جدول جو
جدول جو

معنی بغته - جستجوی لغت در جدول جو

بغته
ناگاه ناگهان بناگاه ناگاهیان
تصویری از بغته
تصویر بغته
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بغتهً
تصویر بغتهً
((بَ غْ تَ تَ نْ))
ناگهان، ناگهانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بسته
تصویر بسته
نسبت، خویشاوندی، جعبه، تعطیل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بغضه
تصویر بغضه
دشمنی سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغچه
تصویر بغچه
دستمالی بزرگ که در آن لباس یا چیز دیگر بپیچند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغاه
تصویر بغاه
جمع باغی، خواهندگان جویندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسته
تصویر بسته
جلوگیری شده، مسدود، منجمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشته
تصویر بشته
اسپانیولی چچم شلمک ازگیاهان چچم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بفته
تصویر بفته
بافته منسوج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغیه
تصویر بغیه
دلخواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغوه
تصویر بغوه
نارسیده کال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغله
تصویر بغله
قاطر ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخته
تصویر بخته
چاق، فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برته
تصویر برته
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی از خاندان لواده، در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بوته
تصویر بوته
گیاهی که پر شاخ و برگ باشد و تنه ضخیم نداشته و بلند هم نشود
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی است که بعض مردم گیلان و طالش هنگامی که برف زیاد بر زمین نشسته بپای خود بندند تا در برف فرو نروند قسمتی راکت برف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغمه
تصویر بغمه
قلاده، گردن بند زنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چغته
تصویر چغته
نوعی کفش که هنگام راه رفتن در روی برف به پا می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بسته
تصویر بسته
منجمد، فسرده، سفت شده، بند شده، پیوسته به چیزی یا جایی، کسی که با دیگری خویشی و قرابت دارد، خویش، لنگۀ بار، بقچه و کیسه که در آن چیزی گذارده یا پیچیده باشند، گره خورده،
تعطیل مثلاً مغازه ها بسته بود،
محدود کننده، بازدارنده مثلاً جامعۀ بسته،
واحد شمارش چیزهای بسته بندی شده مثلاً یک بسته شکلات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخته
تصویر بخته
فربه، چاق، پرورش یافته، گوسفند نر سه یا چهارساله، برای مثال چو گرگ باش که چون درفتد میان رمه / چه میش چه بره دندانش را چه بخته چه شاک (سوزنی - ۵۹)، پوست کرده، هرچه پوست آن را کنده باشند مانند ماش، نخود، کنجد، بره و گوسفند
بخته کردن: پوست کردن، پوست کندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوته
تصویر بوته
گیاه پرشاخ و برگ که تنۀ ضخیم نداشته باشد و زیاد بلند نشود، نوعی نقش و نگار که روی پارچه، جامه یا چیزهای دیگر نقش کنند، زلف، گیسو، نغوله
ظرف کوچکی که در آن طلا و نقره ذوب می کنند، بوتۀ زرگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخته
تصویر بخته
((بَ تِ))
گوسفند سه ساله یا چهار ساله، فربه، چاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بسته
تصویر بسته
((بَ تِ))
اسیر، دربند، مقید، منجمد شده، مجبور شده، مسدود، مقفل، سد شده، جلوگیری شده، فراز شده، مقابل گشوده، باز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بغیه
تصویر بغیه
((بُ غّ یَ))
آرزو، خواهش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بغچه
تصویر بغچه
((بُ چِ))
بقچه، پارچه بزرگی که در آن جامه و انواع قماش پیچند. سارغ هم گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوته
تصویر بوته
((تَ یا تِ))
ظرفی که طلا و نقره را در آن ذوب کنند، بوته زرگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوته
تصویر بوته
((تِ))
گیاهی پر شاخ و برگ که زیاد بلند نشود، بچه آدمی و دیگر حیوانات، نقش و نگار روی پارچه، کنایه از زلف و گیسو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چغته
تصویر چغته
((چُ تَ یا تِ))
آلتی است که بعضی مردم گیلان و طالش، هنگامی که برف زیاد بر زمین نشسته به پای خود بندند تا در برف فرو نروند، قسمی راکت برف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بسته
تصویر بسته
Closed, Shut
دیکشنری فارسی به انگلیسی