جدول جو
جدول جو

معنی بندک

بندک((بُ دَ))
پنبه زده شده و گلوله شده برای رشتن، بنجک، بندش
تصویری از بندک
تصویر بندک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بندک

بندک

بندک
گلوله پنبه پنبه پاک کرده از پنبه دانه و آماده کرده برای رشتن
بندک
فرهنگ لغت هوشیار

بندک

بندک
غُنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بُنجَک، پُنجَک، غُندِش، کَندِش، بَندَش، پُندَش، کُلَن، غُند، گُل غُنده
بندک
فرهنگ فارسی عمید

بندک

بندک
پنبۀ حلاجی کرده و گلوله نموده را گویند به جهت رشتن. (برهان) (آنندراج). پنبۀ برزده و گردکرده ریسیدن را و آن را پاغند و پاغنده و غنده و گندش و گلن گویند وهندکاله خوانند. (شرفنامۀ منیری). پنبۀ پاک کرده از پنبه دانه و آماده کرده برای رشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا