جدول جو
جدول جو

معنی بنائوش - جستجوی لغت در جدول جو

بنائوش
از انواع ظروف خانگی، دیگ بزرگ شیر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برانوش
تصویر برانوش
(پسرانه)
مهندس رومی که پل شوشتر را در زمان شاپور ساسانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار رومی در زمان شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بناور
تصویر بناور
هر چیز ریشه دار، بیخ دار، گود، ژرف، دمل بزرگ و سخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بناگوش
تصویر بناگوش
بن گوش، بیخ گوش، پشت گوش، گوشت کنار گوش گوسفند که مصرف خوراکی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناخوش
تصویر ناخوش
بدحال، بیمار، رنجور، دلتنگ، زشت، ناپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناغوش
تصویر ناغوش
غوطه وری در آب، سر فرو بردن در آب، غوطه
ناغوش خوردن: سر در آب فرو بردن، غوطه خوردن، برای مثال گرد گرداب مگرد ای که ندانی تو شنا / که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باغوش
تصویر باغوش
غوطه، فرو رفتن در آب
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
اسب تیزگام و خوش قدم. (آنندراج). اسب تندرو. (ناظم الاطباء) ، بهیجان آمدن قوم و درهم آمیختن آنها. (از ناظم الاطباء) ، پریشان کردن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بُ نِ)
زیر نرمۀ گوش باشد. (برهان) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام سردار رومی در زمان اردشیر که برای بستن پیمان آشتی بنزد شاپور آمد. (مزدیسنا ص 380) :
بزانوش بد نام آن پهلوان
سواری سرافراز و روشن روان.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا
(بِ)
مهندس سپاه رومی در زمان شاپور اول ساسانی که بهنگام اسارت امپراتور روم به امر شاپور پل شوشتر را ساخت. توضیح آنکه این نام را بزانوش هم ضبط کرده اند. بقول لکهارت برانوش نام رومی نیست و کرزن این نام را اورانوش (اورانوس) دانسته است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
عذار. (مجمع الفرس) (یادداشت مرحوم دهخدا). صدغ. (تفلیسی). شقیقه. صبح، خورشید، مهتاب، ماه، زهره، کافور، سیم، عاج، آئینه، پنبه زار، گلبرگ، سمن، یاسمن، برگ یاسمین، نسرین، از تشبیهات اوست. (آنندراج) :
آن بناگوش کز صفا گوئی
برکشیده است آبگونه به سیم.
شهید.
برآمد ابر پیریت از بناگوش
مکن پرواز گرد رود و بگماز.
کسائی.
آن قطرۀ باران بر ارغوان بر
چون خوی به بناگوش نیکوان بر.
کسائی.
زحمت زلف تو خود بس که بدان دوش رسید
نکبت خط به بناگوش تو باری مرساد.
نجیب جرفاذقانی.
دهان بر بناگوش خواهر نهاد
دو چشمش پر از خون شد و جان بداد.
فردوسی.
تهمتن یکی مشت پیچیده سخت
بزد بر بناگوش آن تیره بخت.
فردوسی.
گرد بناگوش سمن فام او
خرد پدید آمد خار سمن.
فرخی.
نه تو آورده ای آئین بناگوش سپید
مردمان را همه بوده است بناگوش چنان.
فرخی.
چون بناگوش نیکوان شد باغ
از گل سیب و از گل بادام.
فرخی.
تا مشک سیاه من سمن پوشیده ست
خون جگرم بدیده بر جوشیده ست
شیری که بکودکی لبم نوشیده ست
اکنون ز بناگوشم برزوشیده ست.
عسجدی.
گر نیارامد زلف تو عجب نبود زانک
برجهاندش همه آن در بناگوش چو سیم.
ابوحنیفۀ اسکافی.
بمروارید و دیبا شاد باشد هر کسی جز من
که دیبای بناگوشم بمروارید شد معلم.
ناصرخسرو.
وین ستمگر جهان بشیر بشست
بر بناگوشهات پرّ غراب.
ناصرخسرو.
بربسته گل از شوشتری سبزنقابی
وآلوده به کافور و به شنگرف بناگوش.
ناصرخسرو.
چو آینه است بناگوش او بنامیزد
که تیره می نکند صدهزار آه منش.
عثمان مختاری (از آنندراج).
رخسار تو گل است و بناگوش تو سمن
گل در میان دام و سمن زیر چنبر است.
امیر معزی (از آنندراج).
بر بناگوش چو سیم او خط نورسته نیست
خط نورسته دگر باشد بنفشستان دگر.
امیر معزی (از آنندراج).
مهتاب از بناگوش او (کنیزک) رنگ بردی. (کلیله و دمنه).
بر گرد بناگوش چو عاجش خط مشکین
چون دایره کز شب بکشی گرد نهاری.
سنائی.
نوش کن بادۀ تلخ از کف زیبا صنمی
از بناگوش چو گل از کله مرزنگوش.
سوزنی.
تشبیه صدر و نامه و توقیع کلک صدر
زلف مسلسل است و بناگوش حور عین.
سوزنی.
سمن کز خواجگی برگل زدی دوش
غلام آن بناگوش از بن گوش.
نظامی.
خورشیدبماننده بتی زهره جبینی
کافور بناگوش مهی مشک عذاری.
چو پنبه زار بناگوش بشکفید ترا
ز گوش پنبه برون کن بکار حق پرداز.
کمال اسماعیل (از آنندراج).
که زنهار اگر مردی آهسته تر
که چشم و بناگوش و روی است و سر.
سعدی.
انگشت خوبروی و بناگوش دلفریب
بر گوشوار و خاتم فیروزه شاهد است.
سعدی (گلستان).
سحر است کمان ابروانت
پیوسته کشیده تا بناگوش.
سعدی.
گر صبر کنی ور نکنی موی بناگوش
این دولت ایام جوانی بسر آید.
(گلستان).
کسی که دیده بناگوش او شبی در خواب
نیایدش بنظربرگ یاسمین نازک.
طالب آملی (از آنندراج).
مگر ز صبح بناگوش یار نور گرفت
که بوی یاسمن از ماهتاب می آید.
صائب (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بن گوش
تصویر بن گوش
نرمه گوش. یا از بن گوش. با کمال اطاعت انقیاد، با ادب تمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنا گوش
تصویر بنا گوش
نره گوش، شقیقه، پس گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخوش
تصویر ناخوش
رنجیده، غمین، ناراضی
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که هر چیز بد و پلیدی را میخورند، آنکه هر چیزی را بی تفاوت میخورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناغوش
تصویر ناغوش
سرباب فروبردن آدمی ومرغان غوطه خوری. توضیح هدایت نویسد: (دربرهان بمعنی غوطه خوردن درآب آمده و لیکن خطا کرده پاغوش است ببای پارسی. {اماباید دانست که این کلمه بصورت} ناغوش {درلغت فرس اسدی و صحاح الفراس با شاهدی از لبیبی آمده بنابراین قول هدایت براساسی نمی نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بساوش
تصویر بساوش
لمس، لامسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بناگوش
تصویر بناگوش
پشت گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالوش
تصویر بالوش
کافور مغشوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
هوشمند، زیرک، هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناوش
تصویر تناوش
فرا گرفتن، باز گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بناور
تصویر بناور
ریشه دار، گود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
آن که دارای هوش قوی است، هوشمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بناور
تصویر بناور
((بُ وَ))
هر چیز ریشه دار، عمیق، گود، دمل بزرگ و سخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناخوش
تصویر ناخوش
((خُ))
آزرده، رنجیده، ناپسند، زشت، بیمار، مریض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناغوش
تصویر ناغوش
غوطه، سر فرو بردن در آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بناگوش
تصویر بناگوش
نرمه گوش، پس گوش
فرهنگ فارسی معین
شقیقه، صدغ، نرمه گوش، نیم رخ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن بناگوش به خواب، بر چهاروجه است. اول: پسری نیکو روی. دوم: قدر و جاه، سوم: دین درست. چهارم: منفعت از سبب فرزند.
دیدن بناگوش در خواب، دلیل بر قدر و جاه او بود و زیادت و نقصان دیدن در بناگوش، دلیل بر قدر و جاه صاحب خواب است.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
Brainy, Literate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناجوش
تصویر ناجوش
Unsociable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نوعی سبزی خودرو که در مناطق ییلاقی روید، نوعی قارچ
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از ناجوش
تصویر ناجوش
antissocial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
умный , грамотный
دیکشنری فارسی به روسی