- بلوغ
- رسیدن به سن رشد، بالغ شدن دختر و پسر در سنین معین
معنی بلوغ - جستجوی لغت در جدول جو
- بلوغ
- پزاوش، بالش
- بلوغ ((بُ))
- به سر رسیدن، رسیدن به سن رشد، رسیدگی، سن قانونی
- بلوغ
- مرحله ای که موجود زنده به حد رشد کامل می رسد. در اسلام سن بلوغ دختر پایان نه سال قمری و برای پسر پایان چهارده سال قمری است، رسیدن
- بلوغ
- Maturation, Maturity
- بلوغ
- созревание , зрелость
- بلوغ
- Reifung, Reife
- بلوغ
- дозрівання , зрілість
- بلوغ
- dojrzewanie, dojrzałość
- بلوغ
- maturação, maturidade
- بلوغ
- maturazione, maturità
- بلوغ
- maduración, madurez
- بلوغ
- maturation, maturité
- بلوغ
- rijping, volwassenheid
- بلوغ
- การเจริญเติบโต , ความสมบูรณ์
- بلوغ
- pematangan, kedewasaan
- بلوغ
- خالٍ من الدّعابة , بدون فكاهةٍ
- بلوغ
- परिपक्वता
- بلوغ
- בגרות
- بلوغ
- olgunlaşma, olgunluk
- بلوغ
- ukuaji, ukomavu
- بلوغ
- পরিপক্বতা
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آفتاب آمدن، تابیدن
فصیح، رسا
آزمایش، سختی، مصیبت
بنده، مملوک، عبد
نجات یافتن و رستگار شدن، سرد و نمناک شدن باد، در آویختن
ناحیه، ولایت، و به معنی توده و دسته هم آمده است فرانسوی همگروه این واژه را غیاث ترکی دانسته معین آن را پارسی و گروهی ده و روستا می داند کشورهایی که متحد بشوند و دارای مرام و روش سیاسی خاصی باشند: بلوک شرق بلوک غرب، جمعیت ها و دسته های همعقیده و دارای روش واحد
شتافتن
توپ و تشر
بسیار بلعنده، دیگ بزرگ