جدول جو
جدول جو

معنی بلانکی - جستجوی لغت در جدول جو

بلانکی
(بْلا / بِ)
لوئی اگوست (1805-1881م.). متفکر انقلابی فرانسوی، از رهبران انقلاب فوریۀ 1848 میلادی بود و در خلع ناپلئون سوم دست داشت. 34 سال از پنجاه سال عمر سیاسی خود را در زندان گذرانید. بعلت سهم بزرگی که در تأسیس ’کمون پاریس’ (1871) داشت، آ. تیر، او را زندانی کرد. نظریه های اجتماعی وی در عقاید مارکس تأثیر داشت. گویند عبارت ’دیکتاتوری پرولتاریا’ را او ساخته است. اثر عمده اش کتاب انتقادات اجتماعی (1869 میلادی) است. (از دائره المعارف فارسی) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلادری
تصویر بلادری
ویژگی کسی که بلادر بسیار استفاده می کرد، معجونی که از بلادر درست می کردند، کنایه از دیوانه
فرهنگ فارسی عمید
عضو اصلی تنفس ماهی که به وسیلۀ آن اکسیژن موجود در آب را جذب می کند، آب شش
فرهنگ فارسی عمید
نوعی نوشابۀ الکلی قوی که از تقطیر شراب یا تفالۀ انگور تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
(بَ ذُ)
لقب احمد بن یحیی بن جابر بن داود بلاذری، مورخ و جغرافی دان و نسب شناس قرن سوم هجری است. رجوع به احمد (ابن یحیی بن...) در همین لغت نامه و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی ج 1 ص 252، معجم الادباء، الفهرست ابن الندیم، لسان المیزان، معجم المطبوعات، تاریخ آداب اللغهالعربیۀ جرجی زیدان
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ)
قریه ای است مابین بردان و بغداد، و نام آن در اشعار و اخبار آمده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
شهرکی است (بماوراءالنهر) که اندر وی مسلمانان و ترکان اند و جای بازرگانان است. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(بَ غَ)
منسوب است به بغلان که شهری است درنواحی بلخ در طخارستان. (از سمعانی) (از اللباب)
لغت نامه دهخدا
(بَ ءَ زا)
سخت و شدید: رجل بلأزی و ناقه بلأزی. (از اقرب الموارد از تاج). بلأزاه. و رجوع به بلأزاه شود
لغت نامه دهخدا
بورانی:
به بولانی از ماست داد ابرشی
که بودی ز نعلش کماج آتشی،
بسحاق اطعمه،
رجوع به بورانی شود
لغت نامه دهخدا
فرق سر، (فرهنگ شعوری ج 1 ص 192)، هرچیز که پوشاند سر را، (ناظم الاطباء)، اما در کتب و مآخذ دسترس دیگر دیده نشد، باک داشتن، ما ابالیه، و به بالا، و باله، و بلاء و مبالاه، التفات نمی کنم، باک نمیدارم، (ناظم الاطباء)، اصل آن بالیه بود و جهت تخفیف یای آن را برداشته اند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
منسوب است به قریۀ بالا از قرای مرو که به فارسی آنرا کوالا خوانند، (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
اسب کندرو، (شرفنامۀ منیری) (آنندراج)، اسب بارگیر، (شرفنامۀ منیری) (آنندراج)، اسب پالانی، (ناظم الاطباء)، ظاهراً بالانی صورتی از پالانی است، رجوع به پالانی شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
بانکدار. (لغات مصوبه فرهنگستان). رجوع به بانکدار شود
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ)
ملاحت. نمک داشتن. خوش نمک بودن، معشوقه. (لغت نامۀ اسدی)
لغت نامه دهخدا
(پْلا / پِ کِ)
ربر. ترانه ساز فرانسوی. مولد او پاریس بسال 1848م. وی اپرتهائی ساخت و در سال 1903 وفات کرد
لغت نامه دهخدا
(بَ دُ)
منسوب به بلادر. رجوع به بلادرشود.
لغت نامه دهخدا
(بْلا / بِ کِ)
نوعی خوراک راگو از گوشت سفید. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلانکت
تصویر بلانکت
نوعی خوراک را گو از گوشت سفید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغاکی
تصویر بلغاکی
مفتن فتنه جو، واقعه طلب حادثه جو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلبانی
تصویر بلبانی
سه چنگی سازنده بلبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلبانچی
تصویر بلبانچی
سه چنگی
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که هر چیز بد و پلیدی را میخورند، آنکه هر چیزی را بی تفاوت میخورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلاکشی
تصویر بلاکشی
عمل و حالت بلاکش
فرهنگ لغت هوشیار
معجونی که از بلادر ترتیب دهند، کسی که بلادر بسیار استعمال کند، کسانی که بجنون دچار میگشتند بلادری خوانده میشدند از قبیل ابوالحسن احمدبن یحیی بن جابربن داود بغدادی مولف کتاب فتوح البلدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانکیه
تصویر بانکیه
فرانسوی بانکدار بایگدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتانیک
تصویر بتانیک
گیاه شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برانشی
تصویر برانشی
عضو اصلی تنفس ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به فلمنک از مردم هلند هلندی، ساخته و پرداخته هلند جنس هلندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلانسی
تصویر قلانسی
دستادوز دستافروش منسوب به قلانس کلاهدوز کلاه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براندی
تصویر براندی
((بِ))
نوعی مشروب انگلیسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلانسی
تصویر قلانسی
((قَ))
منسوب به قلانس، کلاه دوز، کلاه فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برانشی
تصویر برانشی
((بِ))
آب شش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بستانکی
تصویر بستانکی
انجماد
فرهنگ واژه فارسی سره
مربوط به بانک، کارمند بانک
فرهنگ واژه مترادف متضاد