- بطاله
- معطل وبیکار شدن
معنی بطاله - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دلیر یدن دلیر گردیدن یلی مردی، ناخوشداشت بسام: خنده روی خندنده
آستر لباس
دلیر بودن بیکاری و کاهلی ومعطل بودن بیکاری و کاهلی ومعطل بودن
یونانی تازس گشته خردنامه، برگ بها: خرد کاغذی که برآن بهای کالا را نویسند و با کالا همراه کنند، شناسنامه
تری نمناکی باز ماندی مهر
رنگینک از خوراک ها
بیهوده و ناچیز
تن آسایی، بیکاری، تن پروری
بیهوده
طول دادن
طول دادن، دراز کردن، به درازا کشاندن
اطالۀ کلام: طول دادن کلام، به درازا کشاندن سخن
اطالۀ لسان: کنایه از زبان درازی کردن، زبان درازی، پرگویی
اطالۀ کلام: طول دادن کلام، به درازا کشاندن سخن
اطالۀ لسان: کنایه از زبان درازی کردن، زبان درازی، پرگویی
بیکار بودن، بیکاری، ولگردی، دلیری، شجاعت
آستر، آستر چیزی، آستر لباس، راز، سر درون، راز نهانی، رازدار
شندف نوازی تبیره نوازی
بیکاری، در نگیدن
باطل شده
زن دلیر وشجاع ودلاور
مرد نا چیز و معطل و بی کاره
بال کوچک
دروغ گو
بیکاره، در حال گذراندن وقت به بیهودگی
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
بیکاره، در حال گذراندن وقت به بیهودگی
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
((لِ))
فرهنگ فارسی معین
اندام بال مانندی است در ماهیان و برخی جانوران دریازی که جهت شنا و حفظ تعادل به کار می رود، نمایش توأم با موسیقی و رقص
بال، بال کوچک،
در علم زیست شناسی اندام ها یا پره های بدن ماهی که به کمک آن ها شنا می کند
رقص یک نفری یا دسته جمعی همراه با موسیقی و لباس مخصوص که معنی و مفهوم یا داستان یا سرگذشتی را بدون تکلم و فقط به وسیلۀ ژست ها و حرکات خود ادا می کند
در علم زیست شناسی اندام ها یا پره های بدن ماهی که به کمک آن ها شنا می کند
رقص یک نفری یا دسته جمعی همراه با موسیقی و لباس مخصوص که معنی و مفهوم یا داستان یا سرگذشتی را بدون تکلم و فقط به وسیلۀ ژست ها و حرکات خود ادا می کند