جدول جو
جدول جو

معنی بصر - جستجوی لغت در جدول جو

بصر
بینائی، چشم
تصویری از بصر
تصویر بصر
فرهنگ لغت هوشیار
بصر
بینایی، حس بینایی، چشم
تصویری از بصر
تصویر بصر
فرهنگ فارسی عمید
بصر
((بَ صَ))
دیده، چشم، جمع ابصار
تصویری از بصر
تصویر بصر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

چشمی دیدی منسوب به بصر چشمی. یا هنرهای بصری. هنرهای پلاستیک مقابل سمعی. منسوب به بصره اهل بصره از مردم بصره
فرهنگ لغت هوشیار
زمین خوب خاک سرخ، اندک شیر پارسی تازی شده بس ره از شهرها گل نیشابوری سنگ سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بصرا
تصویر بصرا
جمع بصیر بینایان روشن بینان روشندلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بصری
تصویر بصری
مربوط به بصر، دیداری مثلاً آموزش بصری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بصری
تصویر بصری
از مردم بصره، تهیه شده در بصره مثلاً رطب بصری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بصرا
تصویر بصرا
بصیرها، بیناها، کنایه از دانایان، خبیرها، جمع واژۀ بصیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بصری
تصویر بصری
Visual
دیکشنری فارسی به انگلیسی
визуальный
دیکشنری فارسی به روسی
การมองเห็น
دیکشنری فارسی به تایلندی
بيروقراطيّةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
दृश्यात्मक
دیکشنری فارسی به هندی
וִיזוּאַלִי
دیکشنری فارسی به عبری
দৃশ্যমান
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ابصر
تصویر ابصر
بیننده تر بیناتر بصیرتر: ابصر از عقاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابصر
تصویر ابصر
بیناتر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبصر
تصویر تبصر
نیک نگریستن، تامل کردن
فرهنگ لغت هوشیار