- بقلاوی
- یک نوع شیرینی
معنی بقلاوی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باضافه علاوه برین. علاوه بر، اضافه بر، بعلاوه، باضافه، افزون بر
بقراری که. از قراری که بشرحی که
پی زاوی: زاو در پارسی برابر است با دره و شکاف از مردم پیزاو پایزاو
صاحب قامت بلند
قسمی شیرینی که از بادام سفید قند کوبیده هل کوبیده آرد سفید شیر و روغن تهیه کنند
تو سرخ
منسوب به سقلاب از قوم سقلاب
منسوب به صقلاب اهل صقلاب صقلبی، جمع صقلبه. یا موی صقلابی. موی بور. با روی صقلابی. سفید و سرخ
مربوط به عقل، عاقلانه، خردمندانه
از مردم سقلاب، اسلاو، سقالبه، صقالبه
منسوب به عقلا عاقلانه: کار عقلائی همین بود که او کرد
عقلائی در فارسی: هو زندیک بخردانه منسوب به عقل: قوه عقلانی
پیشتازی راهدانی عمل و شغل قلاوز، راهبری دلالت راه: لشکر تاتار بی تامل بقلاوزی طاغیان شیروانی از آب گذشته، مستحفظی اردو قراولی، جاسوسی خبر گیری
پارسی است و ترکی آوند آهنی یا مسین یغلا ظرف آهنی دسته دار که در آن روغن و چیزهای دیگربریان کنند، کاسه مسی دسته دار که به سربازان برای گرفته غذا داده میشود
افزون بر این، از این گذشته
عاقلانه، خردمندانه
شیوا گشاده زبان کسی که بتواند مطلب خود را با سخنی رسا و شیوا بیان کند بلیغ. فصیح، مرد بلیغ
بلوری
نگریستن، نگهبانی
بکاول: ترکی آبدار، سر آشپز، خورچش کسی که پیش از فرمانروا خوراک را می چشیده تازهر آلود نباشد، خوانسالار بزرگ و ریش سفید مطبخ و خوانسالار بکاول، ناظر، آبدار شرابدار، آنکه مامور چشیدن اغذیه پادشاهان و امیران بود
نگریستن، نگهبانی
عمل و شغل بقال خوار و بار فروشی، دکان بقال
پتیاره، ردوغ سره (صریح)
بالا فوق، بر، مقام، مرتبه
نیرو بخشی، پیش پرداختن، مساعده دادن بکارگر و زارع، پیش پرداخت مساعده
گرد آمدن مردم
رندی، حیله گری، عیاری، برای مثال گرچه قومی را صلاح و نیک نامی ظاهر است / ما به قلاشی و رندی در جهان افسانه ایم (سعدی۲ - ۱۲۰)
تقلبی، ساختگی، بدل، ناسره
مربوط به بلاغت مثلاً علوم بلاغی
پیش پرداخت دادن به کارگر یا کشاورز، پول یا بذری که مالک به زارع بدهد و بعد از برداشت محصول پس بگیرد