- بندگاه
- مفصل
معنی بندگاه - جستجوی لغت در جدول جو
- بندگاه
- مفصل اعضا، دره
- بندگاه
- محل اتصال دو استخوان در بدن، بند، مفصل، دره، جای ساختن سد
- بندگاه ((بَ))
- مفصل، محل اتصال دو استخوان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع بنده. بنده ها، در خطاب شفاهی و کتبی به شاه: (بندگان اعلی حضرت همایونی) گویند و نویسند. یا بندگان اشرف. در خطاب به شاه و امیر بکار برده میشده
بندر، لنگرگاه کشتی در کنار دریا
محل اتصال دواستخوان در بدن
ناگاه، ناگهان
مستراح و کنار آب
جای لنگر انداختن کشتی در کنار دریا یا بندر، بندر
بندر، لنگرگاه کشتی در کنار دریا
موسسه، آژانس
خانه، انبار
خانه، انبار، جای داد و ستد، سازمان، مؤسسه
((بُ))
فرهنگ فارسی معین
سرای، خانه، جای داد و ستد، سازمان، مؤسسه، انبار، مخزن، جای بند و ساز و برگ سپاه، سخن پراکنی ایستگاه فرستنده رادیویی، خیریه سازمانی که داوطلبانه به نیازمندان یاری می رساند، شادمانی موسسه ای که در جش
تقاطع
آکروبات
تحصنگاه
محل تولد
احیاء
لحاظ، نظر، عقیده، نقطه نظر، منظر
محل زدن
مجلس شراب و جشن و جای عیش و شادمانی و ضیافت خانه
تکمه، گوی گریبان
تکمه لباس
بند کننده: (گفت که دیوانه نه ای لایق این خانه نه ای رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم) (مولوی)
توف، پیشتو پیشتاب تفنگ توپ، پیشتو (پیشتاب)
یک پندگ (فوندیگ فندغ)، یک گروهه
آنکه بر روی ریسمان راه رود و عملیات شگفت انگیزی انجام دهد
مفصل کوچک انگشت
پهلوگاه
جای بیم و ترس