جدول جو
جدول جو

معنی بنادک - جستجوی لغت در جدول جو

بنادک(بَ دِ)
خشتکهای پیراهن. جمع واژۀ بندک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بنادک
جمع بندک، خشتک ها خشتک های پیراهن
تصویری از بنادک
تصویر بنادک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بندک
تصویر بندک
غنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بنجک، پنجک، غندش، کندش، بندش، پندش، کلن، غند، گل غنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنادر
تصویر بنادر
بندرها، بندرگاه ها، جمع واژۀ بندر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنادق
تصویر بنادق
بندق ها، گلوله ها، جمع واژۀ بندق
فرهنگ فارسی عمید
(بَ دِ)
جمع واژۀ بندر. (آنندراج) (غیاث اللغات). جمع واژۀ عربی بندر. چنان که بنادر فارس. (یادداشت مرحوم دهخدا). بندرها. شهرهای واقع در بندر. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بندر شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
کودک ساقی باده دهنده زنان سلاطین پارسی، و رودک و ریدک ساقی باده ده مردان کمتر از ده سال داشته باشد و ببلوغ نرسیده باشد. (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
قریه ای است بیک فرسنگی ابرقوه. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
پنبۀ حلاجی کرده و گلوله نموده را گویند به جهت رشتن. (برهان) (آنندراج). پنبۀ برزده و گردکرده ریسیدن را و آن را پاغند و پاغنده و غنده و گندش و گلن گویند وهندکاله خوانند. (شرفنامۀ منیری). پنبۀ پاک کرده از پنبه دانه و آماده کرده برای رشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ یَ)
نام بتی است از بتهای هندوستان که سر آن مانند فیل و تنش مانند انسان است. رجوع به تحقیق ماللهند ص 58 شود
لغت نامه دهخدا
(بِ رَ)
دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. محلی کوهستانی و معتدل است و 170 تن سکنه دارد. آب آنجا از چشمه و قنات تأمین می شود و محصول آن غلات و شغل مردم زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بَ دِ)
جمع واژۀ بندق. گلولۀ گلین و مانند آن که می اندازند. یکی آن بندقه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، اطراف. قوله تعالی: و اضربوا منهم کل بنان (قرآن 12/8). (مهذب الاسماء نسخه خطی) (نشوءاللغه)
لغت نامه دهخدا
(هََ دِ)
جمع واژۀ هندکی. مردان هند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هندکی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
خشتک پیراهن. ج، بنادک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بندک
تصویر بندک
گلوله پنبه پنبه پاک کرده از پنبه دانه و آماده کرده برای رشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنادک
تصویر هنادک
جمع هندکی، هندکیان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع بندر، پارسی تازی شده بندرها جمع بندر بندرها شهرهای واقع در کنار دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنادق
تصویر بنادق
جمع بندق، گروهه های گلی کلوخ ها، جمع بندقیه، تفنگ ها، گروهه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندک
تصویر بندک
((بُ دَ))
پنبه زده شده و گلوله شده برای رشتن، بنجک، بندش
فرهنگ فارسی معین
بندرها، لنگرگاهها، شهرهای ساحلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نخ و طناب کوتاه
فرهنگ گویش مازندرانی