جدول جو
جدول جو

معنی بلوغ - جستجوی لغت در جدول جو

بلوغ
مرحله ای که موجود زنده به حد رشد کامل می رسد. در اسلام سن بلوغ دختر پایان نه سال قمری و برای پسر پایان چهارده سال قمری است، رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
بلوغ
(بُ)
رسیدگی. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
بلوغ
(اِ رِءْ)
رسیدن به مکانی یا نزدیک به رسیدن. (منتهی الارب). وصول یا مشرف شدن بر وصول. (اقرب الموارد). و از آن جمله است: آیۀ فاذا بلغن أجلهن. (قرآن 234/2) ، یعنی نزدیک شدند بدان. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رسیدن. (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن جرجانی). نزدیک شدن به چیزی و رسیدن. (تاج المصادر بیهقی) (از دهار) : عند اًشفائه علی نهایه الامد المعلوم و بلوغه غایه المحتوم. (تاریخ بیهقی ص 300).
لغت نامه دهخدا
بلوغ
(بُ)
دهی از دهستان زنجانرود، بخش حومه شهرستان زنجان. سکنۀ آن 129 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
بلوغ
رسیدن به سن رشد، بالغ شدن دختر و پسر در سنین معین
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
فرهنگ لغت هوشیار
بلوغ
((بُ))
به سر رسیدن، رسیدن به سن رشد، رسیدگی، سن قانونی
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
فرهنگ فارسی معین
بلوغ
پزاوش، بالش
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
فرهنگ واژه فارسی سره
بلوغ
تکلیف، رسایی، رشد، کمال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بلوغ
بلوغٌ
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به عربی
بلوغ
Maturation, Maturity
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بلوغ
maturation, maturité
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بلوغ
dojrzewanie, dojrzałość
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به لهستانی
بلوغ
পরিপক্বতা
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به بنگالی
بلوغ
созревание , зрелость
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به روسی
بلوغ
Reifung, Reife
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به آلمانی
بلوغ
дозрівання , зрілість
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بلوغ
بلوغ
دیکشنری اردو به فارسی
بلوغ
بلوغ
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به اردو
بلوغ
olgunlaşma, olgunluk
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بلوغ
ukuaji, ukomavu
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بلوغ
成熟
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به چینی
بلوغ
성숙
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به کره ای
بلوغ
成熟
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بلوغ
בגרות
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به عبری
بلوغ
pematangan, kedewasaan
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بلوغ
การเจริญเติบโต , ความสมบูรณ์
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به تایلندی
بلوغ
rijping, volwassenheid
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به هلندی
بلوغ
maduración, madurez
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بلوغ
maturazione, maturità
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بلوغ
maturação, maturidade
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بلوغ
परिपक्वता
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
گرفتار اشکالات و مشقتها. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(بُ غَ)
رسیدن به حد مردی. رسیدن کودک. (از آنندراج ذیل بلوغ). بلوغ: هم بدین سبب است که کودک الثغ چون به حد بلوغت رسید، فصیح گردد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
چون به ریش آمد وبلوغت شد
مردم آمیز و مهرجوی بود.
سعدی (از آنندراج) ، سختی. (منتهی الارب). مصیبت. (اقرب الموارد). بلوه. ج، بلایا. (اقرب الموارد) :
در هدی نگشاید مگر کلید سخن
همو گشاید درهای آفت و بلوی.
ناصرخسرو.
سرور و راحت و نعمت نصیب جان تو باد
همیشه باد عدویت در آتش بلوی.
ادیب صابر.
، دریافت چیزی و کشف آن. (منتهی الارب) ، در تداول فارسی آشوب و غوغا و هنگامه و سرکشی. (ناظم الاطباء). شورش. بلوای عام. (فرهنگ فارسی معین).
- عام البلوی، رژی بلوای تنباکو. رژی. و رجوع به رژی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بزوغ
تصویر بزوغ
آفتاب آمدن، تابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نوجوانی، بلوغ
دیکشنری اردو به فارسی