در اصطلاح بانکی به معنای ترازنامه است، (از یادداشت مؤلف) (از لغات فرهنگستان)، توازن، (یادداشت مؤلف)، موازنۀ دخل و خرج حالت دارائی تاجر، نمودار حساب دخل و خرج بازرگان، - بیلان بستن، تراز بستن
در اصطلاح بانکی به معنای ترازنامه است، (از یادداشت مؤلف) (از لغات فرهنگستان)، توازن، (یادداشت مؤلف)، موازنۀ دخل و خرج حالت دارائی تاجر، نمودار حساب دخل و خرج بازرگان، - بیلان بستن، تراز بستن
پوییدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). بشتافتن و پویه دویدن و جنبانیدن هر دو دوش را. (از منتهی الارب). هروله کردن، و منه: رملان طائف البیت بمکه. (از اقرب الموارد). هروله کردن یعنی سرعت کردن در راه رفتن و جنبانیدن دوشها را. (از متن اللغه). رمل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه). مرمل. (اقرب الموارد) (متن اللغه)
پوییدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). بشتافتن و پویه دویدن و جنبانیدن هر دو دوش را. (از منتهی الارب). هروله کردن، و منه: رملان طائف البیت بمکه. (از اقرب الموارد). هروله کردن یعنی سرعت کردن در راه رفتن و جنبانیدن دوشها را. (از متن اللغه). رَمَل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه). مَرْمَل. (اقرب الموارد) (متن اللغه)
نام فارسی شهر صامغان، که آن از شهرهای جبل است در حدود طبرستان. (از معجم البلدان ذیل صامغان) ، بیخ عمارت. (غیاث اللغات). پی. بن. لاد. بنیان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : چون نباشد بنای خانه درست بی گمانم بزیر رشت آئی. فرالاوی. لاد را بر بنای محکم نه که نگهدار لاد بن لاد است. فرالاوی. میر کز گوهر پاکیزۀ محمود بود همچو محمود بنای کرم و جود بود. منوچهری. بنای کار بر حیلت باید نهاد. (کلیله و دمنه). رجوع به بناء شود، قرار. برقراری. (ناظم الاطباء) : هرگونه چیز داشت جهان تا بنای داشت ملکی قوی چو ملک ملک ارسلان نداشت. - بنا گذاشتن، قرار گذاشتن. (از ناظم الاطباء). - ، طرح ریختن. نقشۀ ساختمان نهادن: گردون بنای حسن ترا بر زمین گذاشت روزی که رنگ خانه گل را بهار ریخت. دانش (از آنندراج)
نام فارسی شهر صامغان، که آن از شهرهای جبل است در حدود طبرستان. (از معجم البلدان ذیل صامغان) ، بیخ عمارت. (غیاث اللغات). پی. بن. لاد. بنیان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : چون نباشد بنای خانه درست بی گمانم بزیر رشت آئی. فرالاوی. لاد را بر بنای محکم نه که نگهدار لاد بن لاد است. فرالاوی. میر کز گوهر پاکیزۀ محمود بود همچو محمود بنای کرم و جود بود. منوچهری. بنای کار بر حیلت باید نهاد. (کلیله و دمنه). رجوع به بناء شود، قرار. برقراری. (ناظم الاطباء) : هرگونه چیز داشت جهان تا بنای داشت ملکی قوی چو ملک ملک ارسلان نداشت. - بنا گذاشتن، قرار گذاشتن. (از ناظم الاطباء). - ، طرح ریختن. نقشۀ ساختمان نهادن: گردون بنای حسن ترا بر زمین گذاشت روزی که رنگ خانه گل را بهار ریخت. دانش (از آنندراج)
ابومنصور شرف الدین مملان بن وهسودان (امیر سیف الدوله و شرف المله ابومنصور) ابن محمد روادی. از امرای سلسلۀ معروف به وهسودانیان یا روادیان که بر ناحیۀ شامل طارم و شمیران و تبریز و مراغه و گنجه حکومت داشته اند و مملان از 450 تا 511 پادشاهی و از سلجوقیان پیروی می کرد و ممدوح قطران شاعر است. (احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 2 ص 783 از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به شهریاران گمنام ص 214 شود: کیخسرو است شاه و همام است زال زر مملان او تهمتن توران ستان ماست. خاقانی نامی از نامهای ایرانی از جمله مملان بن ابوالهیجاء از خاندان روادیان پدر ابومنصور وهسودان.
ابومنصور شرف الدین مملان بن وهسودان (امیر سیف الدوله و شرف المله ابومنصور) ابن محمد روادی. از امرای سلسلۀ معروف به وهسودانیان یا روادیان که بر ناحیۀ شامل طارم و شمیران و تبریز و مراغه و گنجه حکومت داشته اند و مملان از 450 تا 511 پادشاهی و از سلجوقیان پیروی می کرد و ممدوح قطران شاعر است. (احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 2 ص 783 از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به شهریاران گمنام ص 214 شود: کیخسرو است شاه و همام است زال زر مملان او تهمتن توران ستان ماست. خاقانی نامی از نامهای ایرانی از جمله مملان بن ابوالهیجاء از خاندان روادیان پدر ابومنصور وهسودان.
از بلاد طخارستان است و از آنجا تا بلخ شش منزل باشد. شهری است در نواحی بلخ و بگمان من در طخارستان. (از سمعانی) : شهرکی است بخراسان و همچون سککند است. (حدود العالم). و بر راه کوههای بامیان رفت بأغروغر که در حدود بغلان گذاشته بود. (جهانگشای جوینی)
از بلاد طخارستان است و از آنجا تا بلخ شش منزل باشد. شهری است در نواحی بلخ و بگمان من در طخارستان. (از سمعانی) : شهرکی است بخراسان و همچون سککند است. (حدود العالم). و بر راه کوههای بامیان رفت بأغروغر که در حدود بغلان گذاشته بود. (جهانگشای جوینی)
ناچیز شدن. (منتهی الارب). باطل شدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 26) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بطل. (منتهی الارب). بطول. (منتهی الارب). و رجوع به مصادر مترادف آن شود. ناچیز و ضایع شدن: بطلان حرف شما بر همه معلوم است. (فرهنگ نظام). ناچیزو ضایع شدن. (غیاث) (آنندراج). ناچیز شدن. (منتهی الارب).
ناچیز شدن. (منتهی الارب). باطل شدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 26) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بُطل. (منتهی الارب). بُطول. (منتهی الارب). و رجوع به مصادر مترادف آن شود. ناچیز و ضایع شدن: بطلان حرف شما بر همه معلوم است. (فرهنگ نظام). ناچیزو ضایع شدن. (غیاث) (آنندراج). ناچیز شدن. (منتهی الارب).
تلۀ جانوران، (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ لغات شاهنامه) (انجمن آرای ناصری)، تله ای که بدان جانوران گیرند، (ناظم الاطباء)، صاحب انجمن آرا گوید: از اینجاست کسی که مجرب در امور باشد و به مصائب گرفتار شود او راگرگ بالان دیده گویند و این مشهور است و بقول رشیدی باران غلط است، ولی از بیت نظامی باران فهمیده میشود چه گرگان در ایام زمستان و روز باران بجهت طعمه بیرون آیند و بر سر راهها و دیها کمین کنند و اگر چیزی بچنگ ایشان نیفتد ناچار یکی از هم جنسهای خود را به اجتماع ریخته بدرند و بخورند، نظامی گفته: ز باران کجا ترسد آن گرگ پیر که گرگینه پوشد بجای حریر، و دیگری گفته است: دوش میرفتم بکوی یار بارانم گرفت در میان عاشقان من گرگ باران دیده ام، (انجمن آرای ناصری ص 72) (آنندراج)، و وجه تسمیه را اینطور ذکر کنند که گرگ تا وقتی باران ندیده است از آن بسیار می ترسد و حتی الامکان احتیاط میکند تا اینکه بر سبیل اتفاق مجبور به خوردن باران شود بعد از آن دیگر نمی ترسد، از این جهت مثل مذکور برای کسی استعمال می شود که مجرب و زیرک شده باشد، (فرهنگ نظام)، - گرگ بالان دیده، گرگ تله دیده و عوام بغلط باران دیده گویند و ظاهراً بعضی بواسطۀ تغییر لهجه بالان را باران خوانده اند، (از فرهنگ رشیدی)
تلۀ جانوران، (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ لغات شاهنامه) (انجمن آرای ناصری)، تله ای که بدان جانوران گیرند، (ناظم الاطباء)، صاحب انجمن آرا گوید: از اینجاست کسی که مجرب در امور باشد و به مصائب گرفتار شود او راگرگ بالان دیده گویند و این مشهور است و بقول رشیدی باران غلط است، ولی از بیت نظامی باران فهمیده میشود چه گرگان در ایام زمستان و روز باران بجهت طعمه بیرون آیند و بر سر راهها و دیها کمین کنند و اگر چیزی بچنگ ایشان نیفتد ناچار یکی از هم جنسهای خود را به اجتماع ریخته بدرند و بخورند، نظامی گفته: ز باران کجا ترسد آن گرگ پیر که گرگینه پوشد بجای حریر، و دیگری گفته است: دوش میرفتم بکوی یار بارانم گرفت در میان عاشقان من گرگ باران دیده ام، (انجمن آرای ناصری ص 72) (آنندراج)، و وجه تسمیه را اینطور ذکر کنند که گرگ تا وقتی باران ندیده است از آن بسیار می ترسد و حتی الامکان احتیاط میکند تا اینکه بر سبیل اتفاق مجبور به خوردن باران شود بعد از آن دیگر نمی ترسد، از این جهت مثل مذکور برای کسی استعمال می شود که مجرب و زیرک شده باشد، (فرهنگ نظام)، - گرگ بالان دیده، گرگ تله دیده و عوام بغلط باران دیده گویند و ظاهراً بعضی بواسطۀ تغییر لهجه بالان را باران خوانده اند، (از فرهنگ رشیدی)
نموکننده، (انجمن آرای ناصری)، بالنده، (آنندراج)، که در حال بالیدن بود، (از فرهنگ رشیدی)، نامی، نامیه، (یادداشت مؤلف)، بالاشونده، (فرهنگ لغات شاهنامه)، بلندشونده، (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام)، مترعرع: سرو بالان شمایم سر بالین مرا تازه دارید به نم کابر سمائید همه، خاقانی، سرو بالان که ز بالین سرش آمد بستوه دایگان را تن نالانش ببر بازدهید، خاقانی، صورت رحمی بود بالان شود صورت زخمی بود نالان شود، مولوی،
نموکننده، (انجمن آرای ناصری)، بالنده، (آنندراج)، که در حال بالیدن بود، (از فرهنگ رشیدی)، نامی، نامیه، (یادداشت مؤلف)، بالاشونده، (فرهنگ لغات شاهنامه)، بلندشونده، (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام)، مترعرع: سرو بالان شمایم سر بالین مرا تازه دارید به نم کابر سمائید همه، خاقانی، سرو بالان که ز بالین سرش آمد بستوه دایگان را تن نالانش ببر بازدهید، خاقانی، صورت رحمی بود بالان شود صورت زخمی بود نالان شود، مولوی،
بیهودگی، ناچیزگی، از میان رفتن زدایش باطل شدن فاسد شدن ضایع شدن بیهوده گشتن، از کار افتادن، فساد باطل شدگی، نادرستی نا چیزی: (در بطلان این قضیه شکی نیست)، سقوط حکم. یا بطلان شهوت. از میان رفتن شهوت نقصان شهوت. یا بطلان مطلق. در موردیست که هم اشخاص ذینفع و هم دیگران حق اعتراض بدان داشته باشند مقابل بطلان نسبی. توضیح تراضی طرفین در مورد بطلان مطلق امکان ندارد. یا بطلان نسبی. در موردیست که فقط اشخاص ذینفع حق اعتراض داشته باشند مقابل بطلان مطلق. توضیح درین مورد طرفین میتوانند تراضی نمایند. ناچیز شدن، باطل شدن
بیهودگی، ناچیزگی، از میان رفتن زدایش باطل شدن فاسد شدن ضایع شدن بیهوده گشتن، از کار افتادن، فساد باطل شدگی، نادرستی نا چیزی: (در بطلان این قضیه شکی نیست)، سقوط حکم. یا بطلان شهوت. از میان رفتن شهوت نقصان شهوت. یا بطلان مطلق. در موردیست که هم اشخاص ذینفع و هم دیگران حق اعتراض بدان داشته باشند مقابل بطلان نسبی. توضیح تراضی طرفین در مورد بطلان مطلق امکان ندارد. یا بطلان نسبی. در موردیست که فقط اشخاص ذینفع حق اعتراض داشته باشند مقابل بطلان مطلق. توضیح درین مورد طرفین میتوانند تراضی نمایند. ناچیز شدن، باطل شدن