جدول جو
جدول جو

معنی بدکاره

بدکاره((~. رِ))
آن که مرتکب کارهای بد شود، بدکردار، شریر، موذی، فاسق، زناکار، روسپی
تصویری از بدکاره
تصویر بدکاره
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بدکاره

بدکاره

بدکاره
بدعمل (زن). زن تباهکار. زانیه. هرزه. فاجر. (یادداشت مؤلف) : زاهد... خانه زن بدکاره ای مهمان شد. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا

بد کاره

بد کاره
آنکه مرتکب کارهای بد شود بد کردار بد عمل بد فعل بدفعال، شریر موذی، فاسق فاجر زنا کار لواط کننده
فرهنگ لغت هوشیار

جدکاره

جدکاره
رای ها و اندیشه های مختلف، تدبیرها و روش های مختلف، برای مِثال جهانیان را دیدم بسی ز هر مذهب / بسی بدیدم از گونه گونه جدکاره (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۶)
جدکاره
فرهنگ فارسی عمید

جدکاره

جدکاره
رأی های مختلف، تدبیرهای گوناگون، روش های متعدد، جگاره
جدکاره
فرهنگ فارسی معین

باکاره

باکاره
کارآمد. کسی که هر کاری از وی ساخته باشد. برابر بیکاره. (ناظم الاطباء). اکاره (در تداول مردم قزوین)
لغت نامه دهخدا