جدول جو
جدول جو

معنی بلیس - جستجوی لغت در جدول جو

بلیس
(بِ)
مخفف ابلیس. شیطان. رجوع به ابلیس شود:
مهمان بلیس است خلق و حجت
بیچاره به یمگان از آن نهانست.
ناصرخسرو.
بلیس کرد ورا دست بوسه و شاباش
نشست پیش وی اندر به حرمت و تعظیم.
سوزنی.
هم صفیر و خدعۀ مرغان توئی
هم بلیس و ظلمت کفران توئی.
مولوی.
آن بلیس از ننگ و عار کمتری
خویشتن افکند در صد ابتری.
مولوی.
فرق بین وبرگزین تو ای خسیس
بندگی آدم از کبر بلیس.
مولوی.
گفت اگر دیو است من بخشیدمش
ور بلیسی کرد من پوشیدمش.
مولوی
لغت نامه دهخدا
بلیس
بلس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آلیس
تصویر آلیس
(دخترانه)
بانوی نجیب زاده، دختر اصیل، خانم با اصل و نسب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بلیسه
تصویر بلیسه
(دخترانه)
لهیب، شراره (نگارش کردی: بسه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بلقیس
تصویر بلقیس
(دخترانه)
ملکه شهر سبا که معاصر سلیمان بود و به دیدن او رفت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بلین
تصویر بلین
(دخترانه)
عهد، قرار (نگارش کردی: بهن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بلیغ
تصویر بلیغ
فصیح، رسا، کامل، تمام، کسی که سخنش خوب و رسا باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جلیس
تصویر جلیس
هم نشین، هم نشست، هم زانو، همدم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلیل
تصویر بلیل
باد سرد توام با باران، اندک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابلیس
تصویر ابلیس
در ادیان سامی، موجودی که باعث رانده شدن آدم و حوا از بهشت شد، مظهر شر و بدی که انسان را گمراه می کند، عزازیل، برای مثال از ابلیس هرگز نیاید سجود/ نه از بدگهر نیکویی در وجود (سعدی۱ - ۹۸) . پس از آفریده شدن آدم همۀ فرشتگان به امر خداوند او را سجده کردند، مگر ابلیس که سرپیچی کرد و به این سبب رانده و ملعون شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلیه
تصویر بلیه
مصیبت، پیشامد بد، رنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلید
تصویر بلید
کندذهن، کودن، کم هوش
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
ظ. از کلمه یونانی دیابلس، لغویون عرب آنرا از مادۀ ابلاس به معنی نومید کردن یا کلمه اجنبی شمرده اند، و آن نام مهتر دیوان است که پس از نفخ روح در جسد ابوالبشر، چون از سجدۀ آدم سر باززد مطرود گشت. و او تا روز رستاخیز زنده باشدو جز بندگان مخلص را اغوا تواند کرد. نظیر اهریمن دین زردشت. شیطان. عزازیل. خناس. بوخلاف. ابومره. بومره. شیخ نجدی. ابولبینی. دیو. مهتر دیوان. (السامی فی الاسامی). پدر پریان. ج، ابالیس، ابالسه:
که ما را دل ابلیس بی راه کرد
ز هر نیکوئی دست کوتاه کرد.
فردوسی.
سران جهاندار برخاستند
ابر پهلوان خواهش آراستند
که ما را بدین جام می جای نیست
به می با تو ابلیس را پای نیست.
فردوسی.
من در تو فکنده ظن نیکو
ابلیس تو را ز ره فکنده
مانند کسی که روز باران
بارانی پوشد از کونده.
لبیبی.
گر به پیری دانش بدگوهران افزون شدی
روسیه تر نیستی هر روز ابلیس لعین.
منوچهری.
خود ابلیس کز آتش تیز بود
چه پاکی بدش یا چه آمدش سود؟
اسدی.
ابلیس قادر است ولیکن بخلق در
جز بر دروغ و حیله گری نیست قدرتش.
ناصرخسرو.
نه بدان لعنت است بر ابلیس
کو نداند همی یمین ز یسار
بل بدان لعنت است کاندر دین
علم داند، بعلم نکند کار.
سنائی.
آنکه مرد دها و تلبیس است
او نه خال و نه عم که ابلیس است.
سنائی.
ای بسا ابلیس آدم رو که هست
پس بهر دستی نباید داد دست.
مولوی.
همچو ابلیسی که گفت اغویتنی
تو شکستی جام و ما را میزنی.
مولوی.
پس اگر ابلیس هم ساجد شدی
او نبودی آدم او غیری بدی.
مولوی.
مخور هول ابلیس تا جان دهد
هر آنکس که دندان دهد نان دهد.
سعدی.
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دلاور. رجوع به حبلبس شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
می نماید که کلمه صورت دگرگون شدۀ دملیج (دملج) باشد. (دزی ج 1 ص 424). نوعی از انگشتری است که زنان مراکش به دست کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلیز
تصویر بلیز
سفره بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از رده دو لپه ییها جزو راسته پیوسته گلبرگها که سر دسته تیره برغستها میباشد. گیاهی است پایا گلهایش آبی سفید و یا قرمزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابلیس
تصویر ابلیس
نا امید از رحمت خدا، شیطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلیس
تصویر خلیس
مردی که موهای سرش سیاه و سفید باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیس
تصویر الیس
دلیر، بی رگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلیس
تصویر جلیس
همنشین، مجالس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایس
تصویر بایس
بی نوا سختی رسیده ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلقیس
تصویر بلقیس
پارسی تازی گشته بلگیس پر گیس
فرهنگ لغت هوشیار
تره بیابانی بلبشو بل بشو هرج و مرج شلوغیی که در آن کسی بفکر کسی نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلیت
تصویر بلیت
بسیار خاموش، مرد خردمند دانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلید
تصویر بلید
کند خاطر، کاهل و کند
فرهنگ لغت هوشیار
تکیه کاغذی که بر روی آن مشخصاتی چاپ شده باشد حاکی از بها و تاریخ و محل استفاده آن و غالباً برای ورود به اتوبوس و تاتر و سینما و قطار و غیره بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلیغ
تصویر بلیغ
فصیح، رسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلیل
تصویر بلیل
باد سردی که با باران توام باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلیه
تصویر بلیه
رنج، مصیبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابلیس
تصویر ابلیس
((اِ))
شیطان، اهریمن، مفرد ابالیس و ابالسه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابلیس
تصویر ابلیس
اهریمن، کخ ژنده
فرهنگ واژه فارسی سره
اهریمن، دیو، شیطان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن ابلیس به خواب، دلیل بر دشمنی بود بد دین و دروغ و زن فریبنده و بی شرم، که همه را بدی آموزد و شر و فساد. اگر دید که با ابلیس در جنگ و نبرد نبود و او را قهر نمود، دلیل که وی را به خیر صلاح میل بود. اگر بیند که ابلیس را بر وی غلبه بود، دلیل است کمه به راه شر و فساد مایل بود. اگر بیند که ابلیس او را نصیحت می کرد و وی را خوش می آمد، دلیل که او را هم به مال هم به تن مضرت رسد. اگر بیند که ابلیس دست او را بگرفت و به جائی می برد دلیل است که به گناه بزرگ مبتلا گردد، و بعد از آن به نصیحت شخصی از آن گناه بازایستد. اگربیند که ابلیس را بر گردن غل نهاد، دلیل است که اهل دین و صلاح را رسد اگر بیند که ابلیس ضعیف و درمانده بود، دلیل است که علما و مردمان مصلح را قوت رسد. حضرت دانیال
اگر بیند که ابلیس رامطیع شد، دلیل است که به هوای نفس مبتلا گردد. اگر بیند که ابلیس چیزی را عطا داد، اگر آن چیز نیک بود، دلیل است که مال حرام یابد و اگر آن چیز بد بود، دلیل بر فساد دین نماید. اگر بیند که ابلیس شاد و خرم بود، دلیل که کار مردمان به فساد قوی گردد. اگر بیند که ابلیس را خواست که به شمشیر زند و هلاک نماید و بگریخت، دلیل است که ولایتی به دست آورد و عدل و انصاف نماید. اگر بیند که ابلیس بکشت، دلیل که نفس خود را قهر نماید و راه صلاح ورزد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
حلزون
فرهنگ گویش مازندرانی