جدول جو
جدول جو

معنی بعذاره - جستجوی لغت در جدول جو

بعذاره
جنباندن، لرزاندن
تصویری از بعذاره
تصویر بعذاره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بعذارت
تصویر بعذارت
جنباندن، لرزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بذاره
تصویر بذاره
از پارسی برزافشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برواره
تصویر برواره
بالای حجره، تاقچه بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعلاوه
تصویر بعلاوه
باضافه علاوه برین. علاوه بر، اضافه بر، بعلاوه، باضافه، افزون بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنجاره
تصویر بنجاره
فروشنده غله برای اردو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیچاره
تصویر بیچاره
عاجز درمانده، بیعلاج بیدرمان، محتاج نیازمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیواره
تصویر بیواره
درمانده و بیچاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکاره
تصویر بیکاره
بیکار، بیهنر، ولگرد، بیفایده بیسود بیمصرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیغاره
تصویر بیغاره
سرزنش طعنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیچاره
تصویر بیچاره
مفلوک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برباره
تصویر برباره
حجره ای که بالای حجره دیگر باشد بالا خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعراره
تصویر سعراره
تبا شیر تازی آن طبا شیراست سپیده دمان را بدان مانند کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکاره
تصویر بیکاره
بیکار، بی هنر، ولگرد، بی فایده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیواره
تصویر بیواره
غریب، برای مثال بدو گفت کز خانه آواره ام / ز ایران یکی مرد بیواره ام (اسدی - ۲۱۰)، بی کس، تنها، بیچاره، درمانده، بیگانه، ناشناس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برواره
تصویر برواره
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، بروار، غرفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیچاره
تصویر بیچاره
درمانده، فرومانده، عاجز، بی درمان، ناگزیر، بینوا، مستمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برواره
تصویر برواره
((بَ رِ))
بالاخانه
فرهنگ فارسی معین
((بِ عَ وِ))
نام نشانه ای به شکل + که نشان می دهد کمیت های دو طرف آن با یکدیگر جمع می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بعلاوه
تصویر بعلاوه
افزون بر این، از این گذشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدکاره
تصویر بدکاره
((~. رِ))
آن که مرتکب کارهای بد شود، بدکردار، شریر، موذی، فاسق، زناکار، روسپی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیچاره
تصویر بیچاره
((رِ))
شخصی که دچار وضع بدی شده است، شخص ناتوان و درمانده، بی نوا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیواره
تصویر بیواره
((رِ))
بی کس، غریب، بی قدر، بی اعتبار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیغاره
تصویر بیغاره
((بِ رِ))
سرزنش، طعنه، بیغار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بتیاره
تصویر بتیاره
پتیاره، زن بدکار ،پتیارک، پتیار
زشت و مهیب
بدکار
بلا، آشوب
آسیب، آفت
در آیین زردشتی مخلوق اهریمنی که در پی آزار مردم یا تباه ساختن چیزهای خوب و آثار نیکو است، دیو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیغاره
تصویر بیغاره
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، تفش، سرکوفت، نکوهش، سرزنش، پیغاره، تفشه، عتیب، زاغ پا، سراکوفت، طعنه، بیغار، تفشل، ملامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیاره
تصویر بیاره
(پسرانه)
نام روستایی (نگارش کردی: بیاره)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بساره
تصویر بساره
ایوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بصاره
تصویر بصاره
بینایی، بینادلی، گونه ای خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشاره
تصویر بشاره
مسرور شدن بچیزی، شاد شدن وشاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بگاره
تصویر بگاره
قسمی از قایق بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکاره
تصویر بکاره
دخترگی دوشیزگی ناسفتگی دخت مهری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیاره
تصویر بیاره
بوته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیذار
تصویر بیذار
بسیارگویی، شل زبان ول زبان، ولگسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعاره
تصویر دعاره
پلیدی، بدی آزار رسانی، جهمرزی (زنا)
فرهنگ لغت هوشیار