تار سطبر بلندآواز از تارهای رود. (منتهی الارب). وتر و تار ستبر از تارهای مزهر. (از ذیل اقرب الموارد از قاموس). رودستبر. (دهار). نام زفت ترین تار بربط. (از مفاتیح). ج، بموم. (منتهی الارب) (دهار). و رجوع به بم شود
تار سطبر بلندآواز از تارهای رود. (منتهی الارب). وتر و تار ستبر از تارهای مزهر. (از ذیل اقرب الموارد از قاموس). رودستبر. (دهار). نام زفت ترین تار بربط. (از مفاتیح). ج، بُموم. (منتهی الارب) (دهار). و رجوع به بم شود
صدای پر و بانگ بلند که از تار و رود و جز آن برآید، مقابل زیر که آواز باریک باشد. (ناظم الاطباء). صدای پر و بانگ بلند که از نقاره و رود برآرند، در مقابلۀ زیر باشد که به معنی آواز باریک. (غیاث). آواز بلند مقابل زیر، بام مشبع آن، و ظاهراً گلبام که لغتی است در گلبانگ مرکب از این است. (آنندراج). نوای درشت. نوای سیم کلفت. آواز ستبر. ثقل. حدت. (یادداشت مرحوم دهخدا). آوای درشت و خشن آدمی و ساز، صدایی که در یک واحد زمان ارتعاشاتی کمتر از صدای زیر در فضا ایجاد کند. (فرهنگ فارسی معین). پست، مقابل تیز. مقابل زیر: باز چون بلبل بی جفت به بانگ آمد زیر باز چون عاشق بیدل به خروش آمد بم. فرخی. تا بود شادی جائی که بود زاری زیر تا بود رامش جائی که بود نالۀ بم. فرخی. گرفته بادا مشکین دو زلف دوست بدست نهاده گوش به آوای زیر و نالۀ بم. فرخی. گهی بلبل زند بر زیر، و گه صلصل زند بر بم گهی قمری کند از بر، گهی ساری کند املی. منوچهری. ور بلبل را گسسته شد زیر بربست غراب بی مزه بم. ناصرخسرو. برتر از مدیح تو سخن نیست کس زخمه نکرد برتر از بم. خاقانی. بر لب جام اوفتاد عکس شباهنگ بام خیز درون پرده ساز، پرده بر آهنگ بم. خاقانی. چون دل داود نفس تنگ داشت درخور این زیر بم آهنگ داشت. نظامی. نه بم داند آشفته سامان نه زیر بنالدبه آواز مرغی فقیر. سعدی. - بم و زیر، بانگ بلند و کوتاه باهم: ز می بلبله گونۀ گل گرفت بم و زیر آوای بلبل گرفت. اسدی. چون در آن قصر تنگ بار شدیم چون بم و زیر سازگار شدیم. نظامی. آوازه در سرای بیفتد که خواجه مرد وز بم ّ و زیر خانه پر آه و فغان شود. سعدی. به رسم هند گوناگون مزامیر به جانها بسته اشکال از بم و زیر. امیرخسرو. - زیر و بم، بم و زیر. رجوع به زیر و بم در ردیف خود شود.
صدای پر و بانگ بلند که از تار و رود و جز آن برآید، مقابل زیر که آواز باریک باشد. (ناظم الاطباء). صدای پر و بانگ بلند که از نقاره و رود برآرند، در مقابلۀ زیر باشد که به معنی آواز باریک. (غیاث). آواز بلند مقابل زیر، بام مشبع آن، و ظاهراً گلبام که لغتی است در گلبانگ مرکب از این است. (آنندراج). نوای درشت. نوای سیم کلفت. آواز ستبر. ثقل. حدت. (یادداشت مرحوم دهخدا). آوای درشت و خشن آدمی و ساز، صدایی که در یک واحد زمان ارتعاشاتی کمتر از صدای زیر در فضا ایجاد کند. (فرهنگ فارسی معین). پست، مقابل تیز. مقابل زیر: باز چون بلبل بی جفت به بانگ آمد زیر باز چون عاشق بیدل به خروش آمد بم. فرخی. تا بود شادی جائی که بود زاری زیر تا بود رامش جائی که بود نالۀ بم. فرخی. گرفته بادا مشکین دو زلف دوست بدست نهاده گوش به آوای زیر و نالۀ بم. فرخی. گهی بلبل زند بر زیر، و گه صلصل زند بر بم گهی قمری کند از بر، گهی ساری کند املی. منوچهری. ور بلبل را گسسته شد زیر بربست غراب بی مزه بم. ناصرخسرو. برتر از مدیح تو سخن نیست کس زخمه نکرد برتر از بم. خاقانی. بر لب جام اوفتاد عکس شباهنگ بام خیز درون پرده ساز، پرده بر آهنگ بم. خاقانی. چون دل داود نفس تنگ داشت درخور این زیر بم آهنگ داشت. نظامی. نه بم داند آشفته سامان نه زیر بنالدبه آواز مرغی فقیر. سعدی. - بم و زیر، بانگ بلند و کوتاه باهم: ز می بلبله گونۀ گل گرفت بم و زیر آوای بلبل گرفت. اسدی. چون در آن قصر تنگ بار شدیم چون بم و زیر سازگار شدیم. نظامی. آوازه در سرای بیفتد که خواجه مرد وز بم ّ و زیر خانه پر آه و فغان شود. سعدی. به رسم هند گوناگون مزامیر به جانها بسته اشکال از بم و زیر. امیرخسرو. - زیر و بم، بم و زیر. رجوع به زیر و بم در ردیف خود شود.
شهریست (به ناحیت کرمان) با هوای تن درست و اندر شهرستان وی حصاریست محکم و از جیرفت مهتر است و اندر وی سه مزگت جامع است یکی خوارج را و یکی مسلمانان را و یکی اندر حصار. و از وی کرباس و جامه و دستاری و خرمای خیزد. (حدود العالم). از اقلیم سیم است.... گویند که کرم هفتواد در آنجا بترکید بدان سبب آن را بم خواندند. قلعۀ حصین دارد و هوایش از جیرفت خوشتر است و به گرمی مایل است. (نزههالقلوب). شهریست بزرگ و از شهرهای معتبر کرمان. بیشتر مردمان آن ریسنده اند ولباسهای آن در جمیع شهرها شهره است. آب مشروب آنان از قناتهایی است که در زیر زمین تعبیه کرده اند و آب آنجا شورمزه است. بم دارای یک نهر جاری است و آن را باغها و بازارهای آباد است و تا جیرفت یک منزل فاصله دارد. (از معجم البلدان). شهر بم مرکز شهرستان بم ودر سر راه کرمان - زاهدان واقع است. طول آن 58 درجه و 21 دقیقه و 42 ثانیه، عرض آن 29 درجه و 5 دقیقه و27 ثانیه، طول از تهران 6 درجه و 57 دقیقه و 11 ثانیۀ خاور، بنابراین اختلاف ساعت بم با تهران 27 دقیقه و 25 ثانیه است. ارتفاع مرکز شهر از سطح اقیانوس 1050 متر است. این شهر که یکی از شهرهای قدیم کشور است، دارای آثار و ابنیۀ قدیمی فراوان میباشد که از جمله بقعۀ امام زاده زید و بنای قلعه بنام ارگ را میتوان نام برد. شهر بم در زمان آغامحمدخان قاجار صدمه زیاد دیده چون اهالی آنجا به کمک لطف علی خان زند در مقابل آغامحمدخان ایستادگی کردند، پس از فتح شهر آغامحمدخان دستور داد عده زیادی را بقتل رساندند و از کلۀ آنها منار ساختند. جمعیت این شهر 13500 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). نام دیگر ناحیت بم، ولایت اربعه است. (یادداشت مرحوم دهخدا) : عدو رابر دل از وی بار غم باد سنان او کلید فتح بم باد. میرعماره
شهریست (به ناحیت کرمان) با هوای تن درست و اندر شهرستان وی حصاریست محکم و از جیرفت مهتر است و اندر وی سه مزگت جامع است یکی خوارج را و یکی مسلمانان را و یکی اندر حصار. و از وی کرباس و جامه و دستاری و خرمای خیزد. (حدود العالم). از اقلیم سیم است.... گویند که کرم هفتواد در آنجا بترکید بدان سبب آن را بم خواندند. قلعۀ حصین دارد و هوایش از جیرفت خوشتر است و به گرمی مایل است. (نزههالقلوب). شهریست بزرگ و از شهرهای معتبر کرمان. بیشتر مردمان آن ریسنده اند ولباسهای آن در جمیع شهرها شهره است. آب مشروب آنان از قناتهایی است که در زیر زمین تعبیه کرده اند و آب آنجا شورمزه است. بم دارای یک نهر جاری است و آن را باغها و بازارهای آباد است و تا جیرفت یک منزل فاصله دارد. (از معجم البلدان). شهر بم مرکز شهرستان بم ودر سر راه کرمان - زاهدان واقع است. طول آن 58 درجه و 21 دقیقه و 42 ثانیه، عرض آن 29 درجه و 5 دقیقه و27 ثانیه، طول از تهران 6 درجه و 57 دقیقه و 11 ثانیۀ خاور، بنابراین اختلاف ساعت بم با تهران 27 دقیقه و 25 ثانیه است. ارتفاع مرکز شهر از سطح اقیانوس 1050 متر است. این شهر که یکی از شهرهای قدیم کشور است، دارای آثار و ابنیۀ قدیمی فراوان میباشد که از جمله بقعۀ امام زاده زید و بنای قلعه بنام ارگ را میتوان نام برد. شهر بم در زمان آغامحمدخان قاجار صدمه زیاد دیده چون اهالی آنجا به کمک لطف علی خان زند در مقابل آغامحمدخان ایستادگی کردند، پس از فتح شهر آغامحمدخان دستور داد عده زیادی را بقتل رساندند و از کلۀ آنها منار ساختند. جمعیت این شهر 13500 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). نام دیگر ناحیت بم، ولایت اربعه است. (یادداشت مرحوم دهخدا) : عدو رابر دل از وی بار غم باد سنان او کلید فتح بم باد. میرعماره
محفظه ای مخروطی یا استوانه ای شکل که درون آن موارد منفجره ریزند و به چاشنی مجهز کنند و گاه بوسیله هواپیما به زمین پرتاب و گاه به فتیله آلوده به ماده قابل اشتعال در روی زمین منفجر شود
محفظه ای مخروطی یا استوانه ای شکل که درون آن موارد منفجره ریزند و به چاشنی مجهز کنند و گاه بوسیله هواپیما به زمین پرتاب و گاه به فتیله آلوده به ماده قابل اشتعال در روی زمین منفجر شود
یکی از علامات تغییر دهنده است که قبل از نوتها گذارده شود. ای علامت صدای نوت را نیم پرده پایین میاورد. بعبارت دیگر صدای نوت را نیم پرده بم میکند مقابل دیز
یکی از علامات تغییر دهنده است که قبل از نوتها گذارده شود. ای علامت صدای نوت را نیم پرده پایین میاورد. بعبارت دیگر صدای نوت را نیم پرده بم میکند مقابل دیز