- بهارسری
مرتعی بین روستاهای کدیر و کالج نوشهر
معنی بهارسری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عجب، تکبر، خودخواهی، برای مثال آنکه در او بادسری راه کرد / هم به پریدن سرش آگاه کرد (امیرخسرو۱ - ۱۱۶) ، گردنکشی
کار و شغل باربر، بار بردن، حمل و نقل، بنگاهی که به حمل و نقل کالا و بار می پردازد
(بَ رَ)
لغت نامه دهخدا
دوای هندیست. (الفاظ الادویه). اسم هندی برنگ، سفید است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به برنگ شود
(بَ خُرْ رَ)
لغت نامه دهخدا
نام خزانۀ پرویز پادشاه ساسانی بوده است: و قالوا انه کان فی جمله اموال خزانه ابرویز المسماه بهارخرم بالمدائن... (الجماهر بیرونی ص 71)
(چَ / چِ)
لغت نامه دهخدا
که چهارطرف و جهت دارد. چهارسو، مربع: و بدان صحیفه اندر انگشتری بود چهارسوی. (ترجمه تفسیر طبری)
(بَ)
لغت نامه دهخدا
منسوب به بهارین، و بهارین دهی است به مرو و از اینجاست رقادبن ابراهیم بهارینی. (الانساب سمعانی) (لباب الانساب)
عمل و شغل باربر بردن بار بر دوش و پشت خود، اداره ای که مباشر امور حمل و نقل است اداره حمل و نقل نقلیه
مجموعه کومه ی گالشی و آغل رمه ها، کمک کردن در درست کردن
مرتع و چشمه ای در روستای کدیر نوشهر
بار و لوازمی که از طرف دختران و زنان به خانه ی داماد حمل
پولی که خریدار اسب به عنوان شاگردونه به فرزند فروشنده اسب
