- بطه
- پارسی تازی شده بتک: آوندی به ریخت بت، خم روغن
معنی بطه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گولی شور مغزی، سرما خوردگی
آرزو بردن به نیکویی حال کسی، آرزوی نعمت و سعادت دیگران را داشتن بدون آرزو کردن زوال نعمت و سعادت آنان، در فقه و حقوق حفظ مال صغیر توسط قیّم
تازگی، ترس جوانمرگی
آرزو بردن به نیکویی حال کسی بی آنکه زوال آن از او خواهد، رشک نمودن، نیکویی احوال
چایمان سرماخوردگی، سرفه خوز
اکلیل الملک
پهنی فراخی گشادگی
خطا، جرم
کند درنگین آهسته کند آهسته مقابل سریع تند، سست رو، درنگ کننده
درنگی وآهستگی، گرانی
سیری پری شکم سیری، خودپسندی فیریدگی
شکم درون چیزی
پیوند زدن
زن دلیر وشجاع ودلاور
دلاور وبا قدرت ناچیز وفاسد گشتن چیزی ناچیز وفاسد گشتن چیزی
واژه پارسی است و باید بتک نوشته شود: جامی کوچک همانند بتی کوچک مرغابی کوچک، صراحی شراب جامی که بشکل بط ساخته شده باشد
حمله کردن وسخت گرفتن به کسی
بچه گوسفند تا قبل ازشش ماهگی آراسته ونیکو آراسته ونیکو
سخت شادی نمودن
برز بالا کواس (خصلت برهان)
تری، نمناکی، رطوبت، طراوت جوانی کلمه جواب، آری کلمه جواب، آری
بوقت بموقع مقابل بیگاه، صبح زود هنگام فجر. یا بگاه تر. زودتر
دریدن و پاره کردن، مکه معظمه
پاره ای از زمین گروه پراکنده
پشه یک پشه گاو تخمی گاونری که از آن برای تولید مثل استفاده میکنند
کدام، بکدام فرزند، کودک
سنگ درازی که بدان داروها سایند مقمع. بوته
پارسی تازی گشته پیه نادان
شهوت، آب نشاط، نکاح
نهان، درون
بود خوش، بوی بد، بوی پشگل آهو بوی پشکل، بوی بد
پارسی تازی شده بوته
هندی تازی گشته بهت شیر برنج