دهی از دهستان میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد. سکنه 291 تن. آب از قنات. محصول آنجا غلات چغندر، بن شن. شغل اهالی آن زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد. سکنه 291 تن. آب از قنات. محصول آنجا غلات چغندر، بن شن. شغل اهالی آن زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
رجوع به زیاد بن عبدالله بن طفیل مکنی به ابومحمد شود، زن و ناقه که یک شکم بیش نزاده باشد، اول هر چیز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، کودک جوان، و منه الحدیث: لاتعلموا ابکار اولادکم کتب النصاری، هر کار نوپیدا که مانند آن پیشتر نشده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هر کاری که مانند آن پیشترنشده باشد. (غیاث) ، گاو ماده که هنوز باردار نشده باشد. گاو مادۀ جوان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جوان گاو. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 27). گاو جوانه. (مهذب الاسماء) ، بچۀ ناقه. (تاریخ قم ص 177). اشتر جوان. (مهذب الاسماء) ، ابر بسیارباران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، فرزند نخستین مادر و پدر که پس از وی هنوز دیگر نزاده باشد، یستوی فیه المذکر و المؤنث. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء) ، درخت انگور که پیش از این بار نیاورده باشد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). - ضربه بکر، آنکه در یک بار صاف ببرد. الحدیث: کانت ضربات علی (رض) ابکاراً اذا اعتلی قد و اذا اعترض قط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
رجوع به زیاد بن عبدالله بن طفیل مکنی به ابومحمد شود، زن و ناقه که یک شکم بیش نزاده باشد، اول هر چیز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، کودک جوان، و منه الحدیث: لاتعلموا ابکار اولادکم کتب النصاری، هر کار نوپیدا که مانند آن پیشتر نشده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هر کاری که مانند آن پیشترنشده باشد. (غیاث) ، گاو ماده که هنوز باردار نشده باشد. گاو مادۀ جوان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جوان گاو. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 27). گاو جوانه. (مهذب الاسماء) ، بچۀ ناقه. (تاریخ قم ص 177). اشتر جوان. (مهذب الاسماء) ، ابر بسیارباران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، فرزند نخستین مادر و پدر که پس از وی هنوز دیگر نزاده باشد، یستوی فیه المذکر و المؤنث. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء) ، درخت انگور که پیش از این بار نیاورده باشد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). - ضربه بکر، آنکه در یک بار صاف ببرد. الحدیث: کانت ضربات علی (رض) ابکاراً اذا اعتلی قد و اذا اعترض قط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
بنهایت و بسیار و بی اندازه. (ناظم الاطباء). بسیار. کاملاً. تا آخرین درجه. بنهایت: گفت بره چون است، گفتم بغایت فربه. (تاریخ بیهقی). و بگویم که ایشان شعر را بغایت نیکو نگفتندی. (تاریخ بیهقی). فرزندان پند پدر و موعظت او هرچه نیکوتر بشنودند و منافع آن بغایت بشناختند. (کلیله و دمنه).
بنهایت و بسیار و بی اندازه. (ناظم الاطباء). بسیار. کاملاً. تا آخرین درجه. بنهایت: گفت بره چون است، گفتم بغایت فربه. (تاریخ بیهقی). و بگویم که ایشان شعر را بغایت نیکو نگفتندی. (تاریخ بیهقی). فرزندان پند پدر و موعظت او هرچه نیکوتر بشنودند و منافع آن بغایت بشناختند. (کلیله و دمنه).
از سخن سنجان قهستان است و شاعری خوش بیان و در فن معانی و بیان استاد. از اوست: بدور حسن تو پرسند گر ز مردم راست ز صد هزار نگوید یکی دلم برجاست. (از صبح گلشن). بکشتگان ره عشق بی خبر مگذر که جسم اگرچه خموش است جانشان گویاست. (از قاموس الاعلام ترکی) معروف به مولانا بقایی کمانگر. از اوست: لب بدندان چه گزی از پی خاموشی من ناله ام را چو سبب آن لب و دندان شده است. (از صبح گلشن). تا بزلف تو سر درآوردم سر بدیوانگی برآوردم. (از مجالس النفایس). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود محمد حسین خلف یادگار بیگ حالتی. از فضلاء شعرا بود و بناگاه جنونی بر او رسید که پدر خود را مسموم ساخت و بقصاص جان خود نیز باخت. از اوست: دل زارم عبیر رحمت جاوید می سازد بمن از ناز افشاند اگر آن گرد دامان را. (از صبح گلشن) میرابوالبقا، از قصبۀ تفرش است. مردی است خوش رفتار ومؤدب و شوخ طبع، خالی از نفاق و دورویی. از اوست: نسیم صبح چو بویی ز زلف یار گرفت جهان ز نکهت او بوی نوبهار گرفت. رجوع به تذکرۀ مجمعالخواص شود
از سخن سنجان قهستان است و شاعری خوش بیان و در فن معانی و بیان استاد. از اوست: بدور حسن تو پرسند گر ز مردم راست ز صد هزار نگوید یکی دلم برجاست. (از صبح گلشن). بکشتگان ره عشق بی خبر مگذر که جسم اگرچه خموش است جانشان گویاست. (از قاموس الاعلام ترکی) معروف به مولانا بقایی کمانگر. از اوست: لب بدندان چه گزی از پی خاموشی من ناله ام را چو سبب آن لب و دندان شده است. (از صبح گلشن). تا بزلف تو سر درآوردم سر بدیوانگی برآوردم. (از مجالس النفایس). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود محمد حسین خلف یادگار بیگ حالتی. از فضلاء شعرا بود و بناگاه جنونی بر او رسید که پدر خود را مسموم ساخت و بقصاص جان خود نیز باخت. از اوست: دل زارم عبیر رحمت جاوید می سازد بمن از ناز افشاند اگر آن گرد دامان را. (از صبح گلشن) میرابوالبقا، از قصبۀ تفرش است. مردی است خوش رفتار ومؤدب و شوخ طبع، خالی از نفاق و دورویی. از اوست: نسیم صبح چو بویی ز زلف یار گرفت جهان ز نکهت او بوی نوبهار گرفت. رجوع به تذکرۀ مجمعالخواص شود
منسوب به بدایه و آنان گروهی از غلاه روافض اند که بداء رادر مورد خدای متعال جایز می دانند. (از کتاب الانساب سمعانی ورق 68 الف). و رجوع به بداء و بدائیه شود، مشکل پسندی. دیرپسندی
منسوب به بدایه و آنان گروهی از غلاه روافض اند که بداء رادر مورد خدای متعال جایز می دانند. (از کتاب الانساب سمعانی ورق 68 الف). و رجوع به بداء و بدائیه شود، مشکل پسندی. دیرپسندی
احمد بن علی بن احمد بن محمد بن عبداﷲ الربی باغایی مقری، مکنی به ابوالعباس، وی بسال 376 هجری قمری باندلس آمد و در مسجد جامع قرطبه به قرائت قرآن پرداخت، محمد بن ابی عامر ملقب به منصور او را برای تربیت پسرش عبدالرحمن انتخاب کرد، اما چندی بعد بر او خشم گرفت و ویرا تبعید کرد، باغایی در سال 345 هجری قمری در باغایه متولد شده و در ذیقعده 401 هجری قمری در گذشته است، (از معجم البلدان)
احمد بن علی بن احمد بن محمد بن عبداﷲ الربی باغایی مقری، مکنی به ابوالعباس، وی بسال 376 هجری قمری باندلس آمد و در مسجد جامع قرطبه به قرائت قرآن پرداخت، محمد بن ابی عامر ملقب به منصور او را برای تربیت پسرش عبدالرحمن انتخاب کرد، اما چندی بعد بر او خشم گرفت و ویرا تبعید کرد، باغایی در سال 345 هجری قمری در باغایه متولد شده و در ذیقعده 401 هجری قمری در گذشته است، (از معجم البلدان)
منسوب به بهاء، پیرو آیین بهاء، پیروان میرزا حسینعلی نوری، معروف به بهاءالله که بعد از باب کار وی را دنبال کرد و کتب و رسالات بسیاری نوشت که مهمترین آنها کتاب ارض اقدس است
منسوب به بهاء، پیرو آیین بهاء، پیروان میرزا حسینعلی نوری، معروف به بهاءالله که بعد از باب کار وی را دنبال کرد و کتب و رسالات بسیاری نوشت که مهمترین آنها کتاب ارض اقدس است