مرکّب از: ب + لطف ، و همیشه مضاف واقع میشود مانند بلطف اﷲ یا بلطف پروردگار، یعنی بتوفیق و همراهی خدا، و بلطف شما، بهمراهی و مهربانی شما. (ناظم الاطباء)
مُرَکَّب اَز: ب + لطف ِ، و همیشه مضاف واقع میشود مانند بلطف اﷲ یا بلطف پروردگار، یعنی بتوفیق و همراهی خدا، و بلطف شما، بهمراهی و مهربانی شما. (ناظم الاطباء)
عثمان بن عیسی بلطی نحوی، از نحویان قرن ششم هجری است و او را تصنیفاتی در علم ادب می باشد. بلطی در صفر سال 599 هجری قمری در مصر درگذشت. (از معجم البلدان)
عثمان بن عیسی بلطی نحوی، از نحویان قرن ششم هجری است و او را تصنیفاتی در علم ادب می باشد. بلطی در صفر سال 599 هجری قمری در مصر درگذشت. (از معجم البلدان)
مدت دراز، یا زمانه، یا مفلس، یا ناگهان، یا نام پشته ای، یا مراد خانه سنگ فرش کرده است و آن در شعر امری ٔ القیس آمده است: نزلت علی عمرو بن درماء بلطه فیا کرم ماجار و یا حسن مامحل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گویند محل مشهوری است در دو کوه طی، و آن منزل عمرو بن درماء بوده است. و گویند آن پشته ایست، و برخی آن را چشمه و نخل و وادیی دانند از آن بنی درماء. (از معجم البلدان) (از مراصد)
مدت دراز، یا زمانه، یا مفلس، یا ناگهان، یا نام پشته ای، یا مراد خانه سنگ فرش کرده است و آن در شعر امری ٔ القیس آمده است: نزلت علی عمرو بن درماء بلطه فیا کرم ماجار و یا حسن مامحل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گویند محل مشهوری است در دو کوه طی، و آن منزل عمرو بن درماء بوده است. و گویند آن پشته ایست، و برخی آن را چشمه و نخل و وادیی دانند از آن بنی درماء. (از معجم البلدان) (از مراصد)
مأخوذ از تازی، رقیق کننده و نازک کننده. (ناظم الاطباء) ، دارویی است که به حرارت معتدل قوام خلط را رقیق تر سازد مثل حاشا و زوفا و بابونج. (از قانون ابوعلی سینا). آنچه به حرارت معتدل رقیق کردن خلط غلیظ در شأن او باشد. (تحفۀ حکیم مؤمن). آنچه خلط را به تبخیر متفرق و از جای خود بیرون کند. ضد مکثّف. تلطیف کننده (در طب). دارویی است رقیق کننده اخلاط غلیظه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
مأخوذ از تازی، رقیق کننده و نازک کننده. (ناظم الاطباء) ، دارویی است که به حرارت معتدل قوام خلط را رقیق تر سازد مثل حاشا و زوفا و بابونج. (از قانون ابوعلی سینا). آنچه به حرارت معتدل رقیق کردن خلط غلیظ در شأن او باشد. (تحفۀ حکیم مؤمن). آنچه خلط را به تبخیر متفرق و از جای خود بیرون کند. ضد مُکَثِّف. تلطیف کننده (در طب). دارویی است رقیق کننده اخلاط غلیظه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
بر یکدیگر نرمی کردن. (منتهی الارب). لطف کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). نرمی نمودن و مهربانی کردن. (آنندراج). نرمی کردن. (ناظم الاطباء). ترفق. (اقرب الموارد) : دست بر پشت مار مالیدن به تلطف نه کار هشیار است. سعدی. رجوع به تلطف کردن و تلطف نمودن شود. ، خشوع کردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و این معنی با معنی پیشین متقارب است. (اقرب الموارد) ، حیله کردن بر کسی تا جائیکه به اسرار او آگاه گردد. (از اقرب الموارد) ، درنگریستن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی)
بر یکدیگر نرمی کردن. (منتهی الارب). لطف کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). نرمی نمودن و مهربانی کردن. (آنندراج). نرمی کردن. (ناظم الاطباء). ترفق. (اقرب الموارد) : دست بر پشت مار مالیدن به تلطف نه کار هشیار است. سعدی. رجوع به تلطف کردن و تلطف نمودن شود. ، خشوع کردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و این معنی با معنی پیشین متقارب است. (اقرب الموارد) ، حیله کردن بر کسی تا جائیکه به اسرار او آگاه گردد. (از اقرب الموارد) ، درنگریستن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی)