جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بنایی

بینایی

بینایی
بینندگی بصیرت، قوه باصره یکی از حواس ظاهر که مرکز آن چشم و وظیفه وی دیدن اشیا است باصره
فرهنگ لغت هوشیار

بینایی

بینایی
بینا بودن، بینندگی، بصیرت، از حواس پنجگانه که وظیفه اش دیدن چیزها است و مرکز آن چشم است
بینایی
فرهنگ فارسی عمید

جنایی

جنایی
مربوط به جنایت، رسیدگی کننده به جنایت مثلاً پلیس جنایی
جنایی
فرهنگ فارسی عمید

کنایی

کنایی
تفشه ای گواژیک منسوب به کنایه (کنایت) : تعبیرات کنایی. کنندگی، فاعلیت: جان مردمی گوهر یست که او را نیز دو قوتست: یکی قوت مرکنایی را و یکی قوت اندر یافت را
فرهنگ لغت هوشیار

بهایی

بهایی
گرانبها، پرقیمت، فروشی، قابل سودا، نوعی پارچه بغدادی
بهایی
فرهنگ فارسی معین