جدول جو
جدول جو

معنی بمحض - جستجوی لغت در جدول جو

بمحض(بِ مَ ضِ)
مرکّب از: ’ب’ + محض، بمجرد. در همان آن. در همان وقت. (ناظم الاطباء)، و رجوع به محض شود
لغت نامه دهخدا
بمحض
بمجرد، در همان وقت
تصویری از بمحض
تصویر بمحض
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محض
تصویر محض
هر چیز خالص که با چیز دیگر آمیخته نشده باشد، خالص، صرف، بی چون و چرا، مقابل کاربردی، علمی که تنها جنبۀ نظری دارد مثلاً شیمی محض
فرهنگ فارسی عمید
(مُ مَحْ حَ)
خالص و بی آمیغ و محض و پاک کرده شده
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خالص کردن دوستی و خیرخواهی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). دوستی ویژه کردن. (دهار). ویژه کردن دوستی. (تاج المصادر بیهقی) ، شیر خالص خورانیدن کسی را، خالص کردن شی ٔ را. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، خداوند شیر خالص شدن. (منتهی الارب)
شیر بی آمیغ نوشیدن. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). محض. رجوع به محض شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
هر چیز خالص. (غیاث). خالص. بی آمیغ. بی غش. بی آلایش. مجرد. صاف. (ناظم الاطباء). ویژه. بحت. صریح. صافی. (یادداشت مرحوم دهخدا). چنانکه در این ترکیبات: آفرین محض. احسان محض. جد محض. جور محض. حکمت محض. خیر محض. رحمت محض. جور محض. سعادت محض. صواب محض. ظلم محض. نور محض و نظایر آنها:
از جوهر لطائف محض آفرید رز
آنکو جهان و خلق جهان را بیافرید.
بشار مرغزی.
هفده بار هزار هزار درم بر وی حاصل محض بود. (تاریخ بیهقی ص 124). نگاه باید کرد که چون مرد شهم و کافی بود و همه جد محض. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 391).
همی گویی زمانی بود از معلول تاعلت
پس از ناچیز محض آورد موجودات پیدا را.
ناصرخسرو.
این هوا که گرد مردم اندر است و بدو نزدیک است، هوای خالص محض نیست. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
ای کریمی که خوی و عادت تو
خالص بر و محض احسان است.
مسعودسعد.
خدایگانا از مدح و خدمت توهمی
همه سعادت محض آمده جلالت ناب.
مسعودسعد.
خاک صرفی به قعر مرکز رو
نور محضی به اوج گردون تاز.
مسعودسعد.
منصف عادل شهی ذات ترا ایزدسرشت
ز آفرین محض و از انصاف صرف و عدل ناب.
سوزنی.
تا پادشاه بر سیاستی که محض ظلم و جور است اقدام ننماید. (سندبادنامه ص 101). سخن او نشنیدی و نصیحت او که محض شفقت بود در سمع قبول جای ندادی. (سندبادنامه ص 115). ظاهر دعوت ایشان رفض است و باطن کلمه ایشان کفر محض است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 398). روا نباشد در کفن مرده کنند چیزی از حریر و ابریشم محض که محظوراست. (ترجمه النهایۀ طوسی ج 1 ص 21). خطای محض است و جهل صرف. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 24). و الحق پادشاهی بود از محض لطف خدا آفریده و در حجر خاصۀ رأفت و نعمت او پروریده. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 8).
روی از خدا بهر چه کنی شرک خالص است
توحید محض گر همه رو در خدا کنی.
سعدی.
حکمت محض است اگر لطف جهان آفرین
خاص کند بنده ای مصلحت عام را.
سعدی.
درد از قبل تو عین داروست
زهر از جهت تو محض تریاک.
سعدی.
اینان مگر ز رحمت محض آفریده اند
کآرام جان و انس دل و نور دیده اند.
سعدی.
پند حکیم محض صواب است و عین خیر
فرخنده آن کسی که به سمع رضا شنید.
حافظ.
- محض غلط، غلط محض. غلطی که هیچ شائبۀ صحت نداشته باشد. (آنندراج) :
گر بر سر یار است نزاع من و سنجر
محض غلط است این نه کس او نه کس ماست.
سنجرکاشی.
، برای. بهر. زی. سوی. از برای.
- محض خاطر شما، فقط برای خاطر شما. (ناظم الاطباء).
- محض رضای خدا، از برای رضای خدا.
، صرف. مجرد.
- به محض...، به مجرد:
نصیب شعلۀ جواله باد خرمن من
اگر به محض رسیدن عنان نگردانم.
صائب.
مصطفی خان بیگدلی همه اسباب و اثاثۀ شاهی برای سلطان حسین میرزا به محض ادعای او به شاهزادگی چیده. (مجمل التواریخ گلستانه ص 218).
، شیر خالص. بی آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شیری به آب نیامیخته. (یادداشت مرحوم دهخدا). شیر خالص بدون رغوه. (از تاج العروس) ، سیم بی آمیغ: فضۀ محض (واحد و تثنیه و جمع و مذکر و مؤنث در وی یکسان است). فضۀ محضه. ج، محاض، (از منتهی الارب) ، محضه، ممحوضه. (تاج العروس) ، رجل محض الحسب، مرد که حسب او خالص است. (از تاج العروس). عربی محض. خالص النسب. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(مَ حِ)
مرد آزمند و حریص، شیر خالص. (منتهی الارب) (آنندراج). محض
لغت نامه دهخدا
تصویری از ممحض
تصویر ممحض
نابیده خالص کرده محض شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محض
تصویر محض
خالص، بی آمیغ، بی غش، صاف، بی آلایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممحض
تصویر ممحض
((مُ مَ حَّ))
خالص کرده، محض شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محض
تصویر محض
((مَ))
خالص، ناب، بدون ترکیب
فرهنگ فارسی معین
بی آمیغ، پاک، خالص، ناب، بحت صرف، فقط، به خاطر، برای
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از محض
تصویر محض
نقيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از محض
تصویر محض
Mere, Sheer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محض
تصویر محض
pur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از محض
تصویر محض
простой , чистый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محض
تصویر محض
tu, safi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از محض
تصویر محض
mero, puro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محض
تصویر محض
bloß, rein
دیکشنری فارسی به آلمانی
محض، فقط
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از محض
تصویر محض
محض , محض
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از محض
تصویر محض
শুধুমাত্র , খাঁটি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از محض
تصویر محض
เพียงแค่ , บริสุทธิ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از محض
تصویر محض
仅仅的 , 纯粹的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از محض
تصویر محض
単なる , 純粋な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از محض
تصویر محض
простий , чистий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از محض
تصویر محض
רק , טָהוֹר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از محض
تصویر محض
단순한 , 순수한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از محض
تصویر محض
yalnızca, saf
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از محض
تصویر محض
hanya, murni
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از محض
تصویر محض
केवल , शुद्ध
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از محض
تصویر محض
jedynie, czysty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محض
تصویر محض
mero, puro
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از محض
تصویر محض
slechts, puur
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از محض
تصویر محض
mero, puro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی