- بلاز
- کوته، ستبر
معنی بلاز - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترکی تنگه آبراه -1 قطعه چوبی که کفشگیران میان کفش و قالب گذارند پغاز فانه پانه فهانه، تکه چوبی که نجاران بوقت شکافتن چوب در شکاف آن گذارند پغاز فانه پانه فهانه. قسمت آب باریکی که دو دریا را بهم متصل میکند و یا دو خشکی را از هم جدا مینماید مانند بغاز بسفر و بغاز دارد انل که اولی دریایی اسود را بدریای اژه (بحر الجزایر) متصل مینماید و آن هر دو آسیا را از اروپا جدا میکنند باب تنگه
ساخته آماده
جامه فروش، پارچه فروش
سفره بزرگ
فرانسوی نیم تنه نیم تن نیم تن نیم تنی تا سر زانوش هست از پی آن برسر زانو نشست (نظامی) کرتی (گویش خوانساری) سفره بزرگ. جامه نیم تنه کرکی یا پشمی یا کاموایی و یا نخی زنانه یا مردانه
گرمابه
پارسی است بابا گندم مک مکابج (گویش گیلکی) آذر بویه تری نمناکی، تر گردان تر کننده، نامی است در تازی آذربویه اشنان، ذرت ذرت
چشمه آب. توضیح در اسامی امکنه ترکیب شود مانند: ساوجبلاق
پیامرسانی، پیام آگهی رسانیدن تبلیغ، بسنده کردن، پیام رسانی. یا شرط بلاغ. شرط تبلیغ شرط پیام رسانیدن: (من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال) (سعدی) کفایت و بسندگی، کمال و کفایت
زمین رست تخته سنگ کاخ
بی جهت، بی سبب
آذربویه اشنان. قسمی شیشه که از ترکیب سیلیکات دو پتاسیم و سیلیکات دو پلمپ ساخته شود آبگینه صاف و شفاف
جمع بلد، زیستگاه ها: شهر ها بخش ها سرزمین ها جمع بلده. شهرها: (در جمیع بلاد گردش کرد)، ناحیه ها نواحی. توضیح این کلمه در ترکیب اسمای امکنه برای افاده مفهوم مملکت و کشور بکار رود مثلا بلاد العرب بعربستان بلاد الروم بمملکت رومیان اطلاق شود. یا تخطیط بلاد. جغرافی (علم)، بدکار، فاسق نابکار، فاحشه روسپی، مفسد مفتن، گمراه. شهرها، ج بلد
بلوت از گیاهان
بوریا حصیر، گیاهی که از آن بوریا بافند. حصیر، بوریا
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند کوچک یزگرد دوم پادشاه ساسانی و نوزدهمین پادشاه ساسانی، نام چند تن از پادشاهان اشکانی
اسب نجیب و اصیل که به جهت نتاج گرفتن آنرا در گله اسب رها کنند
برازندگی وزیبائی، آراستگی
برازیدن، زیبایی، نیکویی
گوه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانه، پانه، پهانه، فهانه، بغاز، پغاز
گوه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانه، پانه، پهانه، فهانه، بغاز، پغاز
غایط، سرگین، مدفوع، بغاز
فاسق، نابکار، بدکار، تبهکار، بلاده
بلدها، شهرها، سرزمین ها، جمع واژۀ بلد
بوریا، حصیر، گیاهی که از آن بوریا ببافند
رساندن خبر یا پیام به کسی، پیام رسانی، بلوغ
اسب نجیب و اصیل که در رمه برای جفت گیری رها کنند
ثمر گیاه ذرت که آن را روی آتش بریان کنند و بخورند، ذرت
پارچه فروش، کسی که انواع پارچه های پشمی و نخی می فروشد
قطعه ای چوب که در کفش دوزی میان قالب کفش قرار می دهند
گوه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانه، پانه، پهانه، فهانه، پغاز، براز،برای مثال ژاژ همی خایم و ژاژم شده خشک / خار دارد همه چون نوک بغاز (ابوالعباس - شاعران بی دیوان - ۱۳۱)
گوه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانه، پانه، پهانه، فهانه، پغاز، براز،
نوعی پوشش جلوبستۀ پارچه ای یا بافتنی که بالاتنه را می پوشاند
پناهگاه زبان کوچک، فضایی که بین استخوانهای جمجمه قبل از استخوانی شدن و التصاق کامل آنها وجود دارد ملاج. یا ملاز خلفی. ملازی که در عقب سر بین راس استخوان پشت سری و دو استخوان قحفی واقع است لامدا. یا ملاز ستاره یی. ملازی که در محل تلاقی استخوانهای قحفی و گیجگاهی و پشت سری است. یا ملاز قدامی. ملازی که در جلو سر در محل تقاطع استخوان پیشانی با دو استخوان قحفی است برگما