پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
پَرَستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد بَلوایه، چِلچِله، پَرَستوک، بالوایه، خَطّاف، باسیج، پَرَستُک، فَرَشتو، اَبابیل، فَرَستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
منسوب به بسل. عصفر و حنا. رجوع به الجماهر چ 1355 هجری قمری حیدرآباد دکن ص 176 شود، دوایی که مخصوص بچشم باشد، تعفین بعضی دواها. (ناظم الاطباء) منسوب به بسل که طایفه ای از قریش بیرون مکه بودند. (اللباب فی تهذیب الانساب). رجوع به بسل شود
منسوب به بسل. عصفر و حنا. رجوع به الجماهر چ 1355 هجری قمری حیدرآباد دکن ص 176 شود، دوایی که مخصوص بچشم باشد، تعفین بعضی دواها. (ناظم الاطباء) منسوب به بسل که طایفه ای از قریش بیرون مکه بودند. (اللباب فی تهذیب الانساب). رجوع به بسل شود
آب ناداده، بخشایش. جوانمردی. عفو. (یادداشت مؤلف). گذشت. گذشتن از جرم و خطا: سر مایۀ شاه بخشایش است زمانه ز بخشش بر آسایش است. فردوسی (از یادداشت مؤلف). - امثال: از خردان لخشش از بزرگان بخشش. (یادداشت مؤلف). بخشش از بزرگتر است و گناه از کوچکتر. (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 394). ، تقسیم. (یادداشت مؤلف). قسمت کردن. بخش کردن: سلم بتور پیام فرستاد درباره بخش کردن فریدون جهان را به سه پسر خود: سزد گربمانیم هر دو دژم کزینسان پدر کرد بر ما ستم چو ایران و دشت یلان و یمن به ایرج دهد روم و خاور به من سپارد ترا دست ترکان چین که از ما سپهدار ایران زمین بدین بخشش اندر مرا پای نیست بمغز پدرت اندرون رای نیست. فردوسی. مفرق، جای بخشش موی از سر. (السامی فی الاسامی)، {{اسم}} سرنوشت. تقدیر. نصیب. قسمت. قسمت ازلی. مقدر. (یادداشت مؤلف) : به بیژن درآمد چو پیر دژم نبود آگه از بخشش چرخ خم. فردوسی. مرا گر زمانه شده ست اسپری زمانم ز بخشش فزون نشمری. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 820). یکی آنکه از بخشش دادگر به آز و به کوشش نجویی گذر. فردوسی. بجستیم خشنودی دادگر ز بخشش به کوشش ندیدم گذر. فردوسی. باد خنک بر آتش سوزان گماشتم پنداشتم که حیلت من گشت کارگر آتش هزار بار فزون گشت از آنچه بود بخشش همه دگر شد و تدبیر من دگر. فرخی. اگر بخشش چنین رانده ست دادار ببینم آنچه او رانده ست ناچار. (ویس و رامین). جهان گر کنی زیر و بر چپ و راست ز بخشش فزونی ندانی نه کاست. (گرشاسب نامه). این به بخشش است نه بکوشش، برنج در رنج توان افزود در روزی نتوان افزود. از اسرارالتوحید). یقول (زرادشت) ان ما فی العالم ینقسم قسمین بخشش و کنش، یرید به التقدیر و الفعل. (ملل و نحل شهرستانی). هیچ آفریده را از تقدیر ایزدی و بخشش آسمانی گذر نیست. (سندبادنامه ص 330). در آن بخشش که رحمت عام کردند دو صاحب را محمد نام کردند. نظامی. مگر گشایش حافظ در این خرابی بود که بخشش ازلش در می مغان انداخت. حافظ. ، حوت و ماهی. (ناظم الاطباء). نام برج حوت است کذا فی تحفهالاحباب. (از شعوری) : آفتاب آید ز بخشش زی بره روی گیتی سبز گردد یکسره. رودکی (از شعوری)
آب ناداده، بخشایش. جوانمردی. عفو. (یادداشت مؤلف). گذشت. گذشتن از جرم و خطا: سر مایۀ شاه بخشایش است زمانه ز بخشش بر آسایش است. فردوسی (از یادداشت مؤلف). - امثال: از خردان لخشش از بزرگان بخشش. (یادداشت مؤلف). بخشش از بزرگتر است و گناه از کوچکتر. (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 394). ، تقسیم. (یادداشت مؤلف). قسمت کردن. بخش کردن: سلم بتور پیام فرستاد درباره بخش کردن فریدون جهان را به سه پسر خود: سزد گربمانیم هر دو دژم کزینسان پدر کرد بر ما ستم چو ایران و دشت یلان و یمن به ایرج دهد روم و خاور به من سپارد ترا دست ترکان چین که از ما سپهدار ایران زمین بدین بخشش اندر مرا پای نیست بمغز پدرْت اندرون رای نیست. فردوسی. مفرق، جای بخشش موی از سر. (السامی فی الاسامی)، {{اِسم}} سرنوشت. تقدیر. نصیب. قسمت. قسمت ازلی. مقدر. (یادداشت مؤلف) : به بیژن درآمد چو پیر دژم نبود آگه از بخشش چرخ خم. فردوسی. مرا گر زمانه شده ست اسپری زمانم ز بخشش فزون نشمری. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 820). یکی آنکه از بخشش دادگر به آز و به کوشش نجویی گذر. فردوسی. بجستیم خشنودی دادگر ز بخشش به کوشش ندیدم گذر. فردوسی. باد خنک بر آتش سوزان گماشتم پنداشتم که حیلت من گشت کارگر آتش هزار بار فزون گشت از آنچه بود بخشش همه دگر شد و تدبیر من دگر. فرخی. اگر بخشش چنین رانده ست دادار ببینم آنچه او رانده ست ناچار. (ویس و رامین). جهان گر کنی زیر و بر چپ و راست ز بخشش فزونی ندانی نه کاست. (گرشاسب نامه). این به بخشش است نه بکوشش، برنج در رنج توان افزود در روزی نتوان افزود. از اسرارالتوحید). یقول (زرادشت) ان ما فی العالم ینقسم قسمین بخشش و کنش، یرید به التقدیر و الفعل. (ملل و نحل شهرستانی). هیچ آفریده را از تقدیر ایزدی و بخشش آسمانی گذر نیست. (سندبادنامه ص 330). در آن بخشش که رحمت عام کردند دو صاحب را محمد نام کردند. نظامی. مگر گشایش حافظ در این خرابی بود که بخشش ازلش در می مغان انداخت. حافظ. ، حوت و ماهی. (ناظم الاطباء). نام برج حوت است کذا فی تحفهالاحباب. (از شعوری) : آفتاب آید ز بخشش زی بره روی گیتی سبز گردد یکسره. رودکی (از شعوری)
طبیب یا گیاه شناسی که ابن البیطار در مفردات از او نقل کند، از جمله در کلمه جنجل و دلق و سنجاب و جوز عبهر. اورا کتابی است بنام التکمیل. (یادداشت مؤلف). طبیبی فاضل و در شناخت ادویۀ مفرده توانا بود، از کتب اوکتاب التکمیل در ادویۀ مفرده است که آنرا برای کافور الاخشیدی تألیف کرده است. (از عیون الانباء ص 87)
طبیب یا گیاه شناسی که ابن البیطار در مفردات از او نقل کند، از جمله در کلمه جنجل و دلق و سنجاب و جوز عبهر. اورا کتابی است بنام التکمیل. (یادداشت مؤلف). طبیبی فاضل و در شناخت ادویۀ مفرده توانا بود، از کتب اوکتاب التکمیل در ادویۀ مفرده است که آنرا برای کافور الاخشیدی تألیف کرده است. (از عیون الانباء ص 87)
ارمن از گیاهان گیاهی از تیره روناسیان که یکساله است و بعلت پوشیده بودن از خارهای کوچک و قلاب مانند بسهولت باشیا مجاور و حتی پشم گوسفندان که از مجاورت آن عبور کنند میچسبند. برگهای این گیاه فراهم (بصورت 6 تایی یا 8 تایی) و نوک تیز و باریک و پوشیده از تارهای قلاب مانند و گلهایش سفید و مجتمع (که برروی دم گلی بلندتر از برگهای قرار دارند) است. جوشانده آن بعنوان مدر استعمال میشده. این گیاه در اکثر نقاط ایران میروید بلشکه افارین ارمن حشیشه الافعی قوت البریه مصفی الراعی یا پیشقان قازاوتی
ارمن از گیاهان گیاهی از تیره روناسیان که یکساله است و بعلت پوشیده بودن از خارهای کوچک و قلاب مانند بسهولت باشیا مجاور و حتی پشم گوسفندان که از مجاورت آن عبور کنند میچسبند. برگهای این گیاه فراهم (بصورت 6 تایی یا 8 تایی) و نوک تیز و باریک و پوشیده از تارهای قلاب مانند و گلهایش سفید و مجتمع (که برروی دم گلی بلندتر از برگهای قرار دارند) است. جوشانده آن بعنوان مدر استعمال میشده. این گیاه در اکثر نقاط ایران میروید بلشکه افارین ارمن حشیشه الافعی قوت البریه مصفی الراعی یا پیشقان قازاوتی