جدول جو
جدول جو

معنی بغاره - جستجوی لغت در جدول جو

بغاره(بَ رَ / رِ)
بغار. رجوع به بغار شود، و بمعنی فرجی هم گفته اند، و به این معنی بجای فوقانی طای حطی هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از سروری). فرجی را گویند. (مؤید الفضلاء) :
اگر نه ترک فلک بهر او کمر بندد
بجای جامه بدوشش همی نهد بغتاق.
سلمان (از شعوری).
، بغل بند مخصوص ایرانیها. (شعوری ج 1 ورق 171) ، بمعنی زیوری نیز آورده اند، بمعنی جامه ای نیز آورده اند. (سروری) ، بندی که بچه ها را بگهواره می پیچند که باغربند گویند. (شعوری ج 1 ورق 171)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهاره
تصویر بهاره
(دخترانه)
آورنده بهار، منسوب به بهار، بهاری، متولد شده در بهار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیاره
تصویر بیاره
(پسرانه)
نام روستایی (نگارش کردی: بیاره)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیاره
تصویر بیاره
گیاهی که ساقۀ راست و بلند نداشته باشد و شاخه های آن روی زمین بیفتد مانند بوتۀ کدو، خربزه، خیار و مانند آن
جلونک، جلنگ، چلونک، بیاج،
بوته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زغاره
تصویر زغاره
نانی که از آرد ارزن تهیه می شد، برای مثال رفیقان من با می و ناز و نعمت / منم آرزومند یکتا زغاره (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۰ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهاره
تصویر بهاره
بهاری مثلاً لباس پاییزه، ویژگی زراعتی که حاصل آن در فصل بهار به دست می آید، ویژگی محصول کشاورزی کاشته شده در بهار مثلاً کشت پاییزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باغره
تصویر باغره
ورم غده، برآمدگی کوچک در بدن، هر یک از غده های متورم زیر پوست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغاره
تصویر مغاره
غار، شکاف معمولاً وسیع و عمیق در زیر زمین یا داخل کوه که در اثر انحلال مواد داخلی آن یا حرکات پوستۀ زمین به وجود می آید، گاباره، دهار، مغار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بغامه
تصویر بغامه
غول بیابانی، غولی که گمان می رود در بیابان باشد، شخص درشت، بدقواره و زشت، غول بیابان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبغاره
تصویر شبغاره
جایی در کوه و بیابان که گوسفندان هنگام شب در آنجا به سر می برند، جای خواب گوسفندان، شبگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغاره
تصویر اغاره
سرقت ادبی، غارت کردن، تاخت و تاراج کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژغاره
تصویر ژغاره
زغاره، نانی که از آرد ارزن تهیه می شد
فرهنگ فارسی عمید
(شَ رَ / رِ)
به معنی شبغاز وشبغازه است. (از برهان قاطع). رجوع به شبغاز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مغاره
تصویر مغاره
غار، غاری که در کوه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صغاره
تصویر صغاره
خردی خواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغاره
تصویر شغاره
سنگ آتشزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغاره
تصویر اغاره
غارت کردن، تاراج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بذاره
تصویر بذاره
از پارسی برزافشان
فرهنگ لغت هوشیار
ارزن گاورس، نانی که از ارزن پزند، گلوله خمیر. سرخیی که زنان بر لب مالند غازه گلگونه
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به بهار بهاری کشت بهاره. (مقابل کشت پاییزه)، گندم و غلات دیگر که در فصل بهار کارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغایه
تصویر بغایه
جسته خواسته پیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغاوه
تصویر بغاوه
نافرمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغامه
تصویر بغامه
غول غول بیابانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بساره
تصویر بساره
ایوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بصاره
تصویر بصاره
بینایی، بینادلی، گونه ای خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشاره
تصویر بشاره
مسرور شدن بچیزی، شاد شدن وشاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بگاره
تصویر بگاره
قسمی از قایق بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکاره
تصویر بکاره
دخترگی دوشیزگی ناسفتگی دخت مهری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیاره
تصویر بیاره
بوته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیغاره
تصویر بیغاره
سرزنش طعنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باغره
تصویر باغره
ورم غده ای در بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغاره
تصویر اغاره
((اِ رِ یا رَ))
تاراج کردن، غارت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بساره
تصویر بساره
((بَ یا بِ رِ))
ایوان، صفه، بارگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بغامه
تصویر بغامه
((بَ مِ))
غول، غول بیابانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهاره
تصویر بهاره
((بَ رِ))
کشت و زراعتی که در فصل بهار انجام می شود، شکوفه درخت به ویژه مرکبات
فرهنگ فارسی معین