جدول جو
جدول جو

معنی بطیخ - جستجوی لغت در جدول جو

بطیخ
خربزه، هندوانه، کدو
تصویری از بطیخ
تصویر بطیخ
فرهنگ فارسی عمید
بطیخ(بِطْ طی)
صاحب قاموس گوید هرچه بر روی زمین پهن شود. (آنندراج). هرچیز شبیه بخربزه: و ان اخرج شحمه (شحم الحنظل) من بطیخه نقصت قوته سریعاً. (ابن البیطار). کدو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نوعی از کدو (یقطین) است که بالارونده نیست ولی مانند رشته هایی بر زمین گسترده شود. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
بطیخ
خربزه، هندوانه، کدو
تصویری از بطیخ
تصویر بطیخ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بایخ
تصویر بایخ
(دخترانه)
پایداری، ارزش، قدر (نگارش کردی: بایهخ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طبیخ
تصویر طبیخ
هر چیز پخته شده مانند غذا، آجر و گچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بطین
تصویر بطین
بزرگ شکم، ویژگی مردی که شکمش بزرگ باشد
فرهنگ فارسی عمید
(بُ طَ)
تصغیر بطن. (غیاث). مصغر بطن. (ناظم الاطباء). معنی بطین شکمک بود. (التفهیم). شکم کوچک.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام رودی است به جزیره. (منتهی الارب). نام رودی است در رقه. (از معجم البلدان و مراصد). و رجوع به همین مآخذ شود. ج، بلخ، بلخ، ابالخ، بلخیات، بلائخ. (منتهی الارب) (ذیل اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
بطرخه. ج، بطارخ از ایتالیایی بوترقه تخم ماهی نمک سود. (دزی ج 1 ص 94) ، پیمانۀ عرق معادل تقریبی یک پنت. (دزی ج 1 ص 94)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
شکسته پشت. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد از قاموس)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
پشت و ظهر، وگویند پشت منحنی و خمیده. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
شگفت و دروغ، یقال جاء بامر بطیط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). عجب. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
سخت گیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). بطّاش : به ترانۀ... نواپرداز گشته بطیش و بطش، بطیش، نطش سریع آغاز کردند... (درۀ نادره چ 1341 هجری شمسی انجمن آثار ملی ص 430).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
سست رو. ج، بطاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درنگ کننده و آهسته. (آنندراج) (غیاث) (فرهنگ نظام) (از مهذب الاسماء). آهسته و سست و کند. (ناظم الاطباء). مقابل تند و سریع:...طایفۀ حکماء هندوستان در فضایل بزرجمهر سخن می گفتند به آخر جز این عیبش ندانستند که در سخن بطی ٔ است یعنی درنگ بسیار میکند. (گلستان).
- بطی ءالانتقال، دیرفهم. کندفهم. دیریاب. کم هوش. کودن. (واژه های نو فرهنگستان ایران). دیریافت. مقابل سریعالانتقال.
- بطی ءالانزال، دیرانزال.
- بطی ٔ الانهضام، بطی ءالهضم، دیرگوار. ثقیل. سنگین. ناگوار. دژگوارد. بدگوار.
- بطی ءالحرکه، کسی که به آرامی حرکت کند. (ناظم الاطباء). آنکه به آهستگی حرکت نماید. (آنندراج).
- بطی ءالسیر، کندرو. گران رفتار. گران رو. مقابل سریعالسیر. تندرو.
- بطی ءالعمل، کندکار.
- بطی ءالهضم، دیرهضم. رجوع به بطی ءالانهضام شود.
- بطی ٔ شدن، کند شدن. (ناظم الاطباء). آهسته شدن. مقابل تند شدن. سریع گشتن
لغت نامه دهخدا
(بَ)
کفانیده و شکافته شده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مبطور. مشقوق. کفیده.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
کلان شکم. (منتهی الارب). کلان شکم، یقال: رجل بطین. (ناظم الاطباء). شکم آور. (مهذب الاسماء). شخص بزرگ شکم. (فرهنگ نظام). بزرگ شکم. (آنندراج) (غیاث) ، گرانی ابر از باران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، رخت جهاز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جهاز. (اقرب الموارد) ، متاع. (اقرب الموارد) ، متاع افتادۀ روز غارت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، القی علیه بعاعه، ای نفسه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، القی السحاب بعاعه، همه باران خود را ریخت آن ابر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِ تَ)
آلوده شدن. (تاج المصادر بیهقی). به زشتی آلوده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طِبْ بی)
خربزه (لغه فی البطیخ). (منتهی الارب) (آنندراج). بطّیخ
لغت نامه دهخدا
(لِطْ طی)
گول. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِطْ طی خَ)
یکی بطیخ. (منتهی الارب). واحد بطیخ. (ناظم الاطباء). خربزه. ج، بطاطیخ، یوم بعاث، روزجنگ اوس و خزرج. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). موضعی است نزدیک مدینه که در آنجا میان اوس و خزرج جنگی عظیم واقع شده بود و آن روز جنگ را یوم بعاث گویند. (آنندراج). جنگی است میان اوس و خزرج در جاهلیت. (از مجمع الامثال میدانی). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
(بِطْ طی)
نسبتی است به بطیخ که خربزه باشد. (سمعانی).
لغت نامه دهخدا
(مُ طَیْ یَ)
تباه و ردی. (آنندراج) (ناظم الاطباء). فاسد. (اقرب الموارد). و رجوع به مطیح شود، چیز قطران مالیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بطی
تصویر بطی
کند درنگین آهسته کند آهسته مقابل سریع تند، سست رو، درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیخ
تصویر بیخ
ریشه و اصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبیخ
تصویر طبیخ
پخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطیخ
تصویر تطیخ
آلایش زشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدیخ
تصویر بدیخ
والا پایگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطیش
تصویر بطیش
سخت گیر، تازنده تازان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطیط
تصویر بطیط
شگفت، دروغ، نیم موزه، جسک (بلا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطین
تصویر بطین
مرد شکم بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطیخه
تصویر بطیخه
واحد بطیخ یک دانه خربزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطیخی
تصویر بطیخی
خربزه فروش تره بار فروش خربزه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطین
تصویر بطین
((بِ))
آن که شکمش بزرگ باشد، بزرگ شکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بطیء
تصویر بطیء
((بَ))
کند، آهسته
فرهنگ فارسی معین
مطبوخ
متضاد: حاضری
فرهنگ واژه مترادف متضاد