جدول جو
جدول جو

معنی بطریقان - جستجوی لغت در جدول جو

بطریقان
(بِ)
بصیغۀ تثنیه. دو شراک در پشت قدم. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب). دو تسمه است که رویۀ کفش صندل (چاروق) را بزیرۀ آن متصل میکند. (از دزی ج 1 ص 94)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیریفان
تصویر بیریفان
(دخترانه)
دوشیدن شیر گوسفند توسط دختران در کوهستان هنگام بهار (نگارش کردی: بریان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باریکان
تصویر باریکان
(پسرانه)
دماغه کوه (نگارش کردی: باریکان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باریسان
تصویر باریسان
(پسرانه)
نام قبیله ایی ازکردها (نگارش کردی: باسان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باریزان
تصویر باریزان
(دخترانه)
رواج، برکت (نگارش کردی: باژان)
فرهنگ نامهای ایرانی
(طَ)
شفنین است. (اختیارات بدیعی). به یونانی خوذرومی است. (فهرست مخزن الادویه). قمری. بوتیمار. مالک الحزین. غمخورک. یمام. رجوع به طریغون شود. مصحف آن طریفون است
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان تولم بخش مرکزی شهرستان فومن. سکنۀ آن 420 تن. آب آن از رود خانه جمعه بازار معروف به قلعه رودخان و محصول آن برنج، توتون سیگاری، کنف و ابریشم است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان فراهان علیا بخش فرمهین است که در شهرستان اراک واقع است، دارای 685 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)، پوران دختر کسری آن را بنا کرده است، (تاریخ قم ص 78)
لغت نامه دهخدا
خرنوب الشوک است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی است جزء دهستان کوهپایه بخش نوبران شهرستان ساوه در بیست و هشت هزارگزی شمال باختر نوبران و پانزده هزارگزی راه عمومی. کوهستان و سردسیر و دارای 605 تن سکنۀ شیعه، فارسی است. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، بنشن، عسل، لبنیات، بادام، انگور، گردو و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
اهل چاهها، اسم خانواده ای است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نوعی از کاسنی باشد و آن مانند گل خسک زرد و خاردار می باشد و به عربی قرطم بری خوانند و بجای غین فا نیز آمده است. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ قُ قُ)
ذوثلاث حبات. مسبیلس. زعرور. ارونیا. ذوثلاث نویات. رجوع به طریقوقن و طریقوقون و طروقوقون شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نباتی است که در بهار روید و گل او مانند خسک بود و زرد و گرد بر گرد گل خارداشته باشد و به شیرازی انگویر و آن قرطم برّی بود و منفعت وی آن است که اگر طبیخ وی بر گزیدگی افعی ریزند درد ساکن کند و اگر بر عضو سلیم ریزند همان درجه زحمت پیدا کند که از گزندگی افعی بهم رسد. (اختیارات بدیعی). طریفولیون است و گویند قرطم بری است. (تحفۀ حکیم مؤمن). طریفولیون است و قرطم بری را نیز نامند و شیخ الرئیس در قانون گفته: نباتی است ربیعی، تخم آن شبیه به عصفر، طبیخ آن را چون بر نهش افاعی بریزند تسکین وجع آن دهد و چون بر عضو سلیم بریزند احداث وجعی مانند وجع نهش افعی کند. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به طریفولیون و طریفایون و طریفیلون شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
قریه ای است از نواحی بلخ و منسوب بدان بروقانی شود. (از مراصد) (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
تثنیۀ طرید. شب و روز. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان پشت گدار بخش حومه شهرستان محلات، واقع در 18هزارگزی شمال محلات و 18هزارگزی باختر راه شوسۀ قم به اصفهان، کوهستانی و سردسیری است با 600 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجاغلات، پنبه، صیفی کاری و انگور، شغل اهالی زراعت و قالیبافی، راه آن مالرو است و از طریق دودهک و خورهه میتوان ماشین برد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نام یکی از اقطاعات بصره بوده است، و الف و نون آن علامت نسبت است. اقطاع مزبور به فرزندان خالد بن طلیق بن محمد بن عمران بن حصین خزاعی منسوب بوده است و خالد امور قضای بصره را بر عهده داشته است. (از معجم البلدان ج 2 ص 200)
لغت نامه دهخدا
(بُ رَ)
دو برادر بودند از فارسان و شجاعان عرب نام یکی بارک و دیگر بریک. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
طمعکار. حریص. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دهی است از دهستان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری. سکنۀ آن 275 تن. آب آن از رود خانه نکا و محصول آن برنج، غلات، پنبه و صیفی است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
گیاهی است. مستوفی گوید:گلش مانند معصفر است، پخته بر افعی گزیده نهند، درد ساکن کند و زهر برآورد. نزهه القلوب خطی در تحت عنوان ’الادویه’ گوید قرطم بری است. رجوع به طریفان شود
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ ری یَ)
دهی از دهستان همت آباد شهرستان بروجرد، واقع در 9هزارگزی جنوب خاوری بروجرد و 8هزارگزی جنوب شوسه. جلگه، معتدل با 517 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت است و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
بطریق بمعنی زاهد ترسایان:
کنم در پیش بطریقوس اعظم
ز روح القدس ابن و اب مجا را.
خاقانی.
رجوع به بطریق شود
لغت نامه دهخدا
بیونانی دوایی است که آن را شوکران خوانند و آن تخم بیخ رومی است و از تفت که از ولایت یزد است آورند و آن را دورس تفتی گویند، (برهان) (آنندراج)، شوکرانست، (فهرست مخزن الادویه)، مأخوذ از یونانی، شوکران، (ناظم الاطباء) (دمزن)، بیخ تفتی، تخم بیخ رومی، (دمزن)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان جم بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 66 هزارگزی شمال خاور کنگان کنارراه عمومی کنگان به پشتکوه در جلگه واقع است، هوایش معتدل و دارای 485 تن سکنه میباشد، آبش از قنات و محصولش غلات، خرما و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی اهالی گلیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است جزء دهستان وسط بخش طالقان شهرستان طهران که در 3 هزارگزی جنوب مرکز بخش و یک هزارگزی جنوب راه فرعی شهرک به صمغآباد قرار دارد، منطقه ای است سردسیر با 286 تن سکنه، صنایع دستی اهالیش قالیچه و گلیم، و کرباس بافی وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
خسک است. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
یکی از قرای اصفهان است که اغلب سکنۀ آن نساج اند. (معجم البلدان) (مرآت البلدان ج 1 ص 160). دهی است به اصفهان. (منتهی الارب). از قراء اصفهان. (مراصدالاطلاع) : دیوانه ای بود از دیه باطرقان بغایت خوش سخن. (ترجمه محاسن اصفهان ص 112)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طریغان
تصویر طریغان
پارسی است تریغان گونه ای کاسنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طریقون
تصویر طریقون
قمری: تلخوم از پرندگان قمری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحریان
تصویر بحریان
دریاییان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطریقی
تصویر بطریقی
بنحوی بحیثیتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باریقون
تصویر باریقون
یونانی شوکران سیکران بیخ تفت تودریون از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طریدان
تصویر طریدان
شب و روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طریقون
تصویر طریقون
((طَ))
قمری
فرهنگ فارسی معین