جدول جو
جدول جو

معنی بعمد - جستجوی لغت در جدول جو

بعمد
ارادی، بمیل، عمداً
تصویری از بعمد
تصویر بعمد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بعمد عمدا از روی قصد. توضیح لغه باید (بعمد) یا (عمدا) استعمال شود ولی فصحای ایران (بعمدا) استعمال کرده اند: (گفتی که شاه زنگ یکی سبرچادری بردختران خویش بعمدا بگسترید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعید
تصویر بعید
دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعاد
تصویر بعاد
فریه (لعنت) نفرین دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعید
تصویر بعید
دور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعمد
تصویر تعمد
به عمد کردن، قصد کاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعید
تصویر بعید
دارای احتمال کم مثلاً بعید می دانم دوباره پیدایش شود، دور، با فاصلۀ زیاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعمد
تصویر تعمد
از روی عمد و قصد کاری کردن، با علم و اراده به کاری اقدام کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معمد
تصویر معمد
تراز یاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعید
تصویر بعید
((بَ))
دور، بیگانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعمد
تصویر تعمد
((تَ عَ مُّ))
از روی عمد کاری را انجام دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بعد
تصویر بعد
پس، ضد قبل، سپس دوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعد
تصویر بعد
پس، آینده، فرامون، دیگر، سویگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمد
تصویر عمد
قصد کردن، آهنگ کاری کردن، ویژگی عملی که با قصد و نیت انجام شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بعد
تصویر بعد
دوری، در ریاضیات هر یک از عرض، طول و عمق جسمی، در موسیقی فاصلۀ بین نت ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمد
تصویر عمد
چوب های به هم بسته که با آن از دریا و نهر عبور می کنند
نوعی قایق که با تنه و شاخه های درخت درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمد
تصویر عمد
کوشش، بطور جد و یقین قصد داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعد
تصویر بعد
((بَ))
پس، سپس، به غیر از، به جز، پس از، از نود و بوقی پس از مدت های طولانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بعد
تصویر بعد
((بُ))
دوری، جدایی، طول، عرض وعمق یا ارتفاع جسم، رأی، حزم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمد
تصویر عمد
((عَ مْ دْ))
انجام دادن کاری با نیت و قصد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمد
تصویر عمد
((عَ مَ))
نوعی قایق که از تنه درخت و ریسمان می ساختند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بعد
تصویر بعد
پس، سپس
فرهنگ فارسی عمید