انابت، رجوع از غفلت به ذکر. گفته اند که توبه در افعال ظاهری است و انابه در امور باطنی، فرار از خلق به سوی حق، بازگشتن به سوی خدا، توبه کردن، دست برداشتن از گناه، توبه
انابت، رجوع از غفلت به ذکر. گفته اند که توبه در افعال ظاهری است و انابه در امور باطنی، فرار از خلق به سوی حق، بازگشتن به سوی خدا، توبه کردن، دست برداشتن از گناه، توبه
دوقلو، دو بچه که در یک موقع از یک شکم زاییده شوند، توأم، دوبلغانه، توأمان، هم شکم، همزاد برای مثال دولت و ملت جنابه زاد چو جوزا / مادر بخت یگانه زای صفاهان (خاقانی - ۳۵۳ حاشیه) به صورت توامان برای مثال قصه چه کنم که در ره عشق / با محنت و غم جنابه زادیم (سنائی۲ - ۴۵۲)
دُوقُلو، دو بچه که در یک موقع از یک شکم زاییده شوند، توأم، دوبلغانه، توأمان، هَم شِکَم، هَمزاد برای مِثال دولت و ملت جنابه زاد چو جوزا / مادر بخت یگانه زای صفاهان (خاقانی - ۳۵۳ حاشیه) به صورت توامان برای مِثال قصه چه کنم که در ره عشق / با محنت و غم جنابه زادیم (سنائی۲ - ۴۵۲)
یکی از بنان که سر انگشتها و انگشتها بود. (منتهی الارب). سر انگشت. ج، بنان. (از منتخب) (از غیاث اللغات) (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). یکی از بنان و جمع آن بنانات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به بنان شود
یکی از بنان که سر انگشتها و انگشتها بود. (منتهی الارب). سر انگشت. ج، بنان. (از منتخب) (از غیاث اللغات) (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). یکی از بنان و جمع آن بنانات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به بنان شود
قائم مقام گردانیدن کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قائم مقام کسی گردانیدن. (آنندراج). گویند انبته عنه انابهً، یعنی قائم مقام او گردانیدم او را. (از منتهی الارب). و رجوع به انابت شود
قائم مقام گردانیدن کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قائم مقام کسی گردانیدن. (آنندراج). گویند انبته عنه انابهً، یعنی قائم مقام او گردانیدم او را. (از منتهی الارب). و رجوع به انابت شود
مرکّب از: ب + لابه) بتضرع و چاپلوسی. (از برهان)، عجز و تضرع، چه لابه به حذف باء به معنی عجز و انکسار است. (از آنندراج) (از انجمن آرا) : بلابه گفتمش ای روز من چو زلف تو تار. (آنندراج)
مُرَکَّب اَز: ب + لابه) بتضرع و چاپلوسی. (از برهان)، عجز و تضرع، چه لابه به حذف باء به معنی عجز و انکسار است. (از آنندراج) (از انجمن آرا) : بلابه گفتمش ای روز من چو زلف تو تار. (آنندراج)
هرزه گوی و نابکار و فاسق و بدکاره و فحاش، و این لفظ را بر زنان بیشتر اطلاق کنند. بلایه. (از برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). بلاد. بلاده. بلایه. رجوع به بلاد و بلایه شود. - ابن بلابه، ولدالزنا. (ناظم الاطباء)
هرزه گوی و نابکار و فاسق و بدکاره و فحاش، و این لفظ را بر زنان بیشتر اطلاق کنند. بلایه. (از برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). بلاد. بلاده. بلایه. رجوع به بلاد و بلایه شود. - ابن بلابه، ولدالزنا. (ناظم الاطباء)
دهی جزء دهستان وزوأبوش دستجرد شهرستان قم. 24کیلومتری شمال دستجرد دارای 198 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، بنشن، شغل اهالی زراعت، و سر راه فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی جزء دهستان وزوأبوش دستجرد شهرستان قم. 24کیلومتری شمال دستجرد دارای 198 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، بنشن، شغل اهالی زراعت، و سر راه فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
سوی بینی نزدیک منخرین. منه: خنابتان،دوسوی بینی نزدیک منخرین، سوی کلان بینی و سوی بینی از جانب بالای آن، کبر. نخوت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
سوی بینی نزدیک منخرین. منه: خنابتان،دوسوی بینی نزدیک منخرین، سوی کلان بینی و سوی بینی از جانب بالای آن، کبر. نخوت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
جایگاهی است در سه میلی حسینیه از راه مکه. در اینجا برکه ای است ازآن ام جعفر که در سه میل پس از قباب، در مقابل سمیراء و پس از توز واقع شده. آب آن شور و غلیظ است. و گویند که عنابه، کوه کوچک یا صخرۀ بزرگی (قاره) است در پایین ’رویثه’ بین مکه و مدینه. (از معجم البلدان)
جایگاهی است در سه میلی حسینیه از راه مکه. در اینجا برکه ای است ازآن ِ ام جعفر که در سه میل پس از قباب، در مقابل سمیراء و پس از توز واقع شده. آب آن شور و غلیظ است. و گویند که عنابه، کوه کوچک یا صخرۀ بزرگی (قاره) است در پایین ’رُوَیثه’ بین مکه و مدینه. (از معجم البلدان)