جدول جو
جدول جو

معنی بطلمیوس - جستجوی لغت در جدول جو

بطلمیوس
(بَ لَ)
بطلیموس مأخوذ از یونانی، چهارده نفر از پادشاهان مصررا گویند که پس از مرگ اسکندر فیلفوس مقدونیایی در آن مملکت سلطنت کردند. (ناظم الاطباء). (ج، بطالسه). این لقب در مصر بخلفای اسکندر مقدونی داده شد و نام شش نفر از بطالسه در کتاب مقدس مذکور است. (از قاموس کتاب مقدس). نام سلاله ای است که از سرداران اسکندر و از اهالی مقدونیه بود و بعد از اسکندر 14 تن از آنان در مصر حکومت کردند و بنام بطالسه شهرت یافتند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2) ، اثر کردن بیماری در باطن کسی: بطنه الداء و به. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دردمندشکم شدن. (منتهی الارب). دردمند شدن شکم کسی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فعل آن مجهول آید، درون و خاصۀ کسی شدن: بطن من فلان و به. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). از خواص کسی شدن. (از اقرب الموارد) ، بر شکم کسی زدن، بطنه و له بطناً. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برشکم زدن. (آنندراج) ، درون وادی درآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در بطن وادی شدن. (تاج المصادر بیهقی). داخل شدن در وادی. (از اقرب الموارد) ، درون و حقیقت چیزی شناختن، یقال: بطنت الخبر، ای عرفت باطنه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اندرون کار بدانستن. (تاج المصادر بیهقی). شناختن باطن امری. (از اقرب الموارد). درون چیزی شناختن. (آنندراج) ، لایی انداختن. بکار کردن لایی: بطن بقطن. (دزی ج 1 ص 96) ، آستر کردن: بطن بفروه. (دزی ج 1 ص 96) ، آستری از پوست کردن برای زینت. (دزی ج 1 ص 96)
لغت نامه دهخدا
بطلمیوس
(بَ لَ)
بطلیموس. روشنایی. (از برهان) (آنندراج). معناه الحربی. (آثار الباقیۀ بیرونی چ ساخائو ص 30 س 21 از یادداشت مؤلف) ، شکم. (ناظم الاطباء) :
یونان که بود مادر یونس ز بطن حوت
یادی نکرد و کرد ز عصمت جهان بخود
تا تازه کرد یاد اوایل بدین خویش
تا زنده کرد مذهب یونانیان بخود.
دقیقی.
جهان را اولین بطنی زمی بود
زمین را آخرین بطن آدمی بود.
نظامی.
بعصیان مبتلا گردد که بطن و فرج توأمند. (گلستان).
- عبدالبطن، بندۀ شکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (دزی ج 1 ص 97). شکم پرست. (دزی ج 1 ص 97) (ناظم الاطباء).
، شکم هرچیز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، درون چیزی. ج، بطنان. (آنندراج). جوف هر چیزی. (از اقرب الموارد). اندرون. نهان:
روان خمر و چنگ اوفتاده نگون
شده بط ز بطن خود آغشته خون.
سعدی (بوستان).
- القت الدجاجه ذابطنها، تخم نهاد آن مرغ. (ناظم الاطباء). بیضه نهادن ماکیان. (منتهی الارب). فی المثل: الذئب یغبط بذی بطنه لانه لایظن به الجوع ابداً و انما یظن به البطنه لعدوه علی الناس و الماشیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). این مثل را برای کسی آورند که حال وی بظاهر نیک و در باطن بد باشد. (از اقرب الموارد).
- القت المراه ذابطنها، یعنی زاد آنرا. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
- بطن بلد، درون شهر.
- بطن سماء، آن سوی آسمان که با ما دارد. (مهذب الاسماء).
- بطن مکه، اندرون مکه. (مهذب الاسماء) : و هوالذی کف ایدیهم عنکم و ایدیکم عنهم ببطن مکه. (قرآن 24/48) ، واوست آنکه بازداشته دستهای آنها را از شما و دستهای شما را از آنها در وادی مکه. (از تفسیر ابوالفتوح رازی). و رجوع به امتاع الاسماع ص 295 شود.
- بطن وادی، اندرون کوه. (از آنندراج).
- ذوالبطن، پلیدی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).
- صاحت عصافیر بطنه، یعنی گرسنه شد (از اقرب الموارد).
- طلب بطن الارض، خواستن خود را در عمق زمین پنهان کردن. (دزی ج 1 ص 97).
- فی بطن السوق، مرکز. مرکز بازار. (دزی ج 1 ص 97).
، گروه کمتر از قبیله یا کمتر از فخذ و زاید از عماره. ج، ابطن و بطون. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). قبیلۀ کوچک. (فرهنگ نظام). قبیله. (مؤید الفضلاء) (مهذب الاسماء). قبیلۀ خرد. (آنندراج). دسته ای از مردم کوچکتر از عماره. ج، بطون. (مفاتیح). کمتر از قبیله. (از اقرب الموارد). قسمت کوچکتر از عماره و آن کوچکتر از فصیله و آن کوچکتر از قبیله و آن کوچکتر از شعب. (منتهی الارب)، نام یکی از طبقات ششگانه قوم تازی است. (سمعانی)، طبقۀ چهارم از طبقات انساب عرب و آن طبقه ای است که انساب عماره مانند بنی عبد مناف و بنی مخزوم در آن منقسم میشوند. ج، بطون و ابطن. (از صبح الاعشی ج 1 ص 309)، پشت و نسل عتربن حبیب، بطنی است از هوازن. (منتهی الارب). بنوعتود بطنی است از طی. (منتهی الارب). عجلان، بطنی است از انصار. (منتهی الارب) : اعیان هر دو بطن از بنی هاشم علویان و عباسیان برطاعت و متابعت وی بیارامیدند. (تاریخ بیهقی) .انوشروان با همه دلتنگی خرسند شد گفت چندین بطن بروزگار دراز برخیزد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 97). نسب ایشان. (اسماعیلیان شبانکاره) با بطنی میرود از فرزندان منوچهر سبط آفریدون. (همان کتاب ص 164). سه بطن از ایشان. (همان کتاب)، جانب درازتر پر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). سوی درازتر. (مهذب الاسماء). جانب درازی پر مرغ. (آنندراج). شق درازتر پر. ج، ابطن و بطون و بطنان. (از اقرب الموارد)، زمین مغاک. ج، بطنان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). زمین نشیب. ج، بطون. (مهذب الاسماء)، جنین. علوق. نطفه. (دزی ج 1 ص 96). نطفۀگیاه: ان ذابطن بنت خارجه اراها جاریه، کودک در شکم دختر خارجه (زوجه ام) یک دختر است و من آنرا از اینجا می بینم. (دزی ج 1 ص 7، 96)، مجموعۀ بچه هائی که ماده از یک شکم میزاید. (دزی ج 1 ص 97). چندقلو. (در تداول عوام).
- نفیسه من اول بطن، زنی که برای نخستین بار وضع حمل کند. (دزی ج 1 ص 97).
- هم من فرد بطن، بچه های یک شکم هستند. (دزی ج 1 ص 97).
، زمانی که از گیاهان (درختان میوه دار) سخن گویند، هر برداشت محصول را بطن نامند. (دزی ج 1 ص 97)، بطن، برای تمام آبهای زیرزمینی که در جهت جنوب بشمال جریان دارد بکار میرود. (دزی ج 1 ص 97)، قسمتی از زمین مابین نیل و سلسله جبال لیبی (آفریقا). (دزی ج 1 ص 97).
- بطن یا بطن محشی یا بطن خنزیر، رودۀ خوک که از گوشت پخته انباشته شده باشد. (دزی ج 1 ص 97). سوسیس (درتداول امروز).
- بطن الساق، پس زانو. (دزی ج 1 ص 97).
- بطن پیچیده گوش، گوش داخلی.
- بطن قلب، رجوع به ذیل قلب شود: و از اندرون دل دو گشادگی است فراخ، یکی از سوی راست و یکی از سوی چپ و طبیبان آنرا (هریک از آن دوگشادگی را) بطن القلب گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
- داءالبطن، جوع گاوی. جوع بقری. (دزی ج 1 ص 97).
- لبطن، سرنگون شدن. (دزی ج 1 ص 97 از نویری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ لَ سِ چَ دَ هَُ)
سزاریون. قیصریون. سزاریون پسر قیصر بود. از 42 تا 30 قبل از میلاد در مصر سلطنت کرد. (ناظم الاطباء). نام پادشاه چهاردهم از بطالسه و ملقب به سزاریون یا قیصریون بود. فرزند نامشروع قیصر و کلئوپاتر بود و در 42 قبل از میلاد از طرف حکومت روم به پادشاهی مصر نشانده شد و سپس بلقب خشک و خالی پادشاهی قناعت نمود و بدست اکتاویوس (اوگوست) پس از فتح اکتیوم کشته شد و حکومت بطالسۀ مصر منقرض گردید
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ سِ دَ هَُ)
اولت. از 47 تا 43 قبل از میلاد در مصر پادشاهی کرد. (از ناظم الاطباء). پادشاه سیزدهم از بطالسه است، پسر بطلمیوس یازدهم و بطفل ملقب شد. مصریان او را از مصر بیرون کردند و او با سفارش یومپه نزد گابی نیوس سردار رومی که در سوریه بود رفت تا با کمک او بمصر بازگردد و پول فراوان نیز همراه برد (در حدود دوازده هزار تالان) و موفق شد بمصر بازگردد. وی در یازده سالگی شوهر دوم کلئوپاتر شد و پس از چهار سال احتمالاً در اثر مسمومیت درگذشت. (از ایران باستان چ 2 جیبی ص 2291 و 2292 و قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ سِ سِوْوُ)
اورژت، اورگت، اورجت، بمعنی صاحب خیر، یا نیکوکار، محسن از 247 تا 222 قبل از میلاد زندگی میکرد. (ناظم الاطباء). بطلمیوس سوم پسر بطلمیوس دوم که به ایرجیتس ملقب بود و از سال 247 تا 222 قبل از میلاد سلطنت مینمود. وی لشکری سوق داده بقصد اخذ ارث خواهر خود بشام رفت زیرا که شوهرش وی را ترک نموده بقتل رسانیده بود. بنابراین شام را تا حدود انطاکیه و بابل مفتوح ساخت و قربانیهای بسیاری بر حسب شریعت یهود در اورشلیم تقدیم نمود و تماثیلی را که کمپایسیس آورده بود به مصر برد. (دانیال: 11:7، 9) (قاموس کتاب مقدس). وی معاصر تیرداد اشکانی است. او پیاده نظامی زبده جمع کرده بطرف آسیا، سوریه روانه شد این جنگ را در تاریخ جنگ سوم نامیده اند. (246-240 قبل از میلاد) در نتیجۀ این جنگ سلکوس کالی نیکوس دوم پادشاه سلوکی را شکست داد و سوریه و کیلیکیه و انطاکیه را ضمیمه مصر کرد و از فرات گذشت و بیشتر مستملکات سلوکی را تسخیر کرد. سنگی در نزدیکی سواکبن بدست آمده و خطوطی بر آن نوشته شده که راجع به این جنگ و مضمونش چنین است: ’او پیاده و اسب و بحریه و فیل های حبشی و فیل های سکنه تروگ لود (محلی است در کنار دریای احمر) که خود او و پدرش در این صفحات بدست آورده و برای جنگ تجهیز کرده بودند جمع کرده به آسیا رفت و تمام صفحات این طرف فرات را گرفت... بعد از فرات گذشته بین النهرین و شوش و پارس و ماد و تمام ولایات را تاباختر تسخیر کرد... و از راه کانالها قشون فرستاد...’ و بین النهرین و آسور و بابل را هم فتح کرد و ضمیمه متصرفات خود ساخت ولی بواسطۀ خراجهای گزاف که بر ملل تابعه تحمیل کرد و نیز شورشی که در مصر روی داد ناچار به این جنگ خاتمه داد و بیشتر فتوحات خود را از دست داده به مصر بازگشت و موافق عهد صلح چهارهزار تالان نقره و ظروف گرانبها به او رسید. گویند: در میان غنائمی که بدست وی افتاد نقاشیهای مقدس مصریان بود که کمبوجیه هخامنشی در زمان تسلط پارسیها بر مصر از این کشور برده بود و بطلمیوس سوم این اشیاء را به مصریها بازگردانید و از این جهت او را اورگت خواندند که بیونانی بمعنی نیکوکار است. وی سیرن را مصر بازگردانید در زمان بطلمیوس سوم مقدونیه از مصر شکست خورده و موقتاً سلطۀ بطالسه بر دریاها برقرار شد ولی در نیمۀ دوم سلطنت او مصر قدرت سابق خود را از دست داد و نفوذ مقدونیه در یونان بالا گرفت. (از ایران باستان چ 2، جیبی ص 2074، 2154، 2203 و 2204). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ سِ دَ هَُ)
اسکندر دوم، سوتر دوم. (پادشاه مصر، 80-79 قبل از میلاد) از 81 تا 80 قبل از میلاد سلطنت کرد. (از ناظم الاطباء). پس از فوت لاتیرا (81 قبل از میلاد) دختر او که زن اسکندر بود شش ماه امور دولت را اداره کرد و بعد ناپسری او که بطلمیوس دهم، اسکندر دوم نام داشت بسلطنت رسید. این پادشاه در جزیره گس بزرگ شده بود و چندی در دربار مهرداد ششم پنت اقامت داشت ولی بعد فرار کرده نزد سردار رومی سولاّ رفت و او به بطلمیوس دهم نصیحت کرد با زن پدر خود که ملکه بود ازدواج کند. این ازدواج بسیار شوم بود زیرا پس از ازدواج زنش را کشت و بر اثر این حادثه مردم بر او شوریده وی را کشتند. (از ایران باستان چ 2جیبی ص 2158). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ سِ دُوْ وُ)
فیلادف. فیلادلفوس. قفطی کلمه را بمعنی محب الاخ، برادر دوست آورده است. (283-246 قبل از میلاد) ، این نسبت را به کنایه به وی دادند زیرا از برادران نفرت داشت، عده ای را کشت و برخی را تبعید کرد. از 285 تا 247 قبل از میلاد سلطنت نمود و مروج ادبیات و مقنن قوانین عالیه بود. (از ناظم الاطباء). بطلمیوس فیلادلفوس پسر بطلمیوس اول از سال 285 تا 247 قبل از میلاد سلطنت نمود و دخترش بر نیکی بانطیوخس ثانی که شهریار سوریه بود داده شد. (دانیال 11:6). و این بطلمیوس همان است که کتاب خانه معروفی در اسکندریه برپا نموده از مشاهیر دانشمندان مثل تیوکریتس شاعر و افکلیدس مهندس و اراتس منجم و غیره را بدانجا برد. گویند اول کسی که بانی ترجمه هفتاد شد (هفتاد کرد = سبعینیه) او بود و مردمان از مشرق و مغرب در آنجا فراهم آورد و حکمت یهود را با فلسفۀ یونانیان جمع نمود خلاصه کوشش و مساعی او را در تواریخ یهود و مسیحی تأثیر عظیمی بود. (قاموس کتاب مقدس). پسر بطلمیوس اول لاگس بود و بجای پدر نشست و او را از جهت اینکه با خواهرش ازدواج کرد فیلادلف بمعنی محب خواهر نامیدند. پدرش او را خوب تربیت کرده بود ولی او پادشاهی نازپرورده و در عین حال شقی بود. او خواست تمام قسمت های آسیای صغیر را تصاحب کند و لشکری به آن طرف فرستاد. آن تیوخوس بموقع درصدد دفاع از مستملکات خود برنیامد ولی مهرداد سپاهی از گالی ها آراسته مصریها را شکست داد و کشتی های آنها را خراب کرده لنگرهای کشتی ها را بیادگار این فتح برگرفت در سیاست خارجی هیچگاه بجنگ متوسل نمیشد و سعی داشت با دخالتهای بموقع و مذاکرات ماهرانه مقاصد خود را انجام دهد. او فنیقیه، لیکیه و کاریه را حفظ و در کارهای یونان دخالت کرد تا از بزرگ شدن مقدونیه ممانعت کند. با روم روابط تجاری برقرار کرد و مواد خام از روم به مصر می آورد و در کارخانه های مصر مصرف میکرد. دربار او مجمع علما و دانشمندان بود و علاقۀ زیادی بکتاب و علوم طبیعی داشت و آنها را ترویج میکرد و فرمان داد تا کتب و تواریخ تمام ملل بزبان یونانی ترجمه کنند و بقصد ترجمه کتب مقدس بنی اسرائیل بیونانی انجمنی مرکب از هفتاد تن تشکیل داد. در زمان او کتابهای کتاب خانه اسکندریه بقدری زیاد شد که کتاب خانه جدیدی در موزه بنا کردند. وی بترقی علم هیئت و فن دریانوردی همت گماشت. کانالی را که از رود نیل به بحر احمر ایجاد شده بودتعمیر و اصلاح کرد. لنگرگاههای بسیار بوجود آورد و بلاد و قصبات زیاد بنا کرد که آنها را بنام او فیلادلفیا نامیدند و به امر او در جهات نوبیه وادی نیل اکتشافاتی بعمل آوردند و به اتفاق رومیان از تجاوزات تیوخوس جلوگیری کرد. دختر او را که زن نتیوخوس دوم سلوکی بود کشت و این امر باعث بروز جنگی شد که در زمان خلف او شروع گردید و خاتمه یافت. (از ایران باستان چ 2، جیبی ص 2062، 2153، 2154، 2203 و 2603 و قاموس الاعلام ترکی ج 2). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ص 215 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ سِ دَ دَ هَُ)
برنیس سوم. اسکندر دوم (80 قبل از میلاد) (51-49 قبل از میلاد). از 51 تا 48 قبل از میلاد سلطنت کرد. (از ناظم الاطباء). پادشاه دوازدهم بطالسه و پسر پادشاه یازدهم است. در موقع وفات پدرش بسیزده سالگی بتخت پادشاهی جلوس کرد و با خواهر 17سالۀ خود کلئوپاتر ازدواج کرد و این خانم در نظر داشت با قدرت و نفوذ تام سروری نماید. قیم های شوهرش در نتیجۀ توطئه و افساد وی اورا تبعید کردند. پادشاه جوان در اثر تحریک و تشویق قیم ها، پومپسوس سردار معروف رومی را که به مصر ملتجی شده بود بقتل رسانید و در نتیجۀ اغتشاش در حین فرار در رود نیل غرق شد (48 قبل از میلاد). و بنا بروایتی بسبب جنایات زیاد بقتل رسید. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ سِ چَ/ چِ رُ)
فیلوپاتر زیرا وی متهم به مسموم ساختن پدر بود و از این رو به طنز وی را فیلوپاتر (محب الاب، پدر دوست) ملقب کردند. از 222 تا 205 قبل از میلاد میزیسته. (از ناظم الاطباء). بطلمیوس چهارم پسر بطلمیوس سوم که به فیلوپاتور ملقب بود و از سال 222 تا 205 قبل از میلاد سلطنت مینمود. وی در رافیا که در نزدیکی غزه است لشکر انطیوخس کبیر را منهزم ساخت و قربانیهای زیادبشکرانۀ این موهبت در هیکل اورشلیم تقدیم نمود لکن چون خواست که بقدس الاقداس درآید بفلج مبتلا گردید. (قاموس کتاب مقدس). محب الاب که بنی اسرائیل را مدتی برده کرد و از فلسطین بجانب یونان برد و پس از آن رها کرد و آلات زرین داد تا بر آسمان بیت المقدس بیاویزندو در روزگار او ملک شام انطیاخوس بود و شهر انطاکیه وی کرد و آن شهر بدو باز خوانند و این بطلمیوس بکارزار او رفت و او را بکشت. (مجمل التواریخ و القصص چ 1ص 126). پس از بطلمیوس سوم بتخت نشست. (221-204 قبل از میلاد). در این زمان دولت بطالسه نیمی از قدرت خود را از دست داد وی پادشاهی بود عیاش و دائم الخمر و چنانکه نوشته اند وقتی هوشیار بود که برای مراسم آداب مذهبی حاضر میشد. از این رو او را تری فن نامیدند که بمعنی سست یا گرم و نرم است. در زمان او معشوقه اش آگاتوکله نفوذی زیاد در امور دولتی داشت و بعد از او زنان بدعمل بر او مسلط بودند. در این زمان سوریه قوت گرفت و مصر چند شهر در آنجا از دست داد (صور و غیره). فلسطین نیز از مصر جدا شد و در این زمان دولت بطالسه دریونان با مقدونیه ضدیت میکرد تا بجنگ فیلیپ پادشاه مقدونیه با اتولیان یونانی خاتمه دهد. از کارهای این پادشاه معبدی است که برای هومر شاعر حماسی معروف یونان ساخته است. (از ایران باستان چ 2 جیبی ص 2155)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ سِ)
لقبی بوده که به دانشمند بزرگ بقصد بزرگ داشت و تجلیل اطلاق میشده چنانکه خاقانی در شعر زیر خود را بدان ستاید:
مرا خوانند بطلمیوس ثانی
مرا دانند فیلافوس والا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ سِ غَ)
از فلاسفۀ طبیعین و از اوست: کتاب اخبار ارسطالیس و وفاته و مراتب کتبه. (ابن الندیم). قفطی گوید: این بطلمیوس مؤلف مجسطی نیست و از مردم روم و از طرفداران ارسطو است. و او راست کتاب اخبار ارسطوطالیس و وفاته و مراتب کتبه. (یادداشت بخط مؤلف). و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی و فهرست عیون الانباء شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ سِ)
لقب ابوعلی بن هیثم. رجوع به ابن هیثم و تتمۀ صوان الحکمه ص 77، و روضات الجنات چ 1 ص 134 شود، دانه ای است مانند عدس. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ سِ پَ جُ)
اپیفان. اپیفانیس، بمعنی ماجد، با افتخار (203-181 ق. م). از 205 تا 181م. زندگی میکرد. (از ناظم الاطباء). بطلمیوس پنجم که به ابی فانیس ملقب بود و از سال 305-181 قبل از میلاد سلطنت مینمود و چون پدرش درگذشت وی پنجساله بود و در زمان طفولیت او انطیوخس کبیر بقاع و فینیقیه و یهودیه را مفتوح ساخت و جمع کثیری از یهود که نسبت بسلسلۀ بطالسه امین بودند به مصر فرار کردند و رئیس کهنه در آنجا هیکلی در لیونتوپولس بساخت از آن پس رومانیان بطلمیوس و انطیوخس را صلح دادند لکن بعد از آن قوت مصر مجموع گردید. (دانیال 11:13، 17) (قاموس کتاب مقدس). پس از بطلمیوس چهارم بتخت نشست (204-181 قبل از میلاد) چون صغیر بود قیم اوآگاتوکله خواست تاج و تخت را تصاحب کند ولی موفق نشد. بعد ته له پولم نامی، اگرچه بمقام نیابت سلطنت رسید ولی بهره مندی نداشت این بطلمیوس آلت دست وزرای خود بود و در زمان او دولت مصر ضعیف شد، تراکیه، فنیقیه و سل سوریه از مصر جدا شد. رومیان بحمایت او آمدند و او کلئوپاتر دختر آنتی خوس سلوکی را بزنی گرفت. کاهنان مصری از اینجهت که در زمان این پادشاه از دادن مالیات معاف شده بودند و او توجهی بمذهب آنها داشت از او حمایت میکردند. وی در سیاست خارجی برومیها کمک میکرد چنانکه در جنگ روم با آنتی خوس سلوکی و اتولیان، با رومیها همراهی کرد. وی بوسیله زهر مسموم شده درگذشت. (از ایران باستان چ 2 جیبی ص 2155) ، بندۀ شکم و عبدالبطن. (ناظم الاطباء). بندۀ شکم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مرد شکم پرست که از خوردن سیر نگردد. (آنندراج) ، کفش چوبی. (دزی ج 1 ص 97) ، بسیارخوار کلان شکم. ج، بطان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ سِ اَوْوَ)
سوتر. لاگس. لاگوش، لاغوس ملقب به مخلص. نام پادشاهی. (برهان) (آنندراج). از 323 تا 285ق. م. در مصر سلطنت کرد و پس از مرگ اسکندر بر تخت پادشاهی این مملکت عروج کرد و بانی سلطنت طایفۀ بطلمیوس گردید. (ناظم الاطباء). بطلمیوس سوتر، یعنی مخلص که از سنه 323 تا 285 قبل از میلاد سلطنت مینمود و او پسر حرام زاده بود که برای فیلپس تولد یافت و اولین سلسلۀ ملوک بطالسه است که در عساکر اسکندر خدمت نموده مصر را در سال 323 قبل از میلاد مفتوح ساخت و در سال 321 قبل از میلاد بر پردکس و در سال 310 قبل از میلاد بر آنتی جونس غالب آمد و در سال 320 قبل از میلاد بفلسطین رفت و اورشلیم را در روز سبت محاصره نموده مفتوح ساخت و قدری از یهود را اسیر کرده با خود بمصر برد لکن با ایشان نیک رفتاری نموده آنها را سبب آبادی مملکتش گردانید و گمان میرود که همان پادشاه جنوب باشد که در دانیال 11:5 مذکور است. (قاموس کتاب مقدس). بطلمیوس بن ارغوش و اولین مرد بود که بر یونان و مصر و بهری از مغرب 17 سال بطلمیوسی کرد. (ازمجمل التواریخ و القصص چ 1318 هجری شمسی کلاله خاور ص 125، 126). پسر لاگوس، یکی از چهارتن دوستان اسکندر و قرابتی نزدیک با وی داشت و بعضی میگفتند که او پسر نامشروع فیلیپ دوم پسر اسکندر و از مادری است که زن غیرعقدی پادشاه مزبور بوده. بطلمیوس ظاهری ساده داشت، شجاعتش در جنگها با مهارتش در امور ایام صلح مقابله میکرد. پس از فوت اسکندر و روی کار آمدن پردیکاس نایب السلطنه و تقسیم اولی و ثانوی ممالک اسکندر بین سرداران، مصر به او رسید واو توانست این مملکت را حفظ کرده در آن سلطنت کند. سلسلۀ او و اعقابش را در تاریخ لاژید نامیده اند که در اصل لاگید است (زیرا بطلمیوس اول صاحب مصر پسر لاگس بود و گاف یونانی در زبان فرانسوی به ’ژ’ تبدیل مییابد). اسکندریه در زمان بطالسه مرکز علوم و فنون شد و بطلمیوس لاگس در شهر مزبور یک کتابخانه و یک موزه تأسیس کرد. بعدها علما و شعرای زیاد به اسکندریه آمده از این تأسیسات استفاده میکردند. (ایران باستان چ 2 جیبی ص 1844، 1966 و 2153). و رجوع به ابن الندیم و تاریخ الحکماء قفطی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ دَ)
دوّم، بطلمیوس دوازدهم، از بطالسۀ مصر (جلوس 80 قبل از میلاد). (ایران باستان ج 3 ص 2185)
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ دَ)
بطلمیوس نهم. از بطالسۀ مصر. پس از فوت بطلمیوس هفتم زن وی زمامدار گردید. او میبایست یکی از دوپسر خود را همکار خویش قرار دهد و چون ملکه پسر بزرگتر را که به بطلمیوس هشتم سوتر دوم لاتیرا موسوم بود، دوست نمیداشت و او را در زمان سلطنت شوهر خود بقبرس فرستاده بود، پسر کوچکتر را که موسوم به بطلمیوس نهم اسکندر بود برای همکاری برگزید. مردم درین موقع دخالت کرده از ملکه خواستند که پسر بزرگتر را از قبرس برای معاونت در زمامداری بخواهد و پسر کوچکتر را بسمت والی بقبرس بفرستد. او راضی شد ولی قبلاً پسر بزرگتر را مجبور کرد زن و خواهر خود را که کلئوپاتر نام داشت طلاق بدهد، زیرا این زن را بسیار جاه طلب میدانست. پس از آن، ملکه با لاتیرا امور دولت بطالسه را اداره میکرد، تا آنکه لاتیرا برخلاف میل مادر به آن تیوخوس سیزیکی کمک کرد و این قضیه باعث شد که ملکه قشون رابپسر بزرگتر شورانیده پسر کوچکتر را بتخت نشانید. لاتیرا که والی قبرس شده بود پس از چندی بنابر دسائس ملکه مجبور گردید از قبرس بیرون رود و پس از آن اعلان جنگ بمادر داد. در ابتداء اسکندر میخواست از سلطنت استعفا کند، ولی ملکه مانع شده گفت محکم در جای خود بنشین بعد طولی نکشید که اسکندر مادر خود ملکه را کشت و از جهت نارضامندی مردم فرار کرد و خواست بقبرس برود ولی در راه درگذشت (89 قبل از میلاد) و لاتیرا را از قبرس خوانده بر تخت نشانیدند. (ایران باستان ج 3 ص 2157)
لغت نامه دهخدا
(صَ کَ لِ مِ یِ بَ لَ)
الثمره فی احکام النجوم. نام کتابی است از بطلمیوس در احکام نجوم و خواجه نصیر را بر آن شرح و ترجمه ای است
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ سِ شِ شُ)
فیلومتور، یا فیلومتر بمعنی محب الام، مادردوست. از 181 تا 149 قبل از میلاد زندگی میکرد. (ناظم الاطباء). محب الام سی و پنج سال سلطنت کرد. در عهد او اسکندر روم پسر انطاخیوس عزم کرد که مملکت شام او را بازگیرد. یونانیان او را بکشتند. (مجمل التواریخ و القصص چ 1 ص 126). بطلمیوس فلیومتربن بطلمیوس اپی فانیس که از سال 181-164 قبل از میلاد (؟) سلطنت مینمود و چون پدرش درگذشت او طفل بود و مادرش کلیوپترا تا زمان وفاتش یعنی: سال 172 قبل از میلاد ملکه شد و در مدت سلطنت خود با دولت شام دوست بود، لکن در سال 171 قبل از میلاد انطیوخس اپی فانیس بر مصر هجوم آورده، بر بطلمیوس غالب گشت و او را اسیرکرد اما رومی ها مصر را در 168 قبل از میلاد پس گرفتند و بتدریج آن مملکت ولایت رومانیان شد. (دانیال: 11:25) و در زمان بطلمیوس ششم بنای هیکل لیونتوپولس بانجام رسید و غیر از اورشلیم مرکز دیگری برای عبادت یهود معین گردید. فلسفۀ یونانیان با فلسفۀ مصر داخل شد و نتیجۀ این مطلب آن شد که قوم یهود برای انتشار دین مسیح قابل و مستعد گردید. (قاموس کتاب مقدس). بطلمیوس ششم پس از پدر بتخت نشست (181-146 قبل از میلاد) (؟) و بواسطۀ صغرسن (پنجساله بود) مادرش (کلئوپاترا که از شاهزاده خانم های سوریه بود زمام امور را بدست گرفت و تا پایان مرگش 172 قبل از میلاد حکومت کرد در زمان وی آنتی خوس چهارم پادشاه سوریه به مصر حمله برد معابد آن را غارت کرد و خواست در منفیس بعنوان پادشاه مصر تاجگذاری کند ولی مردم اسکندریه برادر فیلوترا که اورگت مینامیدند بر تخت نشاندند. آنتی خوس دوباره به مصر حمله بردو بدین ترتیب جنگ پایان یافت که قبرس از آن سوریه گردد. از سال 170 قبل از میلاد هر دو برادر مصر را اداره میکردند ولی پس از چندی بین آنها نفاق افتاد و چون غلبه با اورگت بود فیلومتر بروم رفت و با کمک رومیها دوباره بتخت پادشاهی مصر نشست وی خواست قبرس را تصرف کندموفق نشد و بعد فیلومتر او را بخشید و سیرن را به او داد. در جنگ با سوریه با موفقیت پیش میرفت که هنگام بازگشت به مصر بپادشاه سابق سوریه، اسکندر والاس برخورد و بدست او کشته شد. (از ایران باستان چ 2، جیبی ص 2155، 2156). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود، جمع واژۀ باطن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ باطن، بمعنی آب راهه در زمین درشت. (منتهی الارب). رجوع به باطن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ سِ قَ)
حکیمی بوده یونانی. (برهان). منجم معروف و مشهور که درمائۀ دویم میلادی در مصر متولد گردید. این دانشمند چنان فرض کرد که زمین ثابت و ساکن و مرکز عالم است وفرضیات این منجم تا ظهور معلم معروف کوپرنیک مسلم بود مثل آنکه هنوز در نزد بیشتر منجمین ایران مسلم است و بعد بواسطۀ این دانشمند فرضیات بطلمیوس باطل گردید. (ناظم الاطباء). نام حکیم یونانی صاحب کتاب مجسطی. (غیاث). نام حکیمی از حکمای یونان. (منتهی الارب). عالم نجوم. (مجمل التواریخ و القصص چ 1 ص 126). نام حکیمی در یونان قدیم که در علم هیئت مشهور است. (فرهنگ نظام). بطلمیوس حکیم که در فن هندسه و نجوم بی نطیر بود. (از حبیب السیر چ خیام ص 167). در التفهیم بیرونی مکرر از او و رصد او و کتاب او یاد شده است. رجوع به التفهیم بیرونی شود. صاحب کتاب المجسطی است که در دوران ادریانوس و انطیتوس بوده و در همان روزگار ستارگان را رصد کرده و کتاب المجسطی را برای یکی از این دو تن تألیف کرد وی نخستین کسی است که اسطرلاب کروی و آلات نجومی و مقیاسهای رصدی را ساخت. گویند پیش ازوی گروهی ستارگان را رصد کرده اند که از آن جمله ابرخس است و بقولی این شخص استاد بطلمیوس بوده و از او آموخته است و رصد کردن جز به آلتی امکان پذیر نبوده واولین رصدکننده طبعاً سازندۀ آن آلت خواهد بود. (ترجمه ابن الندیم ص 482). او راست: کتاب مجسطی. کتاب الموالید. کتاب الحرب و القتال. کتاب استخراج السهام. کتاب تحویل سنی العالم. کتاب تحویل سنی الموالید. کتاب المرض و شرب الدواء. کتاب الاربعه و او را به شاگرد خود سوری خطاب کرده و این کتاب را ابراهیم بن الصلت نقل و حنین بن اسحاق اصلاح کرده است و مقالۀ اولی را اوطوقیوس تفسیر کرده و ثابت آنرا گردآورده و معانی آنرا بدست داد. و عمر ابن الفرخان و ابراهیم بن الصلت و نیریزی و بتانی آنرا تفسیر کرده اند. و نیز کتاب فی سیر السبعه. کتاب فی اسراء والمحبسین. کتاب فی اسرالسعود و اصطناعها. کتاب الخصین ایهما یفلح. کتاب ذوات الذوائب. کتاب یعرف با لسابع. کتاب القرعه مجدول. کتاب اقتصاص احوال الکواکب. کتاب الثمره و آنرا احمد بن یوسف مصری مهندس تفسیر کرده است. کتاب جغرافیافی المعمور وصفه الارض و این کتاب را یکبار برای کندی بد ترجمه کرده اند پس از آن ثابت ترجمه دیگری بعربی کرده و آن ترجمه بسیار خوبی است و سریانی آن نیز هست. (از ابن الندیم). عالم هندسه و هیئت دان معروف یونانی که در نیمۀ اول قرن دوم میلادی در اسکندریۀ مصرمیزیسته. از تألیفاتش اطلاعاتی راجع بزندگانی او بدست نمی آید. معروف ترین تألیف او بیونانی به مقالۀ سونتاکسیس (مجموعۀ بزرگ) موسوم است و این تألیف را اکنون به اسمی که اعراب به آن داده اند المجسط نامند. این تألیف از 13 کتاب ترکیب شده است و حاوی تمامی چیزهایی است که از حیث علوم ریاضی (مخصوصاً هندسه) و هیئت باعث شهرت بطلمیوس گردید. تألیف دیگرش جغرافیای اوست که دارای هشت کتاب است. هیئت بطلمیوس چنانکه معلوم است حالا بهیئت قدیم معروف است و از زمان کپرنیک هیئت دان لهستانی که در نیمۀ اول قرن پانزدهم میلادی درگذشته، هیئت بطلمیوس را باطل میدانند. اما جغرافیای وی برای تاریخ عهد قدیم اهمیتی بسزا دارد و برای تاریخ قدیم ایران هم مفید است. زیرا او نخستین کسی بود که درجات طول و عرض را تعیین نمود و موقع هر محل را بدرجات معمول کرد. دو کتاب مجسطی و جغرافی او مانند دستورالعمل دانشمندان یونانی اسکندریه بود و در اوایل دورۀ اسلامی هم بزبان عربی ترجمه شد و مدت زیادی علمای اسلام بشرح و تحشیه و تدریس آثار او پرداختند و بعدها بر اثر ترقی علوم در هیئت و جغرافی و اکتشافات جدید نقایص آثار وی را تکمیل و اصلاح کردند. مجسطی را از زبان عربی به لاتینی ترجمه کردند و نام آنرا ’الماجست’ نهادند که تحریفی است از المجسطی و متن اصلی یونانی آنرا مدتها بعد پیدا کردند. کلیات آثارش مکرر در اروپا چاپ شده است. (از ایران باستان چ 2 جیبی ص 2177 و قاموس الاعلام ترکی ج 2). و رجوع به روضات الجنات چ 1 ص 134 و تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی و عیون الانباء و الحلل السندسیه و فرهنگ ایران باستان و شعوری ج 1 ورق 168 و الموسوعه العربیه و سیر حکمت ج 1 چ 1 ص 83 و حکمت اشراق ص 156 و نخبهالدهر ص 267 و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2 و تتمۀ صوان الحکمه ص 208، 210 و تاریخ اسلام و فارسنامۀ ابن البلخی ص 16 و نزهه القلوب ج 3 ص 99 و تاریخ گزیده ص 72 و الجماهر و تاریخ الحکماء قفطی شود، سیری و پری شکم از طعام. و منه المثل: البطنه تذهب الفطنه، و یقال: لیس للبطنه خیر من خمصه تتبعها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سیری و پری شکم از طعام. (آنندراج). بزرگ شدن شکم از سیری. (تاج المصادر بیهقی). شکم بند شدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(بَ نُ)
بطلینوس. طلینوس صدف. گوش ماهی. (دزی ج 1 ص 96)
لغت نامه دهخدا
(بَ طَ)
شهری بزرگ به اندلس از اعمال مارده بر ساحل نهر آنه غربی قرطبه. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
بطلان شهوت معده با شدت احتیاج همه اعضاء بغذا، جوع البقر، (بحر الجواهر) (از دزی ج 1 ص 131)، مأخوذ از تازی، می و شراب، (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)، رجوع به ابونافع شود
لغت نامه دهخدا
(بَ طَ یَ)
ابوعلی حسن بن علی بن حسن بن علی بن عمر بن علی بن حسن بطلیوسی اندلسی. وی سفری بخراسان و عراق و حجاز کرد و در سنۀ 549 هجری قمری در نیشابور درگذشت. مؤلف اللباب آرد که صحیح آن است که وی در 568 هجری قمری در حلب درگذشت. (اللباب فی تهذیب الانساب)
ابومحمد عبدالله بن محمد بن سید بطلیوسی نحوی اندلسی. رجوع به ابن السید و کشف الظنون و ریحانه الادب ج 1 و معجم البلدان ج 1 و اعلام زرکلی ج 1 و 2 و ابن خلکان شود
قاضی سلمان بن قریش اندلسی بطلیوسی. از عالمان بطلیوس بود و عهده دار قضای آن شهر گشت و بسال 329 هجری قمری درگذشت. (از اللباب)
لغت نامه دهخدا
(بَ طَ یَ)
وجه اشتقاق آن در اسفند گذشت، مخفف اسفندارمذ. اسپندارمذ. اسپند. اسپندار. ماه دوازدهم سال شمسی مطابق حوت. رجوع به اسفندارمذ شود
لغت نامه دهخدا
ولایت قندهار راگویند، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)، فرهنگ شعوری این لغت را باسبوس ضبط کرده است، ولایت قندهار، (فرهنگ جهانگیری) (آنندراج)، نام قدیم ولایت قندهار که از بلاد افغانستان است، (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
نام یکی ازاسبهای آشیل پهلوان معروف یونان بود، این اسب را پوزئیدون به ’پله’ هنگام عروسی او با ’تتیس’ هدیه کرده بود، پس از آنکه آشیل ازدنیا رفت، پوزئیدون این اسب و اسب دیگر آشیل یعنی گزانتوس را پس گرفت، (از فرهنگ اساطیر یونان ص 134)
نام یکی از سگهای اکتئون پسر آپولون بوده است، (از فرهنگ اساطیر یونان ص 134)
لغت نامه دهخدا
اسم یونانی مرزنجوش است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ کِ)
بمعنی آرزومند اسب، یا خواستار داشتن اسب، یکی از نامهای ایرانیان باستان. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 228)
لغت نامه دهخدا
بصل الزیز است. (از اختیارات بدیعی)
لغت نامه دهخدا
نوعی پرنده. (دزی ج 1 ص 91 از یاقوت) ، خیار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خربزه و مانند آن. بطیخه، یکی. (منتهی الارب) (غیاث) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). خربزه که میوه ای حاصل از یک بوته است. (فرهنگ نظام). لغت رومی است، بفارسی خربزه نامند و بیونانی قابش. بهترین او شیرین کم آب نازک بی جرم است و بهترین ناشیرین او ملیون است که خربزۀ گرمک باشد. (از تحفه). و رجوع به ترجمه صیدنه و مفردات ابن بیطار و تذکرۀ ضریر انطاکی شود.
- دارالبطیخ، محله ای در اصفهان. (ناظم الاطباء). و رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ سِ دَ هَُ)
اولت (بمعنی نی زن) (79-51 قبل از میلاد). از 80 تا 51 قبل از میلاد سلطنت کرد. (از ناظم الاطباء). نام پادشاه یازدهم از بطالسه است. اولاد نامشروع بطلمیوس سوتر ثانی است. بسال 80 قبل از میلاد مصریها وی را بتخت بطالسه نشاندند ولی جمهوری روم از تصدیق وی خودداری نمود. سرانجام بسال 59 قبل از میلاد تحت حمایت پومپیوس درآمدو مورد قبول واقع شد اما باز این حرکت مصریان را خشمناک ساخت و در سنۀ 58 او را مجبور بفرار کردند و بعد از 3 سال باز بدستیاری رومیان بمصر بازگشت. 3 سال دیگر در تحت حمایت سپاهیان روم حکمرانی کرد و در 52ق. م. درگذشت. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ سِ هََ تُ)
اورگت دوم. اورژت دوم = اوپاتر. برادر بطلمیوس فیلومتر (145-116 قبل از میلاد). از 149 تا 117 قبل از میلاد میزیسته. (ناظم الاطباء). پس از بطلمیوس ششم، بطلمیوس هفتم اورگت دوم بتخت پادشاهی رسید (146-117 قبل از میلاد). در موقع اسارت برادر چهار سال به استقلال و پس از آزادی او دو سال به اشتراک حکمرانی کرد. در بدو سلطنت یکی از سرداران یهودی که نامش انیاس بود خواست تخت سلطنت را برای پسر بطلمیوس ششم نگاهدارد، ولی بطلمیوس هفتم فائق آمد و برادرزادۀ خود را که اوپاتر نام داشت و تمام ناراضیها را کشت. در این موقع اشخاص زیادی از علما و رجال اسکندریه نابود گردیدند. در 130 قبل از میلاد بطلمیوس هفتم زن خود کلئوپاتر را که خواهرش نیز بود و از او پسری داشت طلاق دادو دختر خود را که او نیز کلئوپاتر نام داشت تزویج کرد. لذا مردم اسکندریه بر او شوریده بقصر حمله برده آنرا آتش زدند. پادشاه بجزیره قبرس گریخت و او کاری کرد که شاید در تاریخ بی سابقه باشد، توضیح آنکه پسرش را کشت و جسد او را ناقص کرده برای مادر پس فرستاد. بر اثر این رفتار وحشیانه شورش از نو روی داد و سرانجام طرفین صلح کردند و پس از آن دورۀ سلطنت او باآرامش گذشت. از کارهای او تصحیح تصنیفات هومر شاعر حماسی معروف یونان است و دیگر شرکت او در تحقیقاتی که راجع بصفحات مصر میشد. در زمان او خروج کاغذ حصیری از مصر ممنوع گشت و چون بنابراین حکم کاغذ در خارجه کم و گران شد، کاغذ پوست آهو اختراع گردید. پس از فوت این پادشاه زنش زمامدار شد. او میبایست یکی از دوپسرش را همکار خود کند و چون ملکه پسر بزرگ را که به بطلمیوس هشتم، سوتردوم، لاتیرا موسوم بود دوست نمیداشت و او را در زمان حیات شوهرش بقبرس فرستاده بود، پسر کوچکش را که موسوم به بطلمیوس نهم، اسکندر بود برای همکاری برگزید. مردم از ملکه خواستند که پسر بزرگتر را از قبرس برای معاونت در زمامداری فرا خواند و پسر کوچک را بسمت والی به قبرس بفرستد. ملکه قبول کرد ولی پسر بزرگ را مجبورکرد زن و خواهر خود را که کلئوپاتر نام داشت طلاق دهد زیرا این زن را بسیار جاه طلب میدانست. ملکه با لاتیرا امور کشور بطالسه را اداره میکرد تا آنکه لاتیرا برخلاف میل مادر به آنتی خوس سیزیکی کمک کرد و این قضیه باعث شد که ملکه قشون را بر پسر بزرگ شوراند و پسر کوچک را بر تخت نشاند. لاتیرا که والی قبرس شده بود بنا بر دسائس ملکه مجبور شد از قبرس بیرون رود و پس از آن بمادرش اعلان جنگ داد. در آغاز اسکندر برادر کوچ’تر میخواست استعفا دهد ولی مادرش مانع شد و پس از چندی اسکندر مادرش ملکه را کشته و بجهت نارضایی مردم خواست بقبرس بگریزد ولی در راه درگذشت. (89 قبل از میلاد) و مردم لاتیرا را از قبرس فرا خوانده بتخت سلطنت نشاندند. در این احوال بطلمیوس آپی ین که پسر ای رن معشوقۀ اورگت دوم بود درگذشت وبموجب وصیت وی سیرن را برومیها داد. در 85 قبل از میلاد سفرای روم نزد لاتیرا رفته کمک او را بر ضد مهرداد ششم پنت خواستار شدند ولی جواب مساعد نشنیدند. (از ایران باستان چ 2، جیبی ص 2156، 2157 و 2158). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ سِ هََ تُ)
سوتر دوم. لاتیرا (بار اول 116-107 قبل از میلادو نوبت دوم 88-80 قبل از میلاد). وی پسر بطلمیوس هفتم است. پس از مرگ پدر بتخت نشست ولی حکومت در دست مادرش کلئوپاتر بود و بر اثر بروز فتنه و آشوب ناچار به ترک اسکندریه شد و با سه هزار تن از یاران بسوریه گریخت ودر سال 88 قبل از میلاد هنگام سقوط برادرش بطلمیوس نهم اسکندر اول مجدداً به مصر بازگشت و بر تخت سلطنت نشست و تا سال 81 قبل از میلاد پادشاهی کرد. یک پسر نامشروع موسوم به بطلمیوس یازدهم و یک دختر از خود بجای گذاشت. رجوع به ناظم الاطباء و قاموس الاعلام ترکی ج 2، قاموس کتاب مقدس و ایران باستان چ 2 جیبی ذیل بطلمیوس هفتم شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ سِ نُ هَُ)
اسکندر اول. پادشاه قبرس. پسر دوم بطلمیوس هفتم است. پادشاه قبرس (116-107 قبل از میلاد) پادشاه مصر (101-89 قبل از میلاد) از 107 تا 88 قبل از میلاد در زمانی که سوتر معزول بود سلطنت کرد. (ناظم الاطباء). بطلمیوس اسکندری ده سال سلطنت کرد. (مجمل التواریخ والقصص ص 126). رجوع به بطلمیوس هفتم و ایران باستان چ 2 جیبی ص 2157 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود، گرانی.
- بطوء جریان، کندی کارها.
- بطوء حرکت، جنبش آهسته وکند. (ناظم الاطباء).
- بطوء هضم، نزد پزشکان عبارت است از اینکه طعام بسرعت از معده سرازیر نشود. و رجوع به بطء شود
لغت نامه دهخدا
(نِ بَ لَ)
قانونی است که در ’المجسطی’ ضبط شده. این قانون از هیئت دانهای اسکندریه است که حساب نجومی بابلی را راجع به هیئت از زمان نبونصر پادشاه آسور 747-734 قبل از میلاد) مرتب کرده اند و فهرستهای پادشاهی از این زمان شروع میشود. فهرستهای اشخاصی که سالها به اسم آنها خوانده میشود تا 911 قبل از میلاد بالا میرود و حساب کردن سهل است، زیرا از کسوفی که در 15 ژوئیه 763 قبل از میلاد روی داده ذکری شده و بابلیها فهرستی از سلسله های سلطنتی ترتیب داده سنوات را ذکر کرده اند مخصوصاً چیزی که برای حساب گرانبها میباشد، این است که در این فهرستها اشاره به وقایعی شده که با واقعۀ مهمی در یک زمان یا در زمان معینی قبل از آن روی داده اما برای تاریخ قدیم بابل یا تاریخ سومر چیزهائی در نظر میگیرند که به نتیجۀ قطعی میرسند مانند طبقات تمدن در موقع حفریات، اسامی پادشاهان، خطوط، طرز انشاء و غیره. (تاریخ ایران باستان ص 111)
لغت نامه دهخدا