- بنو
- غله درو کرده توده ساخته خرمن گندم و جو و کاه و مانند آن، غله
معنی بنو - جستجوی لغت در جدول جو
- بنو
- خرمن، خرمن گندم یا جو، تودۀ چیزی، غله
- بنو ((بُ))
- بنوه، خرمن گندم و جو و کاه و مانند آن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به ابن پسری، منسوب به بنت دختری. پی و اساس دیوار بنوره بنه. جدیدا بتازگی
پسری، فرزند خواندگی خرمن غله و کاه و غیره
فرزندان پسران جمع ابن پسران
گرمی از شعف و خوشحالی
پسری، فرزند خواندگی پسری، پسر خواندگی. یا اضافه بنوت. اضافه نام پسر یا نوه بنام پدر یا جد: محمود سبکتگین ابوعلی سینا
بنو، خرمن، خرمن گندم یا جو، تودۀ چیزی، غله
ابن ها، فرزندان ذکور، پسرها، جمع واژۀ ابن
بندها، مقررات، قیود، تدارکات، جمع واژۀ بند
پسری، پسرخواندگی
آغا، خانم
مخدر
قهوه
ماده قانونی، پاراگراف، جزء، سد، Article
قهر کردن، گردنکشی کردن
درنگی وآهستگی، گرانی
آزمودن، دریافتن، آشکار کردن
فاصله میان دو عضو که آن را بعربی مفصل گویند
گوشت بریدن
پارسی تازی شده بنگ از گیاهان پارسی تازی شده بن ریشه بنگ
دختر
خیزران
کسی که پیشه و حرفه او ساختن خانه ها و دیگر بناها باشد، بلند کردن بر افراشتن ساختمان لاد (سد در) بر آوردن ساختن، عمارت ساختمان هر نوع ساختمان که برای سکونت و استفاده انسان و حیوان و جا دادن اشیا بکار رود، جمع ابنیه، قرار برقراری، بنیاد اساس، شکل، عدم تغییر اواخر کلمات مقابل اعراب. یا بنا آهنی. یا بنا سیمانی. یا بنا بودن، قرار بودن: (بنا بود که دیگر دروغ نگویی) یا بنا باب رسانیدن، ساختمان استوار کردن، خراب کردن ساختمان. آنکه بنا کند کسی که پیشه اش ساختن خانه ها و ساختمانهاست سازنده بنا و عمارت و ساختمان بناگر
حشره ایست که پارچه های پشمین و مانند آنرا تباه سازد. عروس بیوگ
گره چوب یا ساقه گیاه
ترکی ک زولانه زاولانه آهنی که برپای ستوران بندند حلقه و زنجیری که دست و پای چهار پایان را بدان بندند بخاو
رعد، غرش
بی تجربه، جاهل، ابله
خانم، بی بی، بانوان
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
خانم، ملکه، لقب آناهیتا الهه نگهبان آب، عنوانی احترام آمیز برای زنان، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید میسازد، مانند ماه بانو، گل بانو، تپه کوچک (نگارش کردی: بانوو)