بمحض بمحض مُرَکَّب اَز: ’ب’ + محض، بمجرد. در همان آن. در همان وقت. (ناظم الاطباء)، و رجوع به محض شود لغت نامه دهخدا
ماحض ماحض خداوند شیر خالص. و رجل ماحض، مرد آزمند شیر خالص. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) لغت نامه دهخدا
مدحض مدحض کسی که لغزاند پای را. (آنندراج). مزلق. (از متن اللغه) ، باطل کننده. (آنندراج). آنکه باطل و بی حاصل می کند. (ناظم الاطباء). ابطال کننده حجت را. (از اقرب الموارد) ، آنکه می چرخاند کعبتین را پس از انداخته شدن. ج، مدحضون. (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا