارای چهار بخش است. 1- بخش حومه شهرستان دارای دو دهستان مرکزی وزیدون. 2- بخش گچساران که از دو دهستان زیر کوه باشت بابوئی و پشت کوه باشت بابوئی تشکیل شده است. 3- بخش آغاجاری که فقط از لحاظ وجود نفت حائز اهمیت است و فاقد قراء و قصبات است ولی جمعیت آن قابل ملاحظه و عموماً کارگر شرکت نفت می باشند. 4- بخش کهکیلویه که از ده دهستان بشرح زیر تشکیل شده:
1- دهستان بویراحمد گرمسیر. 2- دهستان بویراحمد سرحدی. 3- دهستان بویراحمد سردسیر. 4- دهستان بهمئی گرم سیر. 5- دهستان بهمئی سردسیر. 6- دهستان بهمئی سرحدی. 7- دهستان طیبی گرم سیر. 8- دهستان طیبی سرحدی. 9- دهستان چرام. 10- دهستان دشمن زیاری. جمع قراء این شهرستان 497 آبادی کوچک و بزرگ و جمعیت آن در حدود 155 هزار تن با نفوس شهر بهبهان است. آثار باستانی این شهرستان بشرح زیر است: 1- در شهر بهبهان بنای چندین امامزاده دیده می شود که از همه مهمتر بنای امام زاده شاه فضل است که می گویند برادر حضرت رضا (ع) می باشد و ظاهراً بقعۀ آن در حدود یکهزار سال پیش بنا شده است. 2- بین برازجان و رام هرمز خرابه هایی وجود دارد که به عقیدۀ کارشناسان مربوط به عهد ساسانیان است. 3- در ارجان خرابه هایی وجود دارد که مربوط به عهد ساسانیان است. 4- بین اسک و ارجان نیز خرابه هائی موجود است که مربوط به عهد ساسانیان است. 5- در خیرآباد محل معروف به چهار طاق باقی ماندۀ ابنیۀ ساسانیان مشاهده میشود. 6- در میدان نفت محلی را بنام معبد دوره اشکانی نام می برند. معادن: در این شهرستان معادن نسبتاً مهمی بشرح زیر دیده میشود. 1- دربخشهای گچساران و آغاجاری و حومه بهبهان معدن نفت موجود است که بوسیلۀ شرکت نفت ایران و انگلیس بهره برداری می شد. ولی اکنون بوسیلۀ شرکت ملی نفت ایران بهره برداری میشود. 2- در اغلب کوه های این شهرستان معدن گچ موجود است. 3- در ارتفاعات تجک و بعضی از ارتفاعات بخش کهکیلویه معادن گوگرد دیده میشود که هنوز بهره برداری نشده است. 4- سنگ جهت تهیۀ سیمان در کوههای بیلوان، ماهرو، چشم سیاه وجود دارد. 5- در محلهای تنگ تکا، تنگ دورق و تنگ سبق معدن سنگ مومیائی یافت میشود. بخش حومه بهبهان از 57 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده. جمعیت آن در حدود پانزده هزار نفر است. اکثر قراء بخش در طول رود خانه مارون و خیرآباد واقع است. قراء مهم آن عبارتند از: دودانگه کردستان کیکاوس، نشان و یازنان. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6). جمعیت حوزۀ بهبهان 174415 تن و مرکز آن شهر بهبهان است که 29886 تن جمعیت دارد. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مادۀ بعد شود، ستوده ترین. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : و بهترینان بنی اسرائیل اینها بودند. (قصص الانبیاء ص 110).
از جسم بهترین حرکاتی صلوه بین
وز نفس بهترین سکناتی صیام دان.
خاقانی.
، زیباترین. جمیل ترین. (فرهنگ فارسی معین). زیباترین. (ناظم الاطباء)
شهر بهبهان در 349 هزارگزی جنوب خاوری اهواز واقع شده است. سکنۀ آن در حدود 24هزار تن است و یکی از شهرهای قدیمی کشور میباشد. قبل از تسلط اعراب یکی از پنج قسمت ناحیه شیراز بنام کوره قباد موسوم بوده که حکومت نشین آن را اره کان یا اره جان می نامیده اند (12 هزارگزی بهبهان) و بعدها اهالی از اره جان یا ارغون به محل فعلی انتقال یافته اند. ازآثار شهر قدیمی خرابه ای در کنار رود خانه مارون باقی است، که گویا حمام بوده و وسعت این شهر در حدود چهارهزار متر مربع است راه های شوسۀ آغاجاری بهبهان، گچ ساران بهبهان و بهبهان آرو از این شهر می گذرد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6). نام قدیم آن ارجان است. ورجوع به مادۀ قبل و شدالازار ص 245 و مرآت البلدان ج 1ص 306 و جغرافیای غرب ایران ص 61، 62، 89، 91، 102، 172، 183، 185، 186، 187، 227، 301، 306 و 326 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دهبانی
تصویر دهبانی
نگهبانی ده، کدخدائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهرمانی
تصویر بهرمانی
پارسی تازی شده بهرمان یا کند سرخ (یا کند یاقوت) نوعی یاقوت سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلبانی
تصویر بلبانی
سه چنگی سازنده بلبان
فرهنگ لغت هوشیار
دشنام، سب، سخط، فحش، ناسزا، بددهنی، ناسزاگویی، دشنام گویی، فحاشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد