جدول جو
جدول جو

معنی بلوار - جستجوی لغت در جدول جو

بلوار(بُلْ)
بولوار. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بولوار شود
لغت نامه دهخدا
بلوار
میدان و خیابانی که باغچه ها و چمنها و درختان بسیار دارد و محل گردش عموم است بلوار
فرهنگ لغت هوشیار
بلوار
چهارباغ، خیابان عریض، خیابان وسیع
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بژوار
تصویر بژوار
(دخترانه)
زمین سرسبز، نوعی درخت سخت و خیلی محکم شبیه آبنوس، (نگارش کردی: بهژوار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دلوار
تصویر دلوار
(دخترانه)
نام شهری در استان بوشهر، محل تولد رئیس علی دلواری مبارز و وطن پرست شجاع ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بروار
تصویر بروار
(پسرانه)
آن قسمت از دامنه کوه که زیباترین قسمت آن می باشد، نام منطقه ای در کردستان نزدیک عمادیه (نگارشکردی: بهروار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بلویر
تصویر بلویر
(پسرانه)
نی لبک (نگارش کردی: بلور)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بلواژ
تصویر بلواژ
(دخترانه)
آبگینه (نگارش کردی: بهواژ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شلوار
تصویر شلوار
پوشاکی که از کمر تا پشت پا را می پوشاند، تنبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلغار
تصویر بلغار
نوعی چرم سرخ رنگ، موج دار و خوش بو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلوار
تصویر چلوار
نوعی پارچۀ نخی نازک سفید و آهاردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلوار
تصویر دلوار
دلاور، دلیر، بی باک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بروار
تصویر بروار
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، برواره، غرفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الوار
تصویر الوار
تختۀ بزرگ و ستبر و دراز که از تنۀ درخت بریده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بولوار
تصویر بولوار
خیابانی عریض با درخت کاری و گل در وسط آن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
محلتی است بزرگ به مرو در پایین شهر. (از معجم البلدان) (از انساب سمعانی). و رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 163 شود
لغت نامه دهخدا
مانند بال، شبیه بال، بسان بال
لغت نامه دهخدا
(بَرْ)
خانه تابستانی. (برهان). خانه تابستانی که بغایت سرد باشد. (غیاث). خانه تابستانی که در آنجا گوسپند و غیره فربه کنند و آنرا برواری نیز گویند. (از آنندراج). برواری. پروار. فروار. و رجوع به پروار و فروار شود.
لغت نامه دهخدا
جامه ای که مردان و گاهی زنان پوشند و آن از کمر تا قوزک پاها را میپوشانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوار
تصویر الوار
تخته بزرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلقار
تصویر بلقار
پارسی است و درست آن: بلغار چرمی است پیراسته و خوشبوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بروار
تصویر بروار
پروار پرواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلیار
تصویر بلیار
لباس ظریف و مزین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلوار
تصویر چلوار
پارچه سفید پنبه ای آهار داری که از آن پیراهن و زیر جامه سازند
فرهنگ لغت هوشیار
مقدار باریک خر، مقیاسی است برای وزن. توضیح طبق قانون مصوب 1304 ه. ش. یک خروار (با 3000 000 درهم) 300 کیلوگرم. ولی طبق معمول یک خروار 100 من تبریز 00، 297 کیلوگرم 64، 654 پوندانگلیسی. 3 خروار یک تن کوتاه (تقریبا) 92، 1963 پوندانگلیسی. 2، 7 خروار یک تن (تقریبا) 24، 2291 پوندانگلیسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغار
تصویر بلغار
نوعی چرم که برنگ سرخ و موج دار و خوش بو میباشد، اهل بلغارستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلجار
تصویر بلجار
ترکی دیسیات (وعده) پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیوار
تصویر بیوار
شب پره، خفاش
فرهنگ لغت هوشیار
میدان و خیابانی که باغچه ها و چمن ها و درختان بسیار دارد و محل گردش عموم است، بلوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوار
تصویر الوار
تیرهای بزرگ چوبی که در ساختن سقف خانه به کار می رفت، چوب های چهارتراش دراز و ضخیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلغار
تصویر بلغار
هر یک از ساکنان بومی کشور بلغارستان یا فرزندانشان، قومی از نژاد اسلاو، قومی از نژاد ترک که در سده های اول میلادی به دشت های روسیه رانده شدند، هر یک از افراد آن قوم
فرهنگ فارسی معین
خیابان پهنی که وسط آن درخت و گل و گیاه باشد و به دو قسمت مساوی تقسیم شود، چارباغ (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
((چِ))
پارچه پنبه ای سفید آهاردار که از آن برای پیراهن و زیرجامه و ملافه استفاده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شلوار
تصویر شلوار
((شَ))
نوعی لباس که معمولاً مردان پوشند و از کمر تا مچ پا را می پوشاند، تنبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلغار
تصویر بلغار
((بُ))
پوست های رنگین دباغی شده خوشبوی
فرهنگ فارسی معین