- بغته
- ناگاه ناگهان بناگاه ناگاهیان
معنی بغته - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نسبت، خویشاوندی، جعبه، تعطیل
دشمنی سخت
دستمالی بزرگ که در آن لباس یا چیز دیگر بپیچند
جمع باغی، خواهندگان جویندگان
جلوگیری شده، مسدود، منجمد
اسپانیولی چچم شلمک ازگیاهان چچم
بافته منسوج
دلخواه
نارسیده کال
قاطر ماده
چاق، فربه
گیاهی که پر شاخ و برگ باشد و تنه ضخیم نداشته و بلند هم نشود
آلتی است که بعض مردم گیلان و طالش هنگامی که برف زیاد بر زمین نشسته بپای خود بندند تا در برف فرو نروند قسمتی راکت برف
قلاده، گردن بند زنان
نوعی کفش که هنگام راه رفتن در روی برف به پا می کنند
منجمد، فسرده، سفت شده، بند شده، پیوسته به چیزی یا جایی، کسی که با دیگری خویشی و قرابت دارد، خویش، لنگۀ بار، بقچه و کیسه که در آن چیزی گذارده یا پیچیده باشند، گره خورده،
تعطیل مثلاً مغازه ها بسته بود،
محدود کننده، بازدارنده مثلاً جامعۀ بسته،
واحد شمارش چیزهای بسته بندی شده مثلاً یک بسته شکلات
تعطیل مثلاً مغازه ها بسته بود،
محدود کننده، بازدارنده مثلاً جامعۀ بسته،
واحد شمارش چیزهای بسته بندی شده مثلاً یک بسته شکلات
فربه، چاق، پرورش یافته، گوسفند نر سه یا چهارساله، برای مثال چو گرگ باش که چون درفتد میان رمه / چه میش چه بره دندانش را چه بخته چه شاک (سوزنی - ۵۹) ، پوست کرده، هرچه پوست آن را کنده باشند مانند ماش، نخود، کنجد، بره و گوسفند
بخته کردن: پوست کردن، پوست کندن
بخته کردن: پوست کردن، پوست کندن
گیاه پرشاخ و برگ که تنۀ ضخیم نداشته باشد و زیاد بلند نشود، نوعی نقش و نگار که روی پارچه، جامه یا چیزهای دیگر نقش کنند، زلف، گیسو، نغوله
ظرف کوچکی که در آن طلا و نقره ذوب می کنند، بوتۀ زرگری
ظرف کوچکی که در آن طلا و نقره ذوب می کنند، بوتۀ زرگری
((بَ تِ))
فرهنگ فارسی معین
اسیر، دربند، مقید، منجمد شده، مجبور شده، مسدود، مقفل، سد شده، جلوگیری شده، فراز شده، مقابل گشوده، باز
((تِ))
فرهنگ فارسی معین
گیاهی پر شاخ و برگ که زیاد بلند نشود، بچه آدمی و دیگر حیوانات، نقش و نگار روی پارچه، کنایه از زلف و گیسو
((چُ تَ یا تِ))
فرهنگ فارسی معین
آلتی است که بعضی مردم گیلان و طالش، هنگامی که برف زیاد بر زمین نشسته به پای خود بندند تا در برف فرو نروند، قسمی راکت برف
Closed, Shut
закрытый
geschlossen
закритий
zamknięty
fechado