جدول جو
جدول جو

معنی بلست - جستجوی لغت در جدول جو

بلست
(بُ لُ)
از قرای اسکندریه است. (از معجم البلدان) (از مراصد)
لغت نامه دهخدا
بلست
(بِ لِ)
بدست. (آنندراج). وجب و شبر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلیت
تصویر بلیت
برگۀ کاغذی چاپ شده برای ورود به تماشاخانه، اتوبوس، راه آهن، هواپیما و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنست
تصویر بنست
بن، بیخ، بنیاد، پایان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلغست
تصویر بلغست
برغست، گیاهی بیابانی و خودرو مانند اسفناج با برگ های درشت و گل های ریز سفید یا سرخ رنگ که مصرف خوراکی دارد و خام و پختۀ آن خورده می شود
پژند، هنجمک، هجند، مجّه، مچّه، بلغس، یبست، ورغست، فرغست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلست
تصویر آلست
آلر، سرین، کفل، ران
فرهنگ فارسی عمید
سیخ آهنی که گوشت یا چیز دیگر را به آن بکشند و در تنور آویزان کنند، سیخ کباب، بلشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلسک
تصویر بلسک
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدست
تصویر بدست
وجب، فاصلۀ میان انگشت بزرگ و انگشت کوچک دست در حالی که تمام انگشت ها باز باشد، اندازۀ دست، وژه، گدست، شبر، پنک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیست
تصویر بیست
عدد اصلی بعد از نوزده، «۲۰»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلست
تصویر گلست
گرست، بسیار مست، سیاه مست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الست
تصویر الست
ازل، زمانی که ابتدا ندارد، جمله ماخوذ از قرآن کریم، الست بربّکم؟ به معنای آیا من پروردگار شما نیستم؟ (اعراف - ۱۷۳)، برای مثال برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر / که ندادند جز این تحفه به ما روز الست (حافظ - ۶۰)
سرین، کفل، ران، برای مثال همچون رطب اندام و چو روغنش سرین / همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست (عسجدی - ۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
نوعی از اسفناج (سرمق = سرمج: یجمعون البراهمه علی اطعمه متخذه من باست و هو السرمق، (تحقیق ماللهند بیرونی ص 290 س 2)
لغت نامه دهخدا
در اساطیر مصری نام خدائی است که سر مجسمۀ آن به شکل سر گربه ساخته میشده است و هرودوت از آن به ’بوباست’ نام برده است، این نام از شهر بوباستیس گرفته شده و معبد معتبر این الهه در این شهر بوده است
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دختر بکر و دوشیزه. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 152). باکره. (هفت قلزم) (فرهنگ ضیاء) :
کیست که از دمدمۀ روح قدس
حامله چون مریم بالست نیست.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آلست
تصویر آلست
سرین کفل آلست آرست الست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلیت
تصویر بلیت
بسیار خاموش، مرد خردمند دانا
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از رده دو لپه ییها جزو راسته پیوسته گلبرگها که سر دسته تیره برغستها میباشد. گیاهی است پایا گلهایش آبی سفید و یا قرمزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلعت
تصویر بلعت
بلعت کردن، حق کسی را خوردن بالا کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدست
تصویر بدست
وجب شبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلست
تصویر گلست
سیاه مست طافح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلسن
تصویر بلسن
بلس: (عدس) مرجمک دانه ایست شبیه بعدس
فرهنگ لغت هوشیار
پرستو سیخ آهنی که یک سر آنرا پهن کرده باشند برای نان از تنور جدا کردن، سیخ کباب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیلست
تصویر بیلست
وجب شبر
فرهنگ لغت هوشیار
عددی برابر با دو ده نوزده بعلاوه یک بایست (دوم شخص مفرد امر حاضر از ایستادن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلست
تصویر آلست
((لَ))
آلسن، سرین، کفل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلغست
تصویر بلغست
((بَ غَ))
گیاهی است خودرو و بیابانی با گل های ریز و سفید مانند اسفناج که در پختن بعضی از خوراک ها بکار می رود، برغست، ورغست، بلغس، پژند، مچه، هنجمک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلسک
تصویر بلسک
((بَ لَ))
بلشک، پرستو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدست
تصویر بدست
((بَ دَ))
وجب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلیت
تصویر بلیت
((بِ))
بلیط، تکه کاغذ چاپ شده برای ورود به سینما، اتوبوس، هواپیما، راه آهن و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیست
تصویر بیست
برابر با دو ده، نوزده به اضافه یک، کنایه از بسیار عالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلست
تصویر گلست
((گَ لَ))
سیاه مست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلسک
تصویر بلسک
((بِ لِ یا بُ لُ))
سیخ آهنی که یک سر آن پهن باشد برای جدا کردن نان از تنور، سیخ کباب
فرهنگ فارسی معین
پارس کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بال اوستی
فرهنگ گویش مازندرانی