جعل. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) ، نبات بی ساق: بتۀ خیار، بتۀ هندوانه، بتۀ کدو، گون: در چهارشنبه سوری بته می سوزانند. - امثال: ما که از زیر بته در نیامده ایم، یعنی دارای اصل و نسب هستیم. ، خار. آدور. ورکار. (السامی) : چون قابیل هابیل را بکشت، درختانی که در مکه بود بته برآورد و میوه ها ترش شد و آب تلخ شد. (از تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 138س 15) ، نقش بر جامه، بته جقه، نوعی گل که روی پارچه های ترمه و قلمکار پدید آرند. شال ترمه ای که نقش سرو خمیده سر دارد
جُعَل. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) ، نبات بی ساق: بتۀ خیار، بتۀ هندوانه، بتۀ کدو، گون: در چهارشنبه سوری بته می سوزانند. - امثال: ما که از زیر بته در نیامده ایم، یعنی دارای اصل و نسب هستیم. ، خار. آدور. ورکار. (السامی) : چون قابیل هابیل را بکشت، درختانی که در مکه بود بته برآورد و میوه ها ترش شد و آب تلخ شد. (از تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 138س 15) ، نقش بر جامه، بته جقه، نوعی گل که روی پارچه های ترمه و قلمکار پدید آرند. شال ترمه ای که نقش سرو خمیده سر دارد
بفته. مخفف لفظ بافت است که اسم مصدر بافتن است و همیشه با کلمه دیگر مرکب استعمال میشود مثل زربفت و گهربفت. (فرهنگ نظام). مخفف بافت. (دزی ج 1 ص 102). رجوع به زربفت و گهربفت و بفته شود: بگسترد برجای زربفت برد بمرمر برافشاند دینار خرد. اسدی (از آنندراج). خزان بد شده ز ابر و از یاد رفت سر کوهسار و زمین زربفت. اسدی (از آنندراج). یک جوق برمثال خردمندان با مرکب و عمامۀ زربفته. ناصرخسرو (از آنندراج) (فرهنگ نظام ذیل بفته). ، موضعی کثیرالجن برمل عالج. بعضی گویند در نجد است و برخی گویند در ناحیۀ یمامه است. (از تاج العروس). موضعی بسیار جن در ریگ عالج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). موضعی کثیرالجن. (از ناظم الاطباء). موضعی است برمل عالج که در آنجا جنیان بسیار میباشد. (از آنندراج). - قنهالبقار، وادیی است بنی اسد را. (منتهی الارب)
بفته. مخفف لفظ بافت است که اسم مصدر بافتن است و همیشه با کلمه دیگر مرکب استعمال میشود مثل زربفت و گهربفت. (فرهنگ نظام). مخفف بافت. (دزی ج 1 ص 102). رجوع به زربفت و گهربفت و بفته شود: بگسترد برجای زربفت برد بمرمر برافشاند دینار خرد. اسدی (از آنندراج). خزان بد شده ز ابر و از یاد رفت سر کوهسار و زمین زربفت. اسدی (از آنندراج). یک جوق برمثال خردمندان با مرکب و عمامۀ زربفته. ناصرخسرو (از آنندراج) (فرهنگ نظام ذیل بفته). ، موضعی کثیرالجن برمل عالج. بعضی گویند در نجد است و برخی گویند در ناحیۀ یمامه است. (از تاج العروس). موضعی بسیار جن در ریگ عالج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). موضعی کثیرالجن. (از ناظم الاطباء). موضعی است برمل عالج که در آنجا جنیان بسیار میباشد. (از آنندراج). - قنهالبقار، وادیی است بنی اسد را. (منتهی الارب)
قطع و بتول از آن گرفته شده است. (ترجمان القرآن جرجانی). بریدن. (از المنجد) (آنندراج). جدا کردن. (تاج المصادر بیهقی). بریدن و جدا کردن چیزی از چیزی و ممتاز ساختن آن. (از ناظم الاطباء). بریدن چیزی را و جدا کردن آن را از غیر و ممتاز ساختن. (از منتهی الارب). قطع کردن چیزی و جدا ساختن آن از چیزدیگر. (از اقرب الموارد). بتله. (منتهی الارب). تبتیل. (اقرب الموارد). و رجوع به بتله و تبتیل شود
قطع و بتول از آن گرفته شده است. (ترجمان القرآن جرجانی). بریدن. (از المنجد) (آنندراج). جدا کردن. (تاج المصادر بیهقی). بریدن و جدا کردن چیزی از چیزی و ممتاز ساختن آن. (از ناظم الاطباء). بریدن چیزی را و جدا کردن آن را از غیر و ممتاز ساختن. (از منتهی الارب). قطع کردن چیزی و جدا ساختن آن از چیزدیگر. (از اقرب الموارد). بَتلَه. (منتهی الارب). تبتیل. (اقرب الموارد). و رجوع به بتله و تبتیل شود