جدول جو
جدول جو

معنی بعینه - جستجوی لغت در جدول جو

بعینه
(چُ دَ)
بعینه. بعینها. عیناً. بمعنی بحقیقت خود و ذات خود. این لفظ در تشبیهات مستعمل و گاهی با لفظ گویا نیز آرند و گاهی بدون با، هم استعمال یابد و این خالی از غرابت نیست. (آنندراج). بحقیقت خود و ذات خود. (غیاث). مأخوذ از تازی، بسیار شبیه و بسیار مانند و بدرستی و کاملاً و با دقت و حرف بحرف و لفظ بلفظ و کلمه بکلمه. (ناظم الاطباء). تمام چون او. با شباهتی تمام. راست. درست:
تو مرا مانی بعینه من ترا مانم همی
دشمن خویشیم هر دو دوستدار انجمن.
منوچهری.
چون چین گریبان عروسان بعینه
کز رشتۀ زر دوخته برگ گل تربر.
سوزنی.
بعینه مثل آن حریص محروم است
که بازمی نشناسد ز فربهی آماس.
سوزنی.
ذره چه سایه داردآن سایه ام بعینه
زرین رسن فرو کن وز چه مرا برآور.
خاقانی.
جهان پیمانه را ماند بعینه
که چون پر شد تهی گردد به هر بار.
خاقانی.
بعینه گفت کاین شکل جهانتاب
سواری بود کان شب دید در خواب.
نظامی.
بعینه درو صورت خویش دید
ولایت بدست بداندیش دید.
نظامی.
بعینه ز هر سو که برداشتند
نمایش یکی بود بگذاشتند.
نظامی.
خجسته کاغذی بگرفت در دست
بعینه صورت خسرو در او بست.
نظامی.
مثال نرگس رعنا بعینه گویی
که در چمن بتماشای لاله و نسرین.
سلمان ساوجی.
عروس غنچه رسید از حرم بطالع سعد
بعینه دل و دین می برد بوجه حسن.
حافظ.
هزار طعنه ز کج فطرتان کشی تو مسیح
بعینه رقم انتخاب را مانی.
مسیح کاشی (از آنندراج).
این جبه سفیدان که سراپای یخ اند
در مزرع کائنات بی پر ملخ اند
از حله نشینی همه سرمست غرور
این قوم بعینه کمانهای شخ اند.
ملاطاهر فریدون (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بعینه
درست مانند به زاد خود کت و مت روی زشت آن بد اختر نحس و شوم - راست گویم کت و مت ماند به بوم عینا بحقیقت خود براست خود درست مانند: چشم از دست رفته گشته درست شد بعینه چنانکه بود نخست. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
بعینه
عین
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهینه
تصویر بهینه
(دخترانه)
بهترین، خوبترین
فرهنگ نامهای ایرانی
(چَ دَ)
بعینه. عیناً. رجوع به بعینه شود: فتح و ظفرما را بوده لشکر اعدا مقهور و مکسور شوند و حال بعینها همان بود مگر آنکه شهزاده زود بصلح درآید و راضی شد. (تاریخ غازانی چ 1358 هجری قمری انگلستان ص 63)
لغت نامه دهخدا
تصویری از معینه
تصویر معینه
معینه در فارسی مونث معین بنگرید به معین مونث معین: (امور معینه)
فرهنگ لغت هوشیار
نام است برای لعین گجسته نفرین شده مونث لعین: زمانه گنده پیری سالخورده است بپرهیز ای برادر، زین لعینه. (ناصر خسرو لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
هودج کجاوه، زن مادام که در هودج باشد جمع ظعائن اظعان ظعن. زن شویدار، زن هودگ سوار، هودگ (هودج تازی گشته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
گزیده و انتخاب شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برینه
تصویر برینه
سوراخ (عموما)، سوراخ تنور (خصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار
مونث بائن: و چاه ژرف، برگزیده کالا، پیشکشی ارمغان زن به مرد هنگام زناشویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعیده
تصویر بعیده
مونث بعید دور: مسافات بعیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعینها
تصویر بعینها
عیناً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برینه
تصویر برینه
((بِ نَ))
سوراخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
((بِ نِ))
بهین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظعینه
تصویر ظعینه
((ظَ نَ یا نِ))
هودج، کجاوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
اپتیمام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
Optimal, Optimally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
optimal, de manière optimale
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
optimaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
최적의 , 최적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
最適の , 最適に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
אופטימלי , באופן מיטבי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
सर्वोत्तम , इष्टतम रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
optimal, secara optimal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
ที่ดีที่สุด , อย่างเหมาะสมที่สุด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
оптимальный , оптимально
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
optimal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
óptimo, óptimamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
ottimale, ottimamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
ótimo, de forma ótima
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
最佳的 , 最优地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
optymalny, optymalnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
оптимальний , оптимально
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
optimal, en iyi şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی